بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
87بنابراين، تسامح مطلق در بيان هم نمي تواند توجيه نظري داشته باشد. اما رفض تسامح مطلق معادل رفض مطلق تسامح نيست !بلکه راه اسلام، تضمين آزادي هاي اساسي است. مثلا :– آزادي انتقاد از مسؤولان در هررده که باشند ؛ در واقع اين امر جلوه اي از جريان مهم امر به معروف ونهي ازمنکراست.– آزادي علما در استنباط هاي مختلف فقهي وکلامي و!...– آزادي اهل کتاب در زندگي در جامعه اسلامي.طبيعي است که هريک از تسامحات فوق الذکر قواعد خاص خود را دارد وبدان محدودمي گردد.نکته مهم در عقلانيت اسلامي اين است که آزادي ها ( يا تسامح ها ) ازروي بي اشتهايي ارائه نمي گردد !بلکه حقيقتا در جامعه اي که انديشه ها فضاي پرواز نداشته باشند وامکان عرضه ونقد آرا نباشد وغوغا سالاري، جوسازي وبرچسب زدن ها رايج باشد، مسلم « فکر نو » توليد نمي شود.پس آن چه اضطراري است همانا « عدم تسامح » يا نياز به محدود کردن هاست ! نظام اسلامي، نظامي است که در آن حق وباطل مطرح است ومسأله صرفا نظري يا تفنني نيست، بلکه عميق ترين حساسيت را طلب مي کند وغرض اساسي تجمع مدني، تمهيد حرکت اعضا به سوي سعادت حقيقي از طريق « حق مداري » است. پس حکومت براي تشخيص حق وباطل داراي معياري است که همانا عقلانيت مشترک رسمي، يعني اسلام مي باشد و در قبال حق وباطل وظيفه دارد.بايد براي احقاق حق تلاش کند وباطل را از صحنه بيرون نمايد. اين وظيفه براي حاکم « حق » دخالت ايجاد مي کند، اما « دخالت » با قاعده مهم ديگري که همانا « مصلحت » است محدود مي گردد. چه بسا حاکم امري را مي بيند وآن را منکر مي داند، اما دخالت دولت نه تنها اثري در از بين بردن منکر ندارد که خود باعث توالي فاسد متعدد وبلکه بالاتري مي شود. پس هرکجا وظيفه اي براي دولت وجود داشت نبايد بدين صورت معني شود که حاکم « بايد » بلافاصله با زور دخالت نمايد ! ...دموکراسي نياز به راه کارهاي ويژه خود دارد و در واقع نيازمند پاسداري جدي است تا همواره نظام سرزنده ومجرايي مساعد براي اغراض نظام بماند.