نقش كليسا در قرون وسطى
تـاريخ قرون وسطاى غرب با نقش مركزى كليساى رُم و پاپ قرين است اين ارتباط به دوران قبول مسيحيّت ازجانب امپراتوران روم بر مى گردد.كنستانتين ، امپراتور روم ، در سال 337 ميلادى دين مسيح (ع ) را پذيرفت و بدين سان مسيحيّت ، مـذهـب رسـمى امپراتورى روم گرديد. اين امر موجب توسعه و گسترش دين حضرت مسيح (ع ) با سرعت بيشترى شد و بتدريج كليه سرزمينهاى اروپا و قسمتى از آسيا را در بر گرفت .در آن دوران مسيحيّت داراى دو فرقه اصلى به نامهاى كاتوليك و ارتدوكس (19) بود. مـركـز كـاتـوليـكـهـا، كـليـساى رُم و رهبرى آن به عهده پاپ بود و مركز ارتدوكسها، كليساى قسطنطنيه پايتخت امپراتورى روم شرقى بود. هر يك از اين دو مركز، ادعاى رهبرى وحاكميت بر تـمـام مـلتهاى مسيح را در سرداشتند. اختلافات مذهبى و سياسى بين آن دو، سرانجام به جدايى كامل منجر شد.نقش كليساى رُم و پاپ در جريانات سياسى اروپا از اهميّت بسيارى برخوردار است . از هنگامى كـه كـليـسـاى كـاتـوليك رُم به سلاطين (فرانك ) و (ژرمن ) روى آورد، حاكميت كليسا درامور سياسى آغاز شد.( پاپ از راه لاعلاجى به اقدامى دست زد كه نتايج سياسى فراوانى به همراه داشت ، به اين معنا كه او به فرانكها (فرانسويها) متوسل شد. (پپن ) معروف به (قد كوتاه ) به كمك وى شتافت و با صدور فرمانى كه به (عطيّه پپن ) مشهور شد، بابخشيدن ايتالياى مركزى به پاپ ، قلمرو وى را وسعت بخشيد. به اين نحو شالوده اختيارات غيرروحانى پاپها تحكيم يافت .) (20) قـدرت پـاپ از آن زمـان افزايش يافت كه (شارلمانى ) پادشاه فرانسه توسط وى به مقام امپراتورى مقدس روم رسيد.قدرت فزاينده پاپ ، موجب درگيرى بين كليسا و پادشاهان بويژه سلاطين آلمانى و فرانسوى شـد درايـن زمـيـنـه ، بـارهـا پـادشـاهـان مـورد تـكـفـيـر پـاپ قـرار گـرفـتـنـد. در مـقـابـل ، پـاداشـاهـان نـيـز بـه كـاهـش اخـتـيـارات آنـهـا اقـدام كـرده و حـتـّى آنـهـا را تـبـعـيـد مـى كردند. (21) وقـوع جـنـگـهـاى صـليبى به رهبرى كليساى كاتوليك رُم موجب افزايش قدرت كليسا شد. پس ازجـنـگـهـاى صليبى دوران شكنجه وآزار مخالفان و دانشمندان توسط كليسا فرا رسيد. ثروت كـليـسـا و زنـدگـى اشراف گونه كشيشها وخرافات مذهبى مانند بخشودگى گناهان و خريد و فـروش بـهشت وجهنم ازجمله مسائلى بود كه عده اى از دينداران مسيحى را براى اصلاح مذهب به قـيـام واداشـت . دسـتـگـاه پـاپ بـه پـشـتوانه (انگيزاسيون ) (22) به شكنجه ، آزار، قـتـل و در آتـش سـوزانـدن مـخـالفان فرمان داد. مخالفان كليسا كه (ملاحده ) ناميده مى شدند، دسته دسته قتل عام شدند. (23) سختگيرى كليسابه مخالفان مذهبى خود محدود نمى شد، دستاوردهاى علمى دانشمندان نيز بشدت بـا مـخـالفـت كـشيشها و پاپ رو به رو مى شد. سردمداران كليسا معتقد بودند هيچ قانون علمى نـبـايـد خـارج از چـارچـوب كـتـاب مـقـدّس (انـجـيل تحريف شده ) كشف و اثبات شود قانون جاذبه (نـيـوتـن ) از آن جـهـت مـخـالف عـقـايـد مـذهـبـى مـسـيـحـى شـمـرده مـى شـد كـه درا نجيل نامى از آن به ميان نيامده بود.