گفتار چهارم: ديدگاه‏ها در لزوم تشكيل مجمع تشخيص مصلحت - بررسی فقهی و حقوقی مجمع تشخیص مصلحت نظام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی فقهی و حقوقی مجمع تشخیص مصلحت نظام - نسخه متنی

محمدصادق شریعتی‌؛ [تهیه کننده: م‍رک‍ز م‍طال‍ع‍ات‌ و ت‍ح‍ق‍ی‍ق‍ات‌ اس‍لام‍ی‌ پ‍ژوه‍ش‍ک‍ده‌ ف‍ق‍ه‌ و ح‍ق‍وق‌]

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آن‏چه در دست تصويب است، اختيار آن با خود مجمع است كه در صورت صلاح‏ديد تصويب مى‏نمايد.

3 - پس از آن، تنها در مواقعى كه بين مجلس و شوراى نگهبان اختلاف است، به همان صورتى كه در آئين‏نامه مصوب آن مجمع طرح شده بود عمل گردد».(26) اين رويه پس از قانون‏مند شدن مجمع، طى همه‏پرسى بازنگرى قانون اساسى، تغيير نموده و مجمع مبادرت به تصويب قوانين ابتدايى كرده است نظير قانون نحوه وصول مطالبات بانك‏ها مصوب 68/10/5، حق كسب و پيشه يا تجارت، مصوب 69/10/25، قانون تشكيل محكمه انتظامى قضات، مصوب 70/8/23. و اين در حالى است كه به عقيده برخى از صاحب‏نظران، مجمع طبق قانون اساسى ابتدائاً حق جعل قانون را ندارد و نگران هستند كه مجمع به عنوان قدرت چهارم در عرض سه قوه مطرح باشد. به فضل خداوند متعال اين موضوع را در جاى خود پى خواهيم گرفت.

گفتار چهارم: ديدگاه‏ها در لزوم تشكيل مجمع تشخيص مصلحت

در ضرورت تأسيس مجمع مباحثى قابل طرح است. آيا در سيستم اداره كشور در تشخيص مصالح نقصى وجود داشته است تا تأمين شود؟ آيا بر فرض وجود چنين نقصى لازم بود كه يك نهاد مستقل به نام مجمع شكل گيرد؟ نظرياتى در اين موضوع ارائه شده كه ذيلاً پى مى‏گيريم:

1 - لغويت و بى‏اثر بودن مجمع

برخى بر اين باورند كه هيچ وجه منطقى براى نهاد مجمع وجود ندارد چرا كه سيستم موجود در آن زمان كافى براى اداره كشور بوده و خلائى وجود نداشته است تا لازم باشد پرشود.

دكتر جلال‏الدين مدنى به عنوان منتقد به اصل تأسيس مجمع تشخيص مصلحت مى‏گويد: «چه خطراتى نظام را تهديد مى‏كرد يا باعث صدمه به نظام بود كه چنين سازمانى مى‏تواند آن خطرات را از بين ببرد؟ مگر وجود قانون اساسى و ديگر قوانين عادى و قواى حاكم در جمهورى و قواى مسلح و نيروهاى انتظامى و مديران مختلف با انجام وظايف قادر نبودند مصلحت نظام را به درستى تشخيص بدهند كه بايد چنين سازمان جديدى تأسيس نمود؟ مگر ممكن است قانون اساسى كه به دنبال پيروزى انقلاب و در جهت تثبيت نظام جمهورى اسلامى تدوين و تصويب شده در مواردى خلاف نظام در آيد؟ مگر مجلس شوراى اسلامى كه در قانون اساسى پيش‏بينى شده و نمايندگان آن مستقيماً از جانب مردم برگزيده مى‏شوند مأموريتى غير از مصلحت نظام دارد؟ مگر شوراى نگهبان به خاطر حفظ موازين اسلام و اصل قانون اساسى تشكيل نشده بود؟ مگر نمى‏توانست در مقام تطبيق، مانع هرگونه مصوبه‏اى خلاف نظام باشد؟ اصلاً معنى و مفهوم نظام چيست كه بايد دنبال مصلحت آن بود؟ آيا مى‏شود در مقابل تمام تشكيلات قانونى كشور و نظام، چنين تأسيسى را عنوان نمود كه هر مورد خلاف قانون اساسى و هر مورد خلاف موازين اسلام را بتواند در پوشش مصلحت نظام درآورد و حد و مرزى هم در تشخيص‏اش نداشته باشد؟ چطور مجلس مصلحت نظام را نفهمد شوراى نگهبان متوجه نباشد و چند نفر كه احتمالاً جمع قليلى از همين نفرات هستند مصلحت نظام را تشخيص بدهند. قرار گرفتن مجمع تشخيص مصلحت در قانون اساسى يعنى از طريق قانون اساسى در جهت خلاف استقرار قانونى قدم گذاشتن يعنى اصول را ناديده گرفتن يعنى مصالح و منافع كشور را به عهده مراكز مبهم گذاشتن يعنى اجراى قوانين را معلّق پنداشتن ...

مسئله تشخيص مصلحت نظام يا جنبه اسلامى دارد كه شوراى نگهبان بايد در اعلام نظر، اين جنبه مصلحت را هم رعايت كند لذا وجود مجمع منتفى است و يا جنبه اسلامى ندارد و براى حفظ قدرت و حاكميت موجود منهاى موازين اسلام تدارك ديده شده در اين صورت وجود آن خلاف نظام اسلامى است. در اين صورت چه اميدى به اجراى موازين اسلام مى‏توان داشت، چه اطمينانى به حفظ جان و مال و حيثيت افراد مى‏شود داشت. هركسى در هر لحظه ممكن است به اعتبار وجود و حضورش مضرّ به مصلحت نظام تشخيص داده شود آيا در چنين اجتماعى قابل زيستن است».(27) همان‏طور كه ملاحظه مى‏شود نويسنده نه تنها نهاد مجمع را لغو مى‏داند بلكه آن را مغاير حكومت قانونى و موجب هرج و مرج و عدم امنيت شهروندان مى‏داند.

به نظر مى‏رسد در گفتار فوق در ردّ ضرورت مجمع، بيش از حد غلو شده است كه ذيلاً به آن اشاره مى‏كنيم:


در مورد «خطراتى كه نظام را تهديد مى‏كند»، وجود عملى بن‏بست در سيستم قانون‏گذارى كشور در موارد اختلاف مجلس و شوراى نگهبان كه به تبع آن اسلام به ناتوانى اداره كشور متهم مى‏شد (همان‏طورى كه

/ 112