بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
همان طوركه علم به وجود ضرورت تكويني بين فعل و غايت هم در اين امر دخيل است. توضيح آن كه، طبق طرح مذكور انسان نسبت وجوب را ابتداءً و بالذات ميان خود و غايت برقرار مي سازد و بعد تبعاً بين خود و فعل و لكن اين نسبت دوّم زماني صورت مي گيرد كه بداند فعل مزبور، وي را به غايت مي رساند و ثانياً بداند اين فعل معلول قواي فعاله وي (در حين فعاليت) است. با اينهمه واضح است كه دخل اين علم به معناي آن نيست كه مفهوم ضرورت از ميان قوّه فعاله و فعل آن، گرفته مي شود. (`) دوّم: نكته ديگري كه به نظر مي رسد نظريه علاّمه قدس سره را غير قابل قبول مي سازد، اختلافي است كه بين مفهوم «بايد» و «وجوب» در ناحيه متعلّق وجود دارد، مفهوم «بايد» فقط به افعال تعلق مي گيرد در حاليكه مفهوم «وجوب» و «ضرورت» تكويني، بر افعال و اشياء علي السوّيه صادق است و لذا هر معلولي را متصف مي كند و به نحو اشتقاق (يا ذو هو) بر آن حمل مي شود. مثلاً مي گوييم اين شيء نسبت به علّت خود وجوب دارد يا واجب است. بر خلاف مفهوم «بايد» كه جز به افعال تعلّق نمي گيرد. بنابراين مي توان گفت كه به يقين مفهوم «بايد» همان مفهوم ضرورت نيست كه بين هر علّت و معلول برقرار است و الاّ ثبوتاً مي بايد قابل بود كه به اشياء هم تعلّق گيرد.عبارات مرحوم علاّمه در اين مسأله، داراي نوعي اضطراب است و در اكثر موارد، به جز يكي دو مورد، گفته اند مفهوم «بايد» بين انسان و غايت واقع مي شود. در موضعي چنين گفته اند:«در اين فكر نسبت (بايد) از ميان قوّه فعاله و حركتي كه كار اوست برداشته شده و در ميان انسان و سيري (خواهان و خواسته) گذاشته شده كه خود يك اعتبار است و در نتيجه سيري صفت وجوب پيدا كرده».(17) و نيز:«و نسبت وجوب و لزوم را ميان خود و سيراب شدن به كار مي بريم و پس از آن نسبت وجوب را ميان خود و حركت ويژ ه اي كه تأمين خوردن آب را مي تواند بكند مي گذاريم.»(18) همانطور كه از دو عبارت فوق پيداست، «بايد» ابتداءً بين انسان و غايت واسطه مي شود و سپس بالتبع به فعل موصل به غايت، تعلق مي گيرد.و لكن در عباراتي ديگر تصريح كرده اند كه «بايد» ابتداءً به فعل تعلق مي گيرد:«پس در مورد خوردن فكري كه قبل از هر چيز پيش انسان جلوه مي كند اين است كه اين خواسته خود را (سيري) بايد به وجود آورم.»(19) پر واضح است كه وقتي مي گوئيم «اين خواسته خود را بايد به وجود آورم» مفهوم «بايد» بين انسان و خواسته و غايت واسطه نشده، بلكه بين انسان و «ايجاد غايت» كه فعلي است از افعال، توسيط نموده است.به هر تقدير، همانطور كه گذشت، اختلاف متعلّق در دو مفهوم «بايد» و «ضرورت» تكويني، مدلّل مي سازد كه اين دو مفهوم متّحد نيستند و همين مقدار تحليل مرحوم علاّمه را غير قابل قبول مي كند.سوم: از اشكال مختص به مفهوم «بايد» كه بگذريم، اشكال مشترك الورود ديگري وجود دارد كه هم مفهوم «وجوب» و هم مفهوم«بايد» را فرا مي گيرد. اين اشكال چنين است:همانطور كه از اين مباحث پيداست و مرحوم علاّمه (قدس سره) خود بدان تصريح كرده اند، «بايد»ي كه فعلاً مورد بحث است، نسبتي است كه بين فاعل و فعل خودش (يا غايت) اعتبار مي شود و اما نسبت به آمر و مأمور و يا اعتبار بايدي که نسبت به شخص ديگري مي شود، خود بحثي ديگر دارد و نبايد با اين بحث خلط شود.(20) در مورد بايدهايي كه بين انسان و افعال خودش واسطه مي شود (طبق نظريه اعتبار)، مشكل لغويّت است. و همانطور كه گذشت اعتباري كه لغو باشد اصلاً محقّق نمي شود. لغويّت چنين اعتباراتي از اينجا ناشي مي شود كه انسان ملتفت به تغاير امر اعتباري و واقعيّت، هيچگاه آن را به جاي واقعيّت نمي گيرد، و لذا براي تحصيل آن تحريك نمي شود. انسان تشنه، هزار بار هم كه اعتبار سيرابي خود كند، نه سيراب مي شود و