قضيه ملفوظه كه از الفاظ موضوع و محمول و نسبت (يا حروف ربط) تشكيل شده است - معرفت دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معرفت دینی - نسخه متنی

محمدصادق لاریجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

منشأ توهم اتصاف اعتباريات به كذب شده است. چه آنكه هر قضيه اي مثل قضيه فوق يا صادق است و يا كاذب. و چون در عالم خارج «حسن» «شير» نيست پس قضيه فوق كاذبه است.

و لكن اين نظر مبتني بر خلط ميان «اوصاف قضايا» و «اوصاف كلام متكلم» است. چه آنكه وصف يك قضيّه بما هوهو را با وصف «گفته متكلّم» خلط نموده است. براي توضيح اين نكته، چاره اي نيست جز اين كه در «كار متكلّم» يا «فعل گفتاري» او تعمّق بيشتري كنيم و اراده هاي مختلف او را از هم باز شناسيم و مقدار دخالت هر يك را در انتساب مضمون قضيه به او تشخيص دهيم.

در نفس قضيه (و بدون انتساب آن به متكلّم) سه امر را بايد از هم تفكيك نمود:

قضيه ملفوظه كه از الفاظ موضوع و محمول و نسبت (يا حروف ربط) تشكيل شده است

2ـ قضيه معقوله كه مقومات آن مفهوم موضوع و مفهوم محمول و ذات نسبت است.

3ـ محكي يا مطابق قضيه كه همان واقعيت خارجي است كه قضيه معقوله از آن حكايت مي كند. اگر اراده هاي متكلّم را نسبت به معنا و مطابق آن به حساب نياوريم لاجرم دلالت قضيه ملفوظه بر قضيه معقوله و همينطور قضيه معقوله نسبت به واقع و عالم خارج، دلالت تصورّي خواهد بود. يعني انسان از شنيدن الفاظ قضيه، به معناي آن منتقل مي شود و به عبارت واضح تر صورت اين معاني به ذهنش خطور مي كند. و اين معاني اخطار شده به ذهن سامع به نوبه خود از واقعيت خارجي حكايت مي كنند. اينجا هم باز حكايت تصورّي است. در هيچيك از اين دو مرحله، به اراده متكلّم اشاره اي نشده است. در قبال اين دلالتهاي تصوري دلالتهاي تصديقي هم وجود دارد: يعني دلالت كلام بر اينكه «متكلم معنا را اراده كرده است» و نيز دلالت معنا بر اينكه «واقع و مطابق معنا اراده شده است». امّا قبل از اينكه به اين دلالت تصديقي بپردازيم ببينيم متكلم خود چه مي كند.

به موازات سه امري كه در هر قضيه اي تشخيص داديم، متكلّم هم فعل بخصوصي انجام مي دهد:

در مرحله اوّل متكلّم به الفاظي خاصّ تلفّظ مي كند. گاه مي شود كه متكلّم در همين مرحله باقي مي ماند يعني نه از لفظي كه بر زبان آورده است معنايي را اراده مي كند و نه از آن معنا، واقعي را. مثل الفاظي كه گاه شخص خواب بر زبان مي آورد كه از آن معنايي اراده نشده است (نمي گوئيم كه نمي شود معنايي اراده شود. چه آنكه گاه انسان خواب از الفاظ معنايي خاص اراده مي كند گر چه اين معناي اراده شده برحسب رؤياهاي اوست نه عالم خارج).

در مرحله دوّم، شخص از لفظ، معنايي خاصّ اراده مي كند كه اكثر تكلّمهاي ما اين مرحله را واجد است.

امّا ممكن است كلام در همين مرحله خاتمه پذيرد. به اين معنا كه متكلّم، در مقام اراده خويش فراتر نرود و مطابق مضمون كلام خويش را اراده نكند. غالباً مردم عادي در مقام تفكيك اين اراده از اراده جدّي مضمون خطاب كه همان مرحله سوّم تكلّم است، دچار اشكال مي شوند، اشكالي كه در ذيل بدان اشاره خواهيم كرد.

در مرحله سوّم تكلّم، اراده متكلّم به مطابق معني تعلّق مي گيرد. و به عبارت دقيق تر قصد حكايت واقع مي كند؛ حكايتي كه از طريق معناي احضار شده در ذهن سامع انجام مي پذيرد، و لكن مي تواند مقصود متكلّم باشد يا نباشد. اكثر تكلم هاي ما هر سه مرحله را واجد است. وقتي با كسي صحبت مي كنيم و به او خبري مي دهيم، هم الفاظ خاصي را به صورت صوت در خارج ايجاد كرده ايم و هم از اين الفاظ معاني خاصّي اراده كرده ايم و هم از اين معناي اراده شده قصد اخبار از عالم واقع را داريم. امّا هميشه اينطور نيست. اكثر كنايات مرحله سوّم را نسبت به الفاظ القاء شده فاقدند گر چه قصد حكايت از واقعيتي ديگر در آن وجود دارد. به اين كنايه عاميانه كه «فلاني جان به عزرائيل نمي دهد»!

توجّه كنيد. واضح است كه گوينده اين كلام قصدش اين نيست از اين واقعيت خارجي حكايت كند كه فلاني عزرائيل (ع) به سراغش رفته است و او جان خويش را تسليم وي نكرد! غرض حكايت از خسّت طرف است.

/ 180