بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مستلزم اجتماع مصلحت و مفسده در شيء واحد خواهد شد و چون ضدّيت در مصلحت و مفسده قابل تصوير است، پس استدلال مذكور در روح خود باقي است و در نهايت، وجوب و حرمت قابل اجتماع نيستند.البته اصل استدلال بر امتناع امر و نهي از طريق فوق چه در ناحيه خود حكم و چه مبادي آن، مخدوش است، و لذا غرض از ذكر آن در مقام فقط نشان دادن اين نكته بود كه قول به اعتباريّت وجوب و حرمت، چه تأثيري در استدلال و مسير علم اصول خواهد داشت.مثال دوّم: در فقه به مواردي برخورد مي شود كه اموري كه شرط خوانده مي شوند، مؤخر از مشروط واقع مي شوند. لذا اين اشكال مطرح شده است كه چگونه ممكن است شرط يك شيء كه در سلسله علل وجودي آن شيء است، مؤخر از خود شيء واقع مي شود. اين بحث تحت عنوان «شرط متأخر» در اصول مطرح است يكي از امثله آن تأثير اجازه متأخر مالك در صحت عقد فضولي است.حال ممكن است گمان شود كه بنابر اعتباريت وجوب و حرمت (يا مثل ملكيت از احكام وضعي)، مشكله از بن حل شده است. چه آنكه تأخر شرط از مشروط در امور اعتباري محال نيست.و لكن اين گمان مندفع است، چه آنكه مشكل تأخر شرط از مشروط فقط در مرحله خود احكام مطرح نيست، بلكه در مناطات آنها نيز جاري است. پس بايد براي مشكله چاره اي جست كه تأخر شرط از مشروط را در ناحيه مصالح و مفاسدي كه مناطات احكام را تشكيل مي دهد، نيز حلّ كند و الاّ تا مشكل در اين مرحله از حكم نيز حل نشود، نمي توان حكم به امكان شرط متأخر نمود. در اين مثال هم مي بينيم كه اعتباري دانستن نفس احكام تأثيري در حلّ مسأله نداشته و صرفاً مشكله را از مرحله اي به مرحله ديگر انتقال داده است.از طرف ديگر برخي از محققين اصولي، گر چه قائل به اعتباريت احكام تكليفي به معنايي كه گذشت، نبوده اند و لكن در بعضي آثار با مسلك اعتبار همراه شده اند و در عين حال هيچ تحوّلي در شيوه اصولي شان رخ نداده. مثلاً محقق اصفهاني قدس سره كه مدقّقي بي بديل در عالم اصول است، گر چه خود قائل به اعتباريت احكام تكليفي نيست (و آنها را منتزع از انشاء بداعي جعل داعي مي داند) در عين حال معتقد است كه اجتماع حرمت و وجوب از قبيل اجتماع ضدين نيست و لذا بالذات ممتنع نيست و استحاله آن از جهاتي ديگر است. راقم اين سطور گر چه مسلك ايشان را مخدوش مي داند و در محل خود بر آن برهان آورده است، ولكن غرض از ذكر نظر اين محقق بزرگ، نشان دادن اين نكته است كه عدم جريان بعضي امور مربوط به حقايق (مثل استحاله اجتماع ضدين يا مثلين) در احكام، نه از تورّم! علم اصول مي كاهد و نه مسائل آن را تقليل مي دهد و نه استدلالات اصولي را در روح و لبّ مخدوش مي سازد.-------------------- 1ـ قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 109 2ـ همان مأخذ: ص 108 3ـ همان مأخذ: ص 108 4ـ بخشي از اين نكات را در تعليقات «فلسفه اخلاق در قرن حاضر» آورده ام. راجع به اشتباهي كه ايشان در فهم كلام سرل مرتكب شده اند (در تفرّج صنع) هم و در كتاب «فلسفه اخلاق» بحث مبسوطي كرده ام، كه البته اين كتاب هنوز تدوين كامل نيافته است.5ـ قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 108 6ـ كيهان فرهنگي، سال پنجم، شماره 7، ص 14، ستون دوّم و سوم 7ـ قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 244 8ـ كيهان فرهنگي، سال پنجم، شماره 7، ص 18ـ12 9ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم (چاپ جديد) ص 288ـ 287 10ـ همان مأخذ: ص 288ـ 287 11ـ همان مأخذ:12ـ عبدالكريم سروش دانش و ارزش، ص 263 13ـ عبدالكريم سروش دانش و ارزش، ص 267 14ـ عبدالكريم سروش دانش و ارزش، ص 243 15ـ علامه طباطبائي، اصول فلسفه، ص 287 16ـ همان مأخذ: ص 312 17ـ همان مأخذ: ص 312 18ـ همان مأخذ: ص 345 19ـ همان مأخذ: ص 313 20ـ همان مأخذ: ص 316 21ـ اصول فلسفه، ص 316 22ـ همان مأخذ: ص 339 23ـ قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 135 24ـ اصول فلسفه، ص 284 25ـ همان مأخذ: ص 288 26ـ همان مأخذ: