بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
حال اگر اين نكته را به مدعاي اصلي مقالات قبض و بسط منتقل كنيم، به نتيجه غريبي مي رسيم. معرفتهاي ديني همچون ساير معرفتها، از ناحيه همه حوادث عالم و اشياء و اوصاف محقّق اين جهان تأييد مي شوند مگر از ناحيه مصداقي كه مبطل اين قضيه باشد و يا از تحت نقيض محمول (غير سبز در مثال فوق) خارج باشد.اين به وضوح مخالف مدعاي قبض و بسط است. قبض و بسط در پي آن است كه ثابت كند براي باروري معرفتهاي ديني و عصري شدن آن بايد از نتايج علوم عصر آگاه شد، اين چه ربطي دارد به مرتبط شدن هر حادثه اي در عالم به معرفتهاي ديني (و غير ديني) و تأييد احتمالي آنها. اگر ربط و تأييد چنين ارزان بدست مي آمد، كافي بود مفسر قرآن يا فقيه احكام، كشكول خود را به دست گيرد و حوادث و اشياء اين عالم را ليست كند: «امروز باران آمد» «هوا سرد است» «مرغابي سفيد است» «چاه پر آب است» «ماشين پنچر شد» و همينطور الي غير النهايه! همه اينها مؤيّدات معرفت هاي ديني اند!مثال طنز آميز «گربه ملا محمود» هم در خدمت نشان دادن همين نكته مهم بوده است. در مقاله كيهان فرهنگي اين نكته را چنين توضيح داده ام:«… وانگهي اگر استدلال منطقي اي كه ايشان براي دخل علوم در يكديگر و هويّت جمعي آن بيان كرده اند، صحيح بود در آن صورت فقط تأثير علوم طبيعي در معارف ديني ثابت نشده است، بلكه دخل هر امري جز نقيض و بعضي مصاديق ديگر، در ثبوت معارف ديني محقّق است و بنابراين برشمردن علوم طبيعي و انسان شناسي و جهان شناسي به عنوان لوازم بعيده اجتهاد در احكام و تفسير و غيره، وجهي ندارد. هر حادثه اي در عالم همين خاصيّت را دارد. «زائيدن گربه ملامحمود»! هم در اثبات «وجوب نماز جمعه» دخيل است، چون «زائيدن گربه مذكور» نه «واجب» است و نه «نماز جمعه» و بنابراين مؤيّد «غير واجب غير نماز جمعه است» كه معادل است با «نماز جمعه واجب است».(6) در آن زمان كه مقاله كيهان فرهنگي را مي نوشتم گمان مي كردم كه اين اشكال هر انسان منصفي را متقاعد مي سازد كه پارادكس تأييد از مدعيات قبض و بسط فرسنگها بدور است. و بنابراين برايم كاملاً تعجب انگيز بود كه اين نكته به جاي آنكه ديدگان انصاف و بصيرت آقاي سروش را بگشايد و ايشان را قانع كند كه مطرح ساختن پارادكس تأييد در مقالات قبض و بسط و تنها برهان مدعا قرار دادن آن، خطاي بس عظيمي بوده است، خشم ايشان را برانگيخت تا اينكه با لحني تند و خصمانه و بي تدبير و تأمّل، كلامي به اين متانت را رمي به تحريك محركان و تشويق مشوّقان نمودند و در پاسخ مجموعه اي از أباطيل و خلاف واقع هايي گردآوردند كه به هيچ روي در شأن ايشان نبوده است. پاسخ ايشان چنين است:«… آقاي لاريجاني در بحث از اين پارادكس دو خطاي فاحش كرده اند. نخست آنكه گمان كرده اند ركن ركين و قلب تپنده بحث ماست و لذا بر سر آن مناقشه بسيار آورده اند. بدين گمان كه با ويران كردن آن، مدعاي ما را ويران خواهند كرد. به علاوه كه جاي گاه اين پارادكس را به خوبي نشناخته اند و گمان كرده اند كه در قضاياي اعتباري و انشائي هم جاري است. دوّم در بيان سر پارادكس بودن آن، و شيوه حلّ يا منحل كردن آن، سخنان نادرست بسيار گفته اند در اينجا انواع اغلاط و ضلالات دست به دست هم داده و صحنه شگفتي را آراسته است.امّا خطاي اوّل، همين قدر بگويم كه به فرض صحّت جميع سخنان ايشان و به فرض ويران شدن آن استدلال منطقي (موسوم به پارادكس تأييد)، هيچ رخنه اي در استدلال ما نمي افتد و ذرّه اي از قوّت آن مدعا، كه تحوّل معارف بشري و معرفت ديني را هماهنگ مي داند، كاسته نمي شود. توضيح اينكه پارادكس تأييد فقط در قضاياي خبري (و آنهم قضاياي تأييدپذير تجربي) جاري است و به هيچ روي در قضايايي كه خبري از جهان خارج نمي دهد و مفادي جز امر و نهي شارع ندارد و تأييد و ابطال تجربي بر نمي دارد (مانند نماز جمعه واجب است) جاري نيست. اين نكته به صراحت در قبض و بسط آمده است (و پارادكس همپل هم فقط درباره آن است) و از ايشان كه مي