بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و ثانياّ كلام در تفسير و معناي گفته هاي نيكود و همپل نبود، كلام در اين بود كه آيا معناي «تأييد» و نيز مقدمات تأييدات پارادكسي هيچ انحصاري را به قضاياي تجربي مي رساند يا نه و آقاي وحيد متأسفانه از سر استعجال در اشكال، هيچ زحمتي براي اثبات اين نكته به خود نداده اند. اينكه بحث همپل در قضاياي تجربي است غير از اين است كه مسأله هم منحصر به قضاياي تجربي مي شود.به گمان من اندك تأمّلي در همان معيار مذكور در كلمات خود آقاي وحيد كافي است كه ثابت كند اين معنا از تأييد هيچ انحصاري به قضاياي تجربي را نمي رساند. مي توان H را قضيه «هر نفسي مجرد است» فرض كرد در اين صورت يافتن يك «نفس مجرد» (و لو به طريق غير تجربي) احتمال اين قضيه را بالا خواهد برد (البته اين نكته احتياج به توضيح ندارد كه تمام اين بحثها بر فرض صفر نبودن احتمال قضيه كليه است) در صورتي كه اين علم جديد، خارج از اطلاعات سابق K باشد. به عبارت ديگر اگر معيار تأييدپذيري، بالا رفتن درجه احتمال صدق يك قضيه باشد، اين معيار بعينه در قضاياي فلسفي و غير فلسفي خبري هم خواهد آمد. بنابراين واقعاً جاي تعجب است كه آقاي وحيد از اين بديهيات! اختصاص بحث به قضاياي تجربي را فهميده اند.البته واضح است هر قضيه كلي و هر مناط كلّي را مي توان با تقييد منحصر به حصّه اي خاص ساخت. مثلاً اگر در همان معيار سابق [يعني يافتن e مستلزم P(He and k) P(HK) [ اگر «يافتن» را به «يافتن تجربي» منحصر كنيم واضح است كه بحث منحصر به قضاياي تجربي مي شود و لكن نكته اصلي در اين صورت آن است كه مناط بحث عموميت دارد يعني واقعاً در قضاياي متافيزيكي هم يافتن يك مصداق مستلزم بالا رفتن احتمال آن قضيه است گر چه «يافتن» در اينجا تجربي نيست. و الاّ مي توان «يافتن تجربي» را به هزار قيد ديگر مقيد ساخت و بحث پارادكس تأييد را فقط به حوزه بسيار خاصي منحصر ساخت و لكن واضح است كه اينگونه تقييدات هيچ تأثيري در مناط اصلي بحث ندارد. كلام ما هم همين بود كه انحصار «يافتن» به «يافتن تجربي يك مصداق» گر چه بحث را به علوم تجربي منحصر مي سازد و لكن در مناط بحث هيچ تأثيري ندارد.
معناي تأييد در بحث حاضر
تأييد تئوريها در فلسفه علم، معيار واحد و متفق عليهي ندارد. اختلاف ميان فلاسفه علم، البته بر سر لفظ نيست، بلكه نزاع بر سر اين واقعيت است كه چه چيزي را مي توان معيار تقويت و تضعيف يك تئوري دانست.بسياري از فلاسفه علم، معيار تأييد را «بالا بردن احتمال» دانسته اند. ظاهراً از ميان كساني كه بيش از همه در تنقيح اين معيار كوشيده است، كارنپ (Ca anap) فيلسوف و منطق دان است. البته خود وي هم نظر ثابتي در مورد موضوع احتمال نداشته است: گاهي معتقد بوده است كه «قضاياي كلّي» تأييد مي شوند و گاه اين كه مصاديق جزئي آينده، براساس مصاديق سابق احتمالشان بالا مي رود و گاه در نفس احتمال هم قيوداتي را اضافه نموده كه داستان اين اختلاف نظر و تغيير عقيده را، لاكاتوش (I.Lakatos) به تفصيل در مقاله «تحولاتي در مسأله منطق استقرايي» آورده است(10).همپل در مقاله اصلي خود كه پارادكس تأييد را در آن مطرح ساخته، كلامي از احتمال به ميان نمي آورد و بلكه بر عكس تصريح مي كند كه بحث بر سر «تأييد» به معناي كيفي آن است نه به معناي كمّي(11). و واضح است كه تعريف «تأييد» براساس حساب احتمالات، كمّي است نه كيفي. بلكه ظاهر آن مقاله و نيز ظاهر كلام نيكود، اين است كه تأييد به معناي «مصداقيت» براي يك قضيه كلّي است همينكه مصداقي براي يك قضيه كلّي علمي يافت شد، آن قضيه تأييد شده است(12). از اين معيار تأييد به instantiation تعبير مي شود.در مقابل، پوپر هم تعريف احتمالي تأييد و هم تعريف مصداقي آن را ردّ مي كند و معتقد است كه يك مصداق زماني مؤيّد يك قضيه خواهد بود كه در مسير آزمايش سخت و عقلائي براي ابطال قضيه به كار گرفته شده باشد(13).