معرفت دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معرفت دینی - نسخه متنی

محمدصادق لاریجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معرفت شناس هم، با دادن معياري براي روش مندي و مضبوطيّت خود را درگير اين نزاع ساخته است، و بنابراين آن تقابل محكمي كه آقاي سروش بين معرفت ديني و معرفت شناسي ديني، ديده اند لااقل بنابر ضوابط خودشان مخدوش است.

گمان نمي كنم ايشان خود نظري روشن و منقّح در معناي «روش مندي و مضبوطيّت» داشته باشند. در يكي از مقالات اخيرشان آورده اند:

«… گيريم كه كسي در شيطان دانستن ميكرب يا در تفسير مسّ شيطان و پيدايش صرع خطا كرده باشد و اين رأي تفسيري خود را بر انديشه هايي نادرست بنا نهاده باشد. ولي مگر خطاها جزء «علم» نيست؟ و مگر بحث ما بر سر علم شناسي و معرفت شناسي نيست؟ مگر اين معرفت شناسي به معرفت هاي موجود و محقّق نظر نمي كند كافي است كه خطايي روش مند باشد تا متعلّق به پيكره علم محسوب شود…»(24) سؤال اساسي اين است كه اگر شيطان دانستن ميكرب (بدون هيچ مدركي از آيات و روايات و بلكه با وجود مدارك بسيار برخلاف آن) فهمي روش مند و مضبوط است پس كدام فهم ناروش مند و نامضبوط است؟! و ايشان با اين قيد چه مواردي را از دايره بحث خارج مي كنند؟ از اين نكته هم نبايد دور ماند كه اشكال اصليي كه در مقالات اوّليه نسبت به اين گونه فهم هاي غير مضبوط از كتاب و سنت مطرح كرده بودم (و آقاي سروش در اينجا بدان اشاره دارند)، امر ديگري بوده است و ظاهراً مورد غفلت ايشان و دوستانشان واقع شده و لذا مسير اشكال را آن طور كه بايد، دنبال نكرده اند.

اشكال اصلي برسر اين بود كه اين گونه ابتناءهاي بي دليل «فهمي قرآني» بر «معارف روز» مفيد هيچ گونه ترابط واقعي بين معارف ديني و غير ديني نيست. و آنچه كه در بحث جاري ثمر بخش است، اثبات ترابط واقعي بين معارف ديني و معارف غير ديني است تا به دنبال آن بتوان توصيه كرد كه اگر فهمي صحيح تر و كامل تر از اين مطلوب است بايد فهمي نوتر از معارف غير ديني طلب نمود. و الا بدون اثبات چنين ترابط واقعي، هيچ گاه توصيه مذكور ممكن نيست. در پاسخ اين اشكال، آقاي سروش متذكّر شده اند كه كار معرفت شناس قضاوت در صحّت و بطلان آراء و ابتناء آنها به معارف ديگر نيست. ممكن است ابتناء يك رأي بر رأي ديگر ناصحيح باشد ولكن اين عين علم است، چه آنكه علم مجموعه همين آراء صحيح و سقيم است و نه خصوص آراء صحيح. مضافاً بر اينكه آنچه كه در نزد كسي صحيح است در نظر ديگري عين خطاست و بالعكس. و بنابراين معرفت شناس خود را در اين معركه وارد نمي سازد.(25) در اين جواب، ظاهراً سير بحث بكلّي گم شده است. بحث از اينجا شروع شد كه ايشان براي استدلال بر مدّعاي خويش كه «علوم همه با هم در ترابطند» به استقراء پناه برد (علاوه بر دليل منطقي يعني پارادكس تأييد).

و حقيقت استقراء جز اين نيست كه از موارد جزئي، مدعايي كلّي استنباط كنيم. ايشان مثال مورد بحث را به عنوان نمونه اي از مدعاي كلّي، مورد بحث قرار داده اند. حال اشكال اين است كه اگر مدعا، ترابط واقعي علوم با يكديگر است، مثال هاي مذكور هيچگاه فردي جزئي براي اين مدعا نيست مادام كه ثابت نشود «فهم قرآني شيطان» واقعاً مبتني بر «فهم ميكرب» است! اگرمعرفت شناس در صدد اثبات كبراي كلّي به مصاديق خاص است، ضرورتاً بايد در اين موارد از تماشاگري دست برداشته و خود به قضاوت و بازيگري بپردازد و الّا جزئي آن كلّي را تحصيل نخواهد كرد و استقراء ناتمام خواهد ماند.

در اين مقام معقول نيست كه بگوئيم شأن معرفت شناس اين نيست كه به جزئيات بپردازد: فرض اين است كه او در مقام استدلال استقرايي است و استدلال استقرايي جز با جمع آوري جزئيات يك مدعاي كلّي حاصل نمي شود.

و در مقام گردآوري شواهد بايد به جزئي همان ادعاي كلّي دست يافت نه شي ديگري. و الّا مثل آن ماند كه كسي براي اثبات «انبساط فلزات در گرما» به انبساط آب جزئي تمسّك كند! و بالجمله اشكال اين است كه اگر مدعاي آقاي سروش ناظر به ترابط واقعي بين معارف است (كه چنين به نظر مي رسد) در اين صورت بايد جزئيات همين گونه روابط را بيابند و براي اثبات جزئي بودن يك مصداق بايد ثابت شود كه ربط دو گونه فهم در اين

/ 180