معرفت دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معرفت دینی - نسخه متنی

محمدصادق لاریجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرايط خاص خود از مسلّمات است. يعني هيچ فقيهي در آن ترديد روا نداشته است. و همينطور ساير احكام. در باب معارف ديگر برگرفته شده از كتاب و سنت هم وضع همينطور است. مثلاً اصل معاد، معرفتي است كه هيچ صاحب علمي با مراجعه به كتاب و سنت انكار آن نكرده است. اگر اختلافي بوده در جزئيات آن است نه در اصل وقوع معاد.

آنچه گفتيم به گمان من نقض مسلّمي بر مدعاي كلّي آقاي سروش است. متوهّمي در پاسخ اين نقض آورده است:

«…كجا اصل تكامل انديشه ها و ادعاي تأثير همه دانسته هاي پسين بر معلومات كهن، با فرض قطعيّات فقهي منافات دارد. مگر همه تأثيرات را بايد ابطالي دانست… تا امكان باور به ثابتات فقهي نيز ميسر نيفتد… مگر به قول خود ايشان همين قطعيّات فقهي دست كم در تفاصيلشان دستخوش اختلاف نشده اند و مگر در عين ثابت ماندن يك پنجم بودن خمس و مشموليت ارباح مكاسب نسبت به آن تاريخ فقاهت نظريّات متعدّدي در نحوه مصرف آن به خود نديده است (تحليل، ايصاء، تدفين، تحويل به وليّ فقيه و مجتهد زمان و …) لذا ديگر چگونه تحوّلي را بايد انتظار برد… به علاوه همه فهم ها در سيلان اند و فهم بهتر از امري گاهي فهم پيشين را تخطئه مي كند و گاهي تعالي مي بخشد…»(2) به گمان من اين نحوه از استدلال، از سست ترين نوع آن است. تسريه حكم يك موضوع به موضوع كاملاً مختلف ديگر با هيچ معيار منطقي سازگار نيست. كلام در اين است كه مثل غنائم جنگي (با قيود خاصّ خودش) قطعاً مشمول حكم خمس است، امّا مصرف آن حكمي ديگر است. متوّهم نتوانسته است ميان دو امر فرق بگذارد، يكي تعلّق خمس به موردي و ديگري كيفيّت مصرف آن. مصرف خمس را هر طور كه قائل شويم، در تعلّق آن به موضوع مذكور نمي توان ترديد كرد. و بنابراين نه مفهوم اين حكم و نه اصل ثبوت آن هيچ يك دستخوش تحوّل نشده است و لو آن كه در احكام ديگر خمس و مصرف آن دگرگونيهايي رخ داده باشد. ما نمي گوئيم در عالم ممكن نيست معلومات پسين معلومات پيشين را كاملتر كنند و فهم سابق را متكاملتر سازند، كلام در وقوع آن به نحو كلّي است. كلام اين متوّهم، نقطه خطاي اين گونه استدلالات را به روشني نمايان مي سازد: تحول در حيثيتي از حيثيات فهم يك مسأله را عين كاملتر شدن فهم حيثيّت ديگر آن پنداشته اند، در حالي كه هيچ ملازمه اي در كار نيست، و بلكه اين نوع بيان مغالطه اي بيش نيست. منشأ اين مغالطه هم تكلّف در تطبيق ادعاي يك تحوّل عام، بر همه امور است، و الاّ اگر چنين تحول عامّي را از پيش به نحو «قالبي» نپذيرفته باشيم، گمان نمي كنم هيچ كس تن به چنين استدلالي دهد.

و جالب اين است كه اينگونه استدلال بي بنيان در كلمات آقاي سروش هم براي خود موضعي يافته و ايشان با شرح و بسطي توأم با امثله و حكايات! آن را بيان كرده اند. در جايي گفته اند:

«آن كه از وام هاي كسي با خبر است امّا از درآمدهاي وي خبر ندارد، يا آن كه از اوصاف كسي فقط دو سه خصلت را مي داند از «وضع» وي تصوير نادرست دارد، گر چه آنچه مي داند جز حق نيست. يعني ندانسته ها، دانسته ها را رنگ ديگر مي زنند. و از آنجا كه آدمي همواره نكات بسياري را درباره جهان يا شريعت نمي داند آنچه را هم كه مي داند معنايش به درستي بر او آشكار نيست. سخن بر سر تك تك معلومات و صدق و كذبشان نيست. سخن بر سر تصوير و هندسه كلّي است كه از تأليف معلومات (حق و باطل) بدست مي آيد. تصويري از جهان كه به كمك پنج جزء بنا شود، بسي تاريك تر و راهزن تر است از تصويري كه با پنجاه جزء بنا شود… تصوير ما از شريعت و طبيعت هم در اين عصر (و در هر عصر) تصويري است بنا شده بر اجزائي اندك و ناتمام و در گرو و در اسارت اجزاء بسيار ديگر است كه هنوز نيامده اند و مكشوف ما نيفتاده اند و لذا فهم ما هم از عناصر مكشوف امروزين ناقص است و به انتظار فهم هاي فردا نشسته است تا در رسند و هندسه و فهم تازه اي بنا نهند… پس در تكامل هر شاخه از معرفت، همواره دو امر دوشادوش يكديگر تحقّق مي يابند، اوّل، تغيير فهم ما از يكايك اجزاء آن معرفت (به دليل رشد

/ 180