بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
137 اينها همه به شكلي «توسعه و تكميل فهم» به معناي كمّي آن است. امّا آيا شيء ديگري به نام «تكميل كيفي» فهم هم وجود دارد؟ به نظر مي رسد آقاي سروش معتقدند در كنار موارد مذكور، شي اي به نام تكميل كيفي وجود دارد كه همان هم مستحق عنوان «بهتر فهميدن» است نه موارد ديگر. به گمان من مثالهايي كه ايشان براي اثبات اين نكته آورده اند همه قابل مناقشه اند. براي نمونه به يكي دو تا از آنها اشاره مي كنيم و حال بقيه با تأمّل روشن مي شود:1ـ در مورد قوانين علمي نوشته اند:«…درك ما از اين قانونها (در عين تصديق جاودانه بودن آنها) مي تواند عوض شود و به واقع هم عوض مي شود و در هيچ عصري نمي توان گفت كه به بالاترين و كاملترين درك از قوانين طبيعت رسيده ايم. گيريم كه قانون بويل (ثابت بودن حاصلضرب حجم و فشار گازهاي ايده آل در حرارت ثابت) جاودانه باشد… و گيريم كه همه قانونهاي علم فيزيك همين طور باشند و آدميان اطميناني آسماني به صحت ابدي آنها پيدا كرده باشند، باز هم باب تحوّل به روي علم فيزيك بسته نخواهد ماند و از طريق بهتر فهم شدن همين حقايق ثابت، معرفت فيزيكي كمال خواهد پذيرفت. امروز كه ترموديناميك آماري پرده از راز نهان قانون بويل برداشته، و تئوري جنبشي گازها آشكار كرده است كه گازها توده هاي عظيمي از ملكول هاي رقصان اند و جنب و جوش و برخورد و تجاذب همين رقاصك هاست كه حجم و حرارت و فشار بيشتر توليد خواهد كرد، آيا درك ما از اين قانون عميق تر و غني تر نشده است…؟»(2) با تأمل در مثالي كه ايشان ذكر كرده اند، روشن مي شود كه «بهتر فهميدن» در اين مثال از طريق ورود معلوم تازه اي در مورد ساختمان گازها و بالمآل قانون بويل حاصل شده است. مثلاً قبل از تئوري جنبشي گازها از علّت قانون بويل اطلاعي نداشته اند و حال به اين علّت دست يافته اند. آيا علم به علّت يك پديده تغييري كيفي در فهم پديده ايجاد مي كند؟ پاسخ به وضوح منفي است. قانون بويل كه از نسبت حجم و فشار و حرارت گازها پرده برمي گيرد نه واقع خود را و نه معناي خويش را هيچكدام از دست نداده است «جامه ديگري» هم به آن پوشانده نشده است. بلكه معلوم تازه اي پاي به عرصه گذاشته و آن علم به علّت نسبت مذكور است. و اين جز تكميل فهم سابق نيست. البته به نظر مي رسد كه «فهم بهتر» در اينجا هم صادق است. مي توان گفت كه از «قانون بويل» فهم بهتري يافته ايم. و لكن كلام در اين است كه اين «فهم بهتر» امري در قبال تكميل معلومات سابق نيست چنانكه آقاي سروش پنداشته اند.2ـ در مورد «فهم عميق تر» بازگفته اند:«… بدين معناست كه مي گوئيم «نماز جمعه واجب است» يا «خداوند يكي است» يا «پيامبر اسلام خاتم پيامبران است» دچار تحول مي شوند. اين تحوّل در غناء مفهومي آنها رخ مي دهد نه در تصديق و تكذيب شان.وحدت را در چند سطح مي توان فهميد. «وجوب» را و خاتميّت را نيز.»(3) در اين مثالها هم، خطاي آقاي سروش ظاهر است. معلوم نيست كه چگونه «وحدت حقّه» را ايشان، تعميق «وحدت عددي» مثلاً دانسته اند. در واقع «وحدت عددي» حق به معناي رايج آن را بايد باطل شمرد و به اين معنا «وحدت حقّه» مبطل فهم سابق است نه آن كه فهم بهتر آن است. در مورد «وجوب» هم تعميق به معنايي كه ايشان بيان كرده اند، به هيچ صورت متصوّر نيست. ايشان «اعتباري» دانستن وجوب را مستلزم نوعي فهم بهتر براي «نماز جمعه واجب است» دانسته اند. در حالي که اعتباري بودن وجوب، مسلک هاي ديگر را در باب معناي وجوب ترد مي کند و باطل مي داند، پس مبطل فهم هاي ديگر است. و لذا فهمي از قضيه «نماز جمعه واجب است» كه بر اساس اعتباري بودن مفهوم وجوب عايد مي شود، غير از فهمي از آن است كه براساس واقعي بودن آن نتيجه مي شود. پس ما هستيم و دو فهم هم عرض و دليلي وجود ندارد كه اعتباري بودن وجوب را فهمي عميق تر از مسلك هاي ديگر در اين باب بدانيم.به اين ترتيب روشن مي شود كه پديده «بهتر فهميدن» گر چه امري مسلّمي است ولكن معنايي كه آقاي سروش از «بهتر فهميدن» اراده مي كنند [تكميل كيفي در قبال تصحيح و تكميل كمّي] به هيچ وجه روشن نيست و