بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مثالهايي كه در اين مورد مطرح كرده اند همه مخدوش اند.بعد از طيّ اين مقدمه به مجاري «بهتر فهميدن» چنان كه در مقالات قبض و بسط آمده، مي پردازيم.-------------------- 139
مجاري بهتر فهميدن (1): بهتر شناختن جهان سخنگو
از نظر مقالات قبض و بسط، يكي از مجاري بهتر فهميدن متون ديني (و غير ديني) بهتر شناختن جهان سخنگو است:«سؤال عمده و عظيم ما اين بود كه فهم بهتر متون و نظريّات در گرو چيست؟… و پاسخ ما اين است كه: اول: با بهتر شناختن جهان و جهان بيني سخن گو و نظريه پرداز، آن را بهتر مي توان فهميد. اين امر هم در معرفت ديني صادق است هم در معرفت غير ديني. و در معرفت دين، شناختن خداوند و رسول او، شرط بزرگ فهم كلام باري است. بدين معنا، نه فقط قبول دين به قبول وجود خداوند منوط است كه فهم دين هم به شناخت ذات و اوصاف باري متوقف مي گردد. و لذا علم كلام نه فقط علم تفسير كه علم فقه را هم به معنايي عميق مشروب و متأثّر مي سازد و در نتيجه، شناخت بهتر خداوند، به فهميدن عميق تر معارف ديني منتهي خواهد شد. و از اين رو، پا به پاي رشد علم كلام (كه معرفتي غير ديني است) معرفت ديني (يعني فهم كتاب و سنت) متحوّل خواهد شد. و اين رشد را در دو سو، نهايتي متصور نيست. و اگر ركودي در فقه هست يك عاملش ركود چند صد ساله علم كلام در ميان ماست.»(4) همانطور كه واضح است، اين سخنان مبتني بر اصلي است كه نقد و بررسي آن در فصل 4 به تفصيل گذشت. ايشان به طور ضمني قائل شده اند كه الفاظ براي حقايق و ماهيّات اشياء وضع مي شوند و مثلاً لفظ «آب» براي ماهيت واقعي آب وضع شده است و از طرف ديگر اين حقايق و ماهيّات را دست يافتني نمي دانند و اين كه در هيچ زماني نمي توان ادّعا كرد كه همه معرفتهاي مربوط به پديده اي كشف شده اند. از مجموع اين دو مقدمه (كه به اوّلي تصريح نشده است) نتيجه گرفته اند كه فهم هر سخني مبتني بر ميزان اطلاعي است كه انسان از عالم خارج دارد و اين اطلاع را علوم و فلسفه بدست مي دهند.همانطور كه به تفصيل گذشت، به گمان ما جمع بين دو مقدمه مذكور ممكن نيست. يعني اگر كسي علم به حقايق و ماهيات اشياء را ممكن يا بالفعل نداند، معقول نيست كه الفاظ را موضوع براي همين ماهيات غير معلومه تلقي كند. الفاظ براي تفهيم و تفاهم است و وضع لفظ براي ماهيتي كه براي ما مجهول است لغو است. به علاوه، حتي پذيرش دو مقدمه مذكور آن نتيجه را به دست نمي دهد كه «پس هر كس به ميزان اطلاعش از عالم خارج، فهمي از كلام بدست مي آورد» چه آنكه در بسياري از اوقات علم ما به حقايق خارجي به صورت تئوريهاي ظني است. ظني بودن علم ما به اين حقايق، راه علم به معاني الفاظ كه علي الفرض براي حقايق خارجي وضع شده اند ـ را سدّ مي كند. كسي كه به معاني الفاظ يك سخن علم ندارد، نمي تواند مدّعي شود كه به «فهمي از آن سخن» نائل آمده است.از اينها گذاشته ادله ديگري هم بر ردّ كلام ايشان اقامه كرده ايم كه تكرار آن موجب اطاله مي شود (به همان فصل 4 مراجعه شود). بنابراين به نظر مي رسد مدعاي آقاي سروش در اينجا كاملاً ناصواب است، و اينطور نيست كه شناختن جهان و جهان بيني سخنگو شرط بهتر فهميدن سخن وي باشد. البته در اينجا نكاتي هست كه بايد بدان توجّه كرد:اوّل آن كه آنچه گفتيم در مورد سخناني است كه جنبه عمومي و همگاني دارد. در مقابل، گاه مي شود كه سخن گويي خود تصريح مي كند كه سخنان وي بر طبق ظواهر آن نيست. همچون بسياري از كلمات عرفا و شعرايي كه بر طريق عرفان مشي كرده اند. اينان خود تصريحاً و تلويحاً آورده اند كه سخنان ايشان را نبايد بر ظواهرشان حمل كرد. در اينجا شناختن جهان و جهان بيني سخن گو در فهم كلام وي مؤثر است. منتهي اين «فهم» ديگر به صرف وساطت الفاظ و دلالالت آنها انجام نگرفته است و كلام در اين موارد نقش اصلي خويش را ايفا