مجاري بهتر فهميدن (3): وامداري معاني به تئوريها - معرفت دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معرفت دینی - نسخه متنی

محمدصادق لاریجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شود، غايت الامر نسبت در يكي حقيقي است و در ديگري مجازي (بنابر اصالت وجود) يعني اين اوصاف اوّلاً و بالذات براي فرد ثابت است و ثانياً و بالعرض براي طبيعت. اين در مورد عالم خارج، و امّا در موطن ذهن، علّت وجود ذهني و علمي براي اين قضايا نفس عالم و حاكم است و بس و بقيه از قبيل معدّات و شرايطند.

در كلام ايشان مسامحات ديگري هم هست كه تعرض بدانها، كلام را بيش از اين به تفصيل خواهد كشاند.

مجاري بهتر فهميدن (3): وامداري معاني به تئوريها

همانطور كه از مجموع مباحث سابق روشن شده است، آقاي سروش نظريه اي خاص در باب ارتباط الفاظ با معاني و به تعبير بهتر در باب معاني الفاظ، اختيار كرده اند. گر چه گمان مي كنم آنچه كه تا كنون آورده ايم، بطلان نظر ايشان را آشكار كرده است، در عين حال نقل مدّعيات ايشان در اين مقام كه گاه در قالبهاي جديدي بيان شده اند، و نقد آنها، خالي از فائده به نظر نمي رسد.

به عنوان مجراي سوم «بهتر فهميدن» چنين نوشته اند:

«…گفتيم كه عبارات نه آبستن كه گرسنه معاني اند. حكيم آنها را چون دهان هايي باز مي بيند نه چون شكمهايي پر، و معاني مسبوق و مصبوغ به تئوري ها هستند. هضم اين مدّعا براي كساني كه رجوع به كتاب لغت و استعمال عرف را براي فهم زبان يك قوم كافي مي دانند البته دشوار است. به اعتقاد اينان عبارات خود حاوي معاني و حاكي از مراد متكلّم اند. و لذا براي فهم مراد يك متكلم ذهن را بايد از هر اطلاع و اصطلاحي پيراست، و آينه وار در برابر كلام نشست تا معني نوروار در آن بتابد. البته ترديدي نمي توان كرد كه دانستن معاني الفاظ و دستور يك زبان شرط فهم يك زبان است. سخن در كفايت اين شرط است و سخن در بهتر و بهتر فهميدن معاني است. و سخن در سرّ تحوّل تاريخي معاني است. اين سؤالات اند كه با آن نظريه خام معني شناختي بي پاسخ مي مانند»(6) در كلمات بالا، آقاي سروش نطريه مخالفين خويش را سخت مشوّه كرده است. گمان نمي كنم هيچ محقّقي گفته باشد كه «عبارات خود حاوي معاني و حاكي از مراد متكلّم اند»، چه آن كه واضح است ارتباط الفاظ با معاني و در نتيجه حكايتشان از مراد متكلّم، ذاتي و تكويني نيست و تا علقه اي ناشي از پروسه وضع بين الفاظ و معاني حاصل نيايد، لفظ هيچ گونه احتوايي براي معاني ندارد و به هيچ صورت از مراد متكلّم حكايت نمي كند. بلكه صرف پروسه وضع هم كافي نيست تا دلالت فعلي حاصل شود، بلكه علم به وضع شرط اصلي حصول دلالت فعليّه است. در پرتو وضع و علم به آن، الفاظ حاوي معاني مي شوند و از مراد متكلّم حكايت مي كنند و تأكيدي لازم نيست كه مسأله قرائن حاليه و مقاليه هم در استعمالات مجازي و كنايي مطرح است و لذا در اين موارد بايد به تناسب معاني به كار گرفته شده، از قرائن حاليه و مقاليه نيز سود جست. گر چه مكانيزم دخالت قرائن در فهم معنايي خاص از لفظ، خود بحث جالب و دقيقي است كه بايد در محل خود تفصيل داده شود.

اين مقدار از مطلب را آقاي سروش هم ملزم اند كه بپذيرند، چه آن كه وامداري معاني به تئوريها بدون علقه وضعيّه، هيچگاه دلالت لفظ بر معني را توجيه نمي كند. تئوريها خود به خود با لفظ مرتبط نيستند و فقط تصاويري از عالم خارج به دست مي دهند. اينكه ساختمان آب، از H2O تشكيل شده است نمي گويد كه «لفظ» آب، دلالت بر H2O مي كند. پس ايشان هم بايد ملتزم به وضع لفظ «آب» براي معنايي باشند كه از آب فهميده مي شود. وقتي كه اين علقه وضعي و علم به آن حاصل شد، بدون شك از شنيدن لفظ «آب»، همان معنايي كه لفظ براي آن وضع شده به ذهن خواهد آمد، و دلالت لفظ بر معنا هم جز اين نيست.

پس آن همه طعن كه ايشان در آينه و نور! آورده اند، ورودش بر هر دو طرف نزاع علي السوّيه است و في الواقع طعني بي جا و ناشي از عدم تأمّل.

گذشته از اين مطلب، آقاي سروش در معنايي كه قائلند لفظ براي آن وضع شده، دچار مشكل اند. ايشان در عين

/ 180