معرفت دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معرفت دینی - نسخه متنی

محمدصادق لاریجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انجامد. كساني گمان كرده اند كه تحول فهم و يا تأثير فهمي در فهم ديگر همواره شكل انكار و ابطال دارد.

چنين نيست. در امر واحد مي توان از روزنه هاي گونه گون نگريست و از آن درك هاي متفاوت و متكامل داشت. و اين فهم هاي طولي يكديگر را كامل مي كنند، بي آنكه در نفي هم بكوشند. يك انسان را مي توان بيشتر و بيشتر شناخت. يك قطعه سنگ را هم، يك الكترون را هم، يك آيه را و يك حكم فقهي را هم، و اين دركها هر يك به امر واحدي تعلق مي گيرند نه به امور كثيره و بيگانه و پراكنده. آدميان كه هستي را رفته رفته بهتر فهم كرده اند، اين فهم بهتر را هميشه از ويران كردن انديشه هاي پيشين بدست نياورده اند، بلكه در موارد بسياري بر آنها افزوده اند و بنا كرده اند. از تغيير معرفت، نبايد هميشه رفتن از صدق و كذب و يا كذب به صدق را فهميد. آن كه بيشتر رخ مي دهد، تحوّل و تكامل درك است»(5).

به گمان من، اين پاسخ به هيچ وجه قابل قبول نيست. اين كه فهمي خاص يا مفاد قضيه اي مي تواند بهتر فهميده شود و تحول در آن، به همين معنا باشد (يعني تعميق فهم) نه رفتن از صدق به كذب و يا بالعكس، براي دفع شكاكيّت كافي نيست. «مي تواند» يعني ممكن است و شكاكيت با اين «امكان» سازگار است. توضيح اينكه:

از مباحث فصل 3 كه در بيان انحاء ارتباطات موجود بين فهم ها و قضايا بود، روشن شده است كه ادّعاي آقاي سروش اين است كه همه فهم ها و قضاياي متضمن آنها، به رشته هايي نامرئي و خفي به هم پيوسته اند و اكثر ارتباطاتي كه ايشان در آن مقام بيان كرده اند صبغه اثباتي ـ ابطالي يا تأييدي ـ تضعيفي دارد، نه صرف تعميق فهم. يعني ارتباطاتي كه ايشان مدعي شده اند چنانند كه تحول يك فهم، در تأييد يا تضعيف فهم ديگر دخيل مي شود. حتي احتمال اين مطلب هم در حصول شكاكيّت كفايت مي كند. چه آنكه قضيه «همه فهم ها در تحوّلند» روشن نمي كند كه چه قضيه اي سير تكاملي (در فهم) مي پذيرد و چه قضيه اي سير تصديقي ـ تكذيبي.

چه بسا آن كه اين قضيه مورد نظر بوسيله فهم ها آينده مورد تكذيب واقع شود. اين احتمال را از آنجا ذكر مي كنم كه مكانيزمي كه آقاي سروش در حصول ارتباطات گوناگون قضايا ذكر كرده اند منتج آن است.

آنچه كه مدعاي ما را به روشني بيان مي كند، گفته اي است كه خود ايشان در سرتاسر مقالات قبض و بسط تكرار كرده اند و آن اينكه ارتباط قضايا يا عدم ارتباط آنها، امري محسوس نيست و فقط در پرتو تئوريهاست كه دو قضيه با هم مرتبط مي شوند يا از هم بيگانه. و چه بسا تئوري هاي جديدي فردا در رسند كه دو قضيه بي ربط را ذي ربط سازند و يا بالعكس. به اين كلمات ايشان بنگريد:

«بر پيشاني هيچ سخني و حادثه اي نوشته نيست كه با چه مربوط است و با چه نامربوط. ربط و بي ربطي خود مسبوق به تئوري اند، چه در عالم افكار و چه در عالم اعيان. ربط علّي حوادث، مشهود هيچ كس نيست و ما آن را بر عالم خارج مي افكنيم نه اينكه آن را در عالم خارج ببينيم… پيشاپيش نمي توان گفت فلان نكته با فلان نظريه «ربطي» دارد يا نه. هميشه حكم به بي ربطي را بايد در ضلّ تئوري خاصّي بيان كرد و هيچ دو حادثه يا دو گزاره نيستند كه بتوان به گسستگي ابدي آنها حكم داد… تئوريهاي تازه تر هميشه مي توانند با ظهور خويش بيگانه ها را يگانه كنند و گسسته ها را پيوند دهند و بالعكس. ظهور هر تئوري جديد، نويد فهم هايي جديد را در عرصه هايي نامنتظر مي دهد. و از اين رو كشف هيچ قانون خردي را نبايد حقير شمرد چه بسا كه ما را به فهم نكته اي درشت ياري كند، آن هم در مسافت هايي دور و مساحت هايي فراخ كه گزاف انديش ترين عقول توقع آن را نمي برده است»(6).

فعلاً به صدق و كذب اين گفته ها كاري نداريم، كه مخدوش بودن آنها از مباحث فصل 3 ظاهر شده است. كلام در اين است كه آيا اين گفته موضع شكاكانه اي را ابراز مي كند يا نه؟ به گمان من دلالت آن بر اين موضع بسيار آشكار است. چه آنكه بنابراين گفته در مورد هيچ قضيه اي نمي توان به صدق هميشگي آن فتوا داد. چون علاوه بر اين كه خود اين قضيه ممكن است از ناحيه تئوريهاي جديدي مورد ابطال قرار گيرد، ممكن است در آينده تئوريهاي جديدتري در رسند و بين اين قضيه و قضاياي بسيار ديگري ارتباط برقرار كند كه با ابطال شدن آنها، اين قضيه نيز ابطال شود يا تضعيف گردد.

همه اين امور اقّلاً ممكن است و شكاكيّت بيش از اين نمي طلبد. براي شكّاك بودن بيش از اين لازم نيست كه در «صدق هميشگي» همه قضايا ترديد كند و بطلان آنها را ممكن شمرد، و لازم نيست كه همه را باطل بداند

/ 180