مصلح بزرگ و جهانى
سيد هادى خسروشاهى فوتوريسم
فوتوريسم (29) ، يعنى اعتقاد به دوره آخر الزمان وانتظار ظهور منجى غيبى و مصلح جهانى و بزرگ، از جمله مسائلى است كه در اصول عقايد
ما، جاى مهمى را اشغال كرده است.
29 Futurism -
فوتوريسم عقيدهاى است كه در كيشهاى آسمانى: زور
استريانيسيم (مذهب زردشت) و جودائيسم (مذهب يهود) و سه مذهب عمده مسيحيت: كاتوليك،
پروتستان، ارتودوكس و به طور كلى در ميان مدعيان نبوت، به مثابه يك اصل مسلم قبول شده
و همگى بالاتفاق بشارت ظهور همچو مصلحى را دادهاند... در اين راستا، دو مذهب عمده
اسلام - تشيّع و تسنّن - هم در ظهور يك «
مهدى » در دوران واپسين زمان، اتفاق نظر
دارند.
متأسفانه در دوران توسعه تسلط و نفوذ استعمار و
در طول تاريخ استثمار ملل مسلمان از جانب توسعه طلبان بين المللى، مسئله « مهدويت »
با اشكال مختلفهاى، مورد سوء استفاده قرار گرفته و دشمنان ما تحت همين
عنوان، ضربههاى سختى بر پيكر اصول عقايد و در نتيجه به استقلال سياسى و اقتصادى
ما، وارد آوردهاند.
اگر در قرون گذشته مدعيان قلابى مهدويت براى ارضاى شهوت جاهطلبى،
دنياپرستى و شهرت خواهى قيام مىكردهاند، سازندگان نواهاى مهدويت و بابيت در قرون
ما، كه سرانجام از « نبوت جديد » سر در آوردهاند، در مرحله اول از « ماوراء بحار » و از پشت مرزها الهام گرفتهاند، و شاهد صدق ما
اين است كه اين نواها بيشتر در سرزمينهايى برخاسته كه « تحت قيموميت » ديگران بوده است.
اگر مسلمانان به طور كلى (اعم از شيعه و سنى) و
مذاهب آسمانى ديگر، معتقد به آمدن يك مصلح خدايى و بزرگ هستند، سازمانهاى منحط
ايدآليسم، كمونيسم، كاپيتاليسم هم خواستهاند از فرصت سوء استفاده نموده و در
ارسال « مهدى موعود » ! تشريك مساعى به
عمل آورند!
در واقع استعمارگران بدين وسليه كوشش كردهاند
علاوه بر اينكه نگذارند ملل بى اطلاع آنها از حقايق يك عقيده جهانى و نجات بخش
آگاه شوند، مللى را هم كه شايسته رهبرى فكرى و اجتماعى جوامع انسانى بوده و داراى
ذخيرههاى فكرى عميق و جامع الاطرافى هستند، از منابع فلاح و رستگارى خود دور كرده
و به منظور بدست آوردن منابع ملى آنها و بازارهاى اقتصادى براى خود، و با ايجاد
تزلزلهاى عقيدهاى در بين مردم، و همچنين تجزيه و تفرقه در بين يك واحد جهانى به
نام « امت اسلام » به مقاصد سوء و ضد بشرى خود دست يابند.
ولى ما كه مسلمان هستيم و خود را صاحب طرز فكرى
مىدانيم كه حتى مىتواند صلح بين المللى را با تشكيل اردوگاه سوم، بلوك ميانه، و
جبهه متحد مسلمين (پان اسلاميزم) - و با ايجاد تعادل سياسى جبرى، در بين دو قطب متجاوز
شرق و غرب - (به وجود آورده و تأمين كند، بايستى از اين گونه مسائل كه با عقيده و
طرز فكر ما) بستگى تام دارد، شديداً دفاع كنيم و به روشنگرى مردم بپردازيم.
براى همين منظور، و به جهت تصادف انتشار اولين
شماره از دوره جديد مجله (30) با نيمه شعبان،
روز تولد پيشواى جهانى ما، روزى كه براى همه مسلمانان و بالخصوص شيعيان، يك روز
تاريخى و بسيار بزرگى است، روزى كه پيشواى ما براى گسترش دادن به رسالت تاريخى
اسلام، و براى بسط عدل و داد، و اجراى عدالت اجتماعى در سراسر روى زمين، و براى
پيروزى قطعى و همه جانبه دين حق، به دنيا آمد... اين بحث اجمالى را شروع كرديم، و
اميدواريم كه اين مقاله مختصر، مورد توجه و دقت كسانى واقع گردد كه پاى بند هوى و
هوس نيستند، و موجب شود كه جوانان ما تحقيقات بيشترى در عقايد خود بنمايند، و با
درك حقايق ايدئولوژى خللناپذير ما، فريب تبليغات مدعيان دروغين مهدويت را نخورند.
30 - مجله ماهانه مجموعه حكمت چاپ قم، منتشره به تاريخ 15 شعبان 1378 هجرى -
اسفندماه 1337 شمسى.
و البته آنچه كه ما فعلاً در اين باره
مىنويسيم، به مثابه يك مقدمه كوتاه و مختصر است، و اميدواريم كه در آينده بتوانيم
اين مبحث را از تمامى جهات، به طور كامل و مشروح مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار
دهيم.
نظر كلى و اجمالى به تاريخ فوتوريسم
فوتوريسم يكى از مسائلى است كه در بحثهاىتئولوژيك تمام مذاهب آسمانى (رشته تئولوژى بيبليكال) درباره آن بحث و گفتگو شده
است.
« دارمستتر »
در طى كنفرانسهايى كه به مناسبت ظهور
« مهدى متمهدى » در سودان در فوريه
سال 1885 ميلادى (مطابق جمادى الاولى 1302 هجرى) در حضور عده كثيرى برگزار گرديد و
سپس گفتارهاى او به شكل كتابى مستقل چاپ شد، مىگويد:
« مىدانيد كه محمد (صلى اللَّه عليه و آله)
چگونه شريعت خود را بنيان نهاد؟ وقتى كه او ظهور كرد، در عربستان علاوه بر شرك ملى
باستانى! سه ديانت بيگانه موجود بود: آئين يهود، ديانت عيسوى، كيش زردشت... نكته
مشتركى كه در اين سه ديانت يافت مىشد عبارت از اعتقاد به يك وجود فوق الطبيعه بود
كه بايستى در آخرالزمان ظهور كند و نظم و عدالت رفته را به جهان باز آرد و مقدمه
خلود و سعادت دائم انسان را فراهم سازد.
شما همگى در كتاب زندگى يسوع بحثى را كه مربوط
به اين موضوع است خواندهايد: مطابق تعاليم اين سه ديانت پيش از ظهور منجى بايد
نيروى بد بر جهان حكمفرما شود. » (31)
البته بشاراتى كه در اين باره در كتب آسمانى
مقدسه و كتب مدعيان نبوت وارد شده، بيشمار است كه از كتب غير اسلامى: زبور، زند،
حكى، صفيناه، اشعياء، شاكمونى (هند) انجيل متى، ديد و پاتكيل (هند) جاماسب، انجيل
يوحنا، دانيال را به عنوان نمونه، مىتوان نام برد و ما در اينجا فقط چند آيه از
آنها را براى نمونه نقل مىكنيم: (32)
31 - مهدى در 13 قرن، تأليف « دارمستتر »
ص 5 و 6 (مبادى مهدويت)، ترجمه محسن جهانسوز، چاپ تهران.
32 - بيشتر اين بشارات در كتاب بشارات عهدين ص 232
(بشارت سى دوم) تا ص 286 (بشارت پنجاهم) به تفصيل نقل شده است، رجوع شود.
در مزمور (37) زبور داود عليه السلام
مىگويد: « (9) شريران منقطع مىشوند، اما
متوكلان به خداوند وارث زمين خواهند شد... (11) متواضعان وارث زمين شده از كثرت
سلامتى متلذذ خواهند شد (14) شريران شمشير را كشيدند، تا آنكه مظلوم و مسكين را
بيندازند، كمانهاى ايشان شكسته خواهد شد (22) متبركان خداوند وارث زمين خواهند شد
اما ملعونان وى منقطع خواهند شد (38) عاصيان عاقبت مستأصل و عاقبت شريران منقطع
خواهند شد. »
در كتاب زند كتاب مذهبى زردشتيان در اين باره
آمده است: « لشگر اهريمنان با ايزدان دائم
در روى خاكدان محاربه و كشمكش دارند و غالباً پيروزى با اهريمنان باشد... آنگاه
فيروزى بزرگ از طرف ايزدان مىشود و اهريمنان را منقرض مىسازند.. و بعد از پيروزى
ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان، به سعادت اصلى خود رسيده بنى آدم
بر تخت نيكبختى خواهند نشست.»
در كتاب جاماسب نامه شاگرد زردشت مىگويد: « مردى بيرون آيد از زمين تازيان از فرزندان
هاشم، مردى بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق، و به دين جد خويش بود. و زمين را پر داد
كند. » (33)
33- صادق هدايت اين بشارتها را
از روى متن اصلى آن به زبان پهلوى كه در سال 1919 م توسط آقاى بهرام گورانكلسر در
بمبئى چاپ شده است ترجمه نموده كه تحت عنوان: زند و هومن يسن به سال 1323 در تهران
چاپ شده است. ترجمه بشارتهاى « جاماسب
» نيز ضميمه همان كتاب، به ترجمه صادق
هدايت آمده است. اين بشارتها در سال 1342، با اضافاتى از آقاى حسن قائميان - دوست
و همكار هدايت - در كتابى به نام علائم ظهور نقل شده است. البته هر دو كتاب
خواندنى است.
در كتاب صفيناى نبى، فصل 3 در آيه 6 و 7 مىگويد: « به منظور گرد آوردن طوايف بشر بر يك دين حق،
سلاطين دول مختلفه را نابود كنم. آنوقت برگردانيم به قومها لب پاكيزه براى خواندن
همه به نام خداى و عبادت كردن ايشان به يك روش. »
« شاكمونى »
پيغمبر هندوها در كتاب مذهبى خود مىگويد:
« پادشاهى دولت دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان « كشن »
بزرگوار تمام شود و او كسى باشد كه بر كوههاى مشرق و مغرب دنيا حكم براند و
بر ابرها سوار شود، و دين خدا يك دين شود و دين خدا زنده گردد. »
در انجيل متى فصل 24 آيه 27 و 30 آمده است: « ... چون برق كه از مشرق بيرون مىآيد و تا
مغرب ظاهر مىگردد، آمدن فرزند انسان نيز چنين خواهد بود...
خواهند ديد فرزند انسان را بر ابرهاى آسمان، كه
مىآيد با قدرت و جلال عظيم.. »
باز در انجيل متى فصل 25 آيه 21 گويد: « و چون فرزند انسان در جلال خود خواهد آمد با
جمع ملائكه مقدسه بر كرسى بزرگى قرار خواهد گرفت. »
در يكى از اناجيل مورد قبول مسيحيان پروتستان
ضمن وصاياى مسيح (ع) به شمعون پطرس اين طور مىگويد: « اى شمعون خداى به من فرمود: ترا وصيت مىكنم به سيد انبياء كه بزرگ فرزندان آدم
و پيمبر امى عربى است. و بيايد ساعتى كه فرج قوى گردد و نبوت بسيار شود و مانند
سيل جهان را پر كند. » (34)
34- رجوع شود به ج 2 كتاب انيس
الاعلام ص 199، تأليف « فخر الاسلام
» كه نخست از علماى محقق مسيحى بود و
بعداً مسلمان شد و اين كتاب را در رد مسيحيت تحريف شده تأليف نمود.
بشارت فوق به ما نشان مىدهد كه در زمان رستاخيز
جهانى پيشواى ما، هدف انبياء يك مرتبه در سراسر روى زمين به مرحله اجرا در مىآيد،
و انقلاب روحانى به اندازهاى قوى و نيرومند مىشود كه جهان را « همانند سيل » پر مىكند.
اين بود اجمالى از شهادات و بشارات انبياء الهى
يامدعيان نبوت كه براى نمونه نقل شد، و البته همه اديان، مصلح جهانى را به
نام « مهدى » نناميدهاند و هر مذهب و كيشى او را به نام
مورد پذيرش همان كيش معرفى كرده است (35) ولى از قرائن و آيات قبلى و بعدى همان كتب، بخوبى
مىتوان فهميد كه مقصود همه آنها همان «
مهدى » از دودمان رسالت اسلامى است.
35- رجوع شود به كتاب مهدى در
13 قرن، تأليف مستشرق فرانسوى دارمستتر.
فوتوريسم از نظر اسلام
اسلام كه آخرين و كاملترين كيش آسمانى است، اينموضوع را بيشتر و كاملتر تشريح كرده است. آياتى كه در قرآن شريف آمده و به اين
موضوع تفسير شده است زياد است، و ما تنها به نقل بعضى از آنها اكتفا كرده و تفصيل
و كيفيت دلالت آنها را به كتب تفاسير حواله مىدهيم:
1- « و
لقد كتبنا فى الزّبور من بعد الذّكر انّ الأرض يرثها عبادى الصالحون » (36)
« ما در كتاب زبور (داود) بعد از تورات (ذكر)
نوشتهايم كه وراثت و حكومت جهانى از آن بندگان برگزيده و صالح خواهد بود. »
2- « هو
الّذى أرسل رسوله بالهدى و دين الحقّ ليظهره على الدّين كلّه ولو كره المشركون » (37)
36 - قرآن مجيد، سوره انبياء، آيه 105.
37 - قرآن مجيد، سوره صف، آيه 9.
« اوست آن خدايى كه رسول خود را با هدايت و دين
حق فرستاد تا سرانجام دين خود را بر هر دينى برترى دهد، ولو اينكه كفار كراهت
داشته باشند. »
3- « يا
ايّها الّذين آمنوا من يرتّد منكم عن دينه فسوف يأتى اللَّه بقوم يحبّهم ويحبّونه
أذّلة على المؤمنين أعزّة على الكافرين يجاهدون فى سبيل اللَّه و لا يخافون لومة
لائم ذلك فضل اللَّه يؤتيه من يشاء و اللَّه واسع عليم » (38)
« اى كسانى كه ايمان آوردهايد كسى كه از شما
از دينش برگردد( خدا از او بى نياز است) و بزودى جمعيتى را روى كار مىآورد كه هم
خدا آنها را دوست مىدارد و هم آنها خدا را، در مقابل مؤمنان خاضع و در برابر
كافران سربلندند، در راه خدا مجاهده مىكنند و از سرزنشِ سرزنش كنندگان نمىترسند
اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مىدهد. خدا واسع و داناست. » (39)
4- «
وعداللَّه الّذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم فى الأرض كما أستخلف
الّذين من قبلهم و ليمكنّن لهم دينهم الّذى أرتضى لهم و ليبدلنّهم من بعد خوفهم
أمنا، يعبدوننى و لا يشركون بى شيئا » (40)
38 - سوره مائده، آيه 54.
39 - براى فهم چگونگى دلالت اين آيه بر موضوع ما و
مطالعه مختصرى از احاديث وارده درباره اوضاع آخر الزمان كه همه ما آنها را امروز
به چشم مىبينيم، رجوع شود به تفسير بزرگ الميزان ج هـ، ص 428 به بعد.
40 - قرآن مجيد.
« خداوند به آنهايى كه از شما ايمان آورده و
عمل صالح انجام دادهاند وعده مىدهد كه به آنها خلافت روى زمين دهد، همچنانكه به
كسانى كه قبل از آنها بودهاند داده است و دين آنها را در زمين جايگزين مىكند،
همان دينى كه براى آنها پسنديده و ترس آنها را به امنيت مبدل مىسازد، آن روز مرا
مىپرستند و چيزى را شريك من نمىسازند. »
و اما احاديث
اخبار و احاديثى كه در كتب سنى و شيعه در موضوعظهور مصلح جهانى ما، با تمام خصوصيات آن وارد شده به اندازهاى است كه بايستى گفت
بيشمار است. در متجاوز از 150 كتاب معتبر عامه وخاصه، اخبار مربوطه مندرج است كه
از كتب اهل سنت:
صحيح بخارى (ج 2، ص 158)، ابوداود (ج 4، ص 89)،
ترمذى (ج 2، ص 270)، تاريخ ابن اثير (ج 7، ص90)، مروج الذهب مسعودى(ج 3، ص 199) و
مقدمه ابن خلدون (ص 311)...
و از كتب شيعه: نهج البلاغه، خصال صدوق، من
لايحضره الفقيه، بحار الانوار، قرب الاسناد، كافى، ارشاد القلوب، تفسير على بن
ابراهيم و... را مىتوان به عنوان نمونه ذكر كرد.
على عليه السلام در مواردى از نهج البلاغه به
اين موضوع اشاره فرموده و از جمله در جلد اول مىفرمايد: « ... فليفرجنّ اللَّه الفتنة برجل منّا أهل
البيت » : « سرانجام فتنه و فساد عالم را خداوند توسط مردى
از ما اهل بيت، از ميان مىبرد. »
اخبار مربوطه را مىتوانيد در كتب فريقين به
تفصيل، مطالعه نماييد، در اين مقال به علت مراعات اختصار از نقل آنهإ؛ططإ خوددارى
مىشود.
مسئله اجماعى و اتفاقى
با اينكه روشن است كه همه مسلمانان در اين عقيدهمتحدند، ولى به عنوان شاهد، دو نمونه از اقوال بزرگترين علماى اهل سنت را در اين
زمينه ذكر مىكنيم:
« ابن ابى الحديد » شارح نهج البلاغه در اين باره مىگويد:
« موضوع آمدن مهدى موعود منتظر، قبل از انقضاء عالم
متفق عليه مسلمانان است. » (41) و همچنين ابن خلدون
عالم بزرگ جامعه شناسى در مقدمه خود مىگويد كه در ميان مسلمانان در تمام قرون
معروف بوده كه مردى از خاندان پيامبر (ص) با نام مهدى ظهور خواهد كرد و عدل و داد
را در دنيا آشكار خواهد ساخت.(42)
« فان فلوتن » مستشرق شهير آلمانى در كتاب تاريخ شيعه و علل
سقوط بنى اميه در اين باره مىگويد:
« مسلماً اعتقاد به ظهور مهدى و
انتظار او در بدو امر مختص به آل بيت نبوده. فكر مهدى منتظر، چنان در بين اهالى سنت
شيوع يافت كه يادبود مهديهاى ديگر را مانند سفيانى و قحطانى و ديگران بكلى از لوح
خاطر آنها زدود. بدون شك پيشگويى راجع به اينها و انتظار ظهور ايشان از نفوس
مسلمانان بيرون نرفته است. » (43)
41 - شرح نهج البلاغه، ج 2 ،ص 535.
42 - مقدمه ابن خلدون،
چاپ مصر( عربى) ص 311 و ترجمه فارسى پروين گنابادى، ص 652، چاپ تهران (اول فصل 52،
اخبار و اقوال مربوط به امام زمان (ع)).
43 - تاريخ شيعه
تأليف « فان فلوتن » آلمانى ترجمه: سيد مرتضى هاشمى حائرى ،ص 150،
چاپ تهران.
(اين مستشرق بعد درباره « عقيده مندى به مهدى و تأثير آن در سقوط دولت
اموى » بحث مىكند كه براى احتراز از
تفصيل، به نقل آن نمىپردازيم).
پس با اين شواهد اجمالاً معلوم شد كه مسئله مورد
بحث ما، از نقطه نظر دينى به اندازهاى ثابت و قطعى است كه هيچگونه جاى شك و شبهه
نيست. اخبار و احاديث وارده (از طرق شيعه و سنى) درباره اين مسئله مهم، به حدى است
كه مىتوان ادعا كرد كه در هيچيك از مسائل دينى ما، اين اندازه روايت وارد نشده
است و به طوريكه از تحقيق (غير استقصايى) يكى از بزرگان كنونى حوزه علميه قم به
دست مىآيد، مجموعاً متجاوز از 3 هزار روايت و حديث در اين باره از پيغمبر اسلام و
پيشوايان ديگر ما، وارد شده است، (44) كه با توجه به
اصول و قواعد علم حديث، نمىتوان در صحت آنها ترديد كرد.
44- رجوع شود به مجله ماهانه
درسهايى از مكتب اسلام، سال اول، شماره سوم، مقاله آيت اللَّه صافى گلپايگانى.
مسئله
سنّ يا مظهرى از قدرت بى انتهاى خدا
افراد مسن در طول تاريخ، خصوصاً در دورانهاىسابق و قرون گذشته، بسيار ديده شده است، مثلاً قرآن مجيد عمر « نوح »
را تا قبل از « طوفان » 950 سال گفته و مىفرمايد: « و لقد أرسلنا نوحا الى قومه فلبث فيهم ألف
سنة الاّ خمسين عاما » « ما نوح را بر
قوم خود فرستاديم و او در ميان آنها هزار سال، به استثناى 50 سال، بسر برد. » تورات عمر
« ذوالقرنين » را بالغ بر سه هزار
سال مىشمرد و اما تاريخ اسلامى آن را 1200 سال مىداند. از اين شواهد در گوشه و
كنار تاريخ، حتى در دنياى امروز هم پيدا مىشود ولى قبل از همه شواهد و مثالها،
بايستى توجه داشته باشيم: قدرتى كه در پروتوپلاسم (45) ماده حياتى ايجاد مىكند، قدرتى كه از
اسپرماتوزوئيد و اوول، بشر متفكر خلق مىكند و مىخواهد او را عالم به كنه و حقيقت
اشياء نموده و پرده از رازهاى آفرينش و طبيعت برداشته و حتى او را بر جهان وجود
مسلط كند... و يا نظم حيرتانگيز جهان هستى را به وجود آورد و آن را اداره نمايد و
يا بتواند با يك جهش دورانهاى مختلف زمين شناسى را زير و زبر نموده و مانند « پشم زده شده » بنمايد، (كالعهن المنفوش) و از همه بالاتر، از
عدم، هستى به وجود آورد... اين قدرت صاحب همان نيرويى هم هست كه بتواند انسان
برجستهاى را هم، براى اجراى اصول انسانى و عدالت اجتماعى، در وقتى كه بشريت از
همه مرامها، مكتبها و حكومتها مأيوس شد، و دست نياز به سوى خدا دراز كرد، حفظ
نمايد.
45 Protoplasm -
كسانى كه در اين مسئله شك و ترديد داشته باشند، به
نظر ما هنوز ايمان يقينى به خداوند و قدرت مطلقه او نياوردهاند، زيرا يكى از مسلميات
و بديهيات اين است كه خدا بر هر چيزى قادر است و تنها با اراده محض، مىتواند آن
را به مرحله عمل، و تحقق خارجى در آورد چرا كه:
« او بر همه چيز احاطه دارد و بر انجام هر كارى تواناست » ؛ « انّه بكلّشىء محيط و أنّه على كلّشىء قدير.
»
علم و عقل چه مىگويد؟!
اكنون كه بحث ما بر خلاف تصميم مفصل شد، اجازهبدهيد كه اين بحث را به طور خيلى اجمالى از نقطه نظر علمى و عقلى نيز بررسى كنيم:
پيشرفت روزافزون علوم كارهايى را كه قبلاً محال و ممتنع به نظر مىآمد، ممكن
الوقوع ساخته و حتى در موارد زيادى به آنها تحقق خارجى و عينى هم بخشيده است.
و همين امر اخبارى را كه درباره كيفيات مربوطه
به قيام و ظهور پيشواى جهانى وارد شدهاند، براى مردم مادى هم تا حدى قابل فهم و
قبول نموده است؛ مثلاً سرعت جتها و موشكهايى كه اخيراً ساختهاند، و از جمله سرعت
موشك « رويا » شاهد خوبى براى امكان حركتهاى غيرعادى و
سرعتهاى نورى مىتواند باشد...
حتى يك قرن پيش اصلاً قابل تصور نبود كه آهن و
آلومينيوم چند صد تنى، با صدها مسافر، در هوا پرواز كند و روى آب حركت كند. دو قرن
پيش باور كردنى نبود كه صداى كسى را كه در غرب صحبت مىكند، در شرق بتوان شنيد و
يا قابل قبول نبود كه حتى خود گوينده هم با تمام حركات و ژستهايش ديده شود!
و از همه بالاتر، انتقال عكسها و نوشتجات از
مسافتهاى بسيار دور، به واسطه دستگاههاى خاصى كه تهيه كردهاند، بر ما ثابت مىكند
كه سرعت حركت امام زمان و يارانش، ديده شدن مشرق از مغرب، و بالعكس و... امرى
كاملاً ممكن خواهد بود و علم خودش شاهد اين امر است و دستگاه بظاهر ساده تلفن و
تلويزيون نمونه عملى آن...
اگر ما مىگوييم صداى پيشواى ما را اهل هر
زبانى، به زبان خود خواهد شنيد، چيز گزافى نگفتهايم، زيرا هم اكنون در جلسات بين
المللى گوشىها و دستگاههايى مورد استفاده قرار مىگيرد كه بيانات ناطقين را به
همان زبانى تحويل مستمع مىدهد كه خواهان آن است... و اكنون، كامپيوتر خود مسئله
ترجمه را بدون دخالت مستقيم انسان مىخواهد انجام دهد و چيزهاى تازه ديگرى كه در
عالم علم و صنعت هر روز شاهد تحقق آنها هستيم. البته اينها نمونههايى است از
پيشرفت علوم، و واقعيتهايى است كه عملى شده و قابل انكار نيست و ما تنها براى
تقريب ذهن خوانندگان محترم به آنها اشاره كرديم.
از سوى ديگر، كوششهايى كه علم براى ازدياد عمر
بشر مىكند و با پيشرفتهايى كه در اين زمينه به دست آمده است مسئله « امتناع طول عمر » را منتفى ساخته است .علماى بيولوژى طى
آزمايشهايى كه در روى برخى از اعضاى زنده حيوانات انجام دادند، فهميدند كه مىتوان
آنها را به وسيله داروها و مواد لازم، بيش از حد معمولى زنده نگه داشت: و وقتى كه
علم ناقص بشرى، تا اين حد بتواند پيشروى كند، آيا عقلانى است كه ما معتقد به يك
سلسله امور غيرعادى و خدايى نشويم؟
اصولاً با توسعه علوم به اصطلاح غريبه،
اسپيريتواليسم، اسپيريتيسم، مانيتيزم، هيپنوتيزم و... كه امروز در سراسر جهان
كاملاً رايج و معمولى شده و مورد استفاده
قرار گرفته و دانشمندان اين علوم بدين وسيله ارواح را براى انجام كارهاى مهم و غير
عادى استخدام مىكنند، براى مردم مادى هم ثابت شده كه انجام دادن امور غير عادى
محال نيست، به طورى كه چندى پيش، يك مرتاض هندى چندين روز در زير آب بسر برد و
ديگرى چندين هفته خود را در زير خاكها مدفون ساخت و پس از آن، هر دو، زنده از زير
آب و خاك بيرون آمدند، در حالى كه مىدانيم ادامه حيات انسان، بدون اكسيژن، و در
زير آب يا خاك، از لحاظ علمى مقدور و معقول نيست....
علم ديروز
و امروز
قرآن مىفرمايد: « و ما اُوتيتم من العلم الاّ قليلا » بشر با همه پيشرفتهايى كه در علوم كرده هنوزنتوانسته خيلى از مسائل راكشف و حل كند زيرا هنوز هم علم بشرى ناقص است. « موريس مترلينگ » مىگويد:
« ... خيال كردهايم كه به اسرار ذرههاى كوچك و اتم پى بردهايم، هنوز
اسرار ذّرات برق و الكترون بر ما مجهول است ما نمىدانيم كه يك ذرّه برق يا
الكترون از چه ساخته شده و داراى چه تركيباتى است؟ زيرا الكترون به قدرى كوچك است
و طورى فرار مىكند و چنان با سرعت به اطراف پراكنده مىشود كه ما هنوز
نتوانستهايم آن را به تنهايى دستگير كنيم! و به تنهايى مورد معاينه و تحقيق قرار
بدهيم و همچنين نمىدانيم كه يك ذره نور كه به زبان لاتينى « فوتون »
نام دارد داراى چه تركيباتى است؟ ما هنوز عاجزيم كه يك ذره كوچك از امواج
صدا يا فوتون را به تنهايى مورد تجزيه تحقيق قرار دهيم. » (46)
« انشتاين »
مىگويد: « افسانه راز بزرگ هنوز
لاينحل است... آنچه تاكنون از كتاب طبيعت خواندهايم بسيار چيزها به ما آموخته است
و ما با اصول زبان طبيعت آشنا شدهايم... ولى با اينهمه مىدانيم كه در مقابل
مجلداتى كه خوانده و فهميده شده هنوز از حل و كشف كامل مطالب خيلى دوريم. » (47)
« فلاماريون » مىگويد:
« ... ما « فكر » مىكنيم، اما همين فكر چيست؟ و راه مىرويم ولى
اين عمل عضلات ما چيست؟ هيچكس آن را نمىداند. » (48)
46 - روح به كجا مىرود؟ چاپ تهران، ص 14
47 - نظريه
انشتاين، چاپ تهران، ص 11 و 12.
48 - على اطلال المذهب المادى، چاپ مصر، ص 128.
« ويليام جمس » مىگويد:
« علم ما همچون قطرهاى است ولى جهل ما يك درياى عظيم! »
« شارل ريشه »
كه يكى از اساتيد دانشكده پزشكى فرانسه است، در مقدمه كتاب رد پديدههاى
روحى مىنويسد: « ... علوم امروز هر قدر
توسعه و صحت پيدا كند، باز همواره نقصانى آشكار دارد (وى سپس مثالهاى متعددى از
نقاط تاريك علوم امروز را ذكر كرده) و مىافزايد: اگر از يك مرد بربرى يا يك دهقان
مصرى سؤالى درباره معلومات او از جهان طبيعت بكنيم، يك دهم مطالبى را هم كه در
كتابهاى ابتدايى مىنويسند، نمىداند، و من مىدانم كه روزگارى بيايد كه علماى عصر
ما در مقابل آن دوران، مانند دهاتى بربر باشند در مقابل اساتيد دانشگاه فرانسه!...
» .
هدف ما از نقل اين سخنان آن است كه بگوييم: اگر
علم امروز و اكتشافات بشرى عصر ما نتوانسته است مادهاى را كشف كند كه موجود
زندهاى را مثلاً هزار سال زنده نگه دارد، اين دليل نمىشود كه اصلاً چنين امرى
غير ممكن، غير منطقى و غير عملى است و به قول معروف: « عدم الوجدان لايدل على عدم الوجود » ، زيرا
معتقدات علمى دانشمندان قرون گذشته در عصر ما به اندازهاى سست و بى ارزش شده كه
امروز مىتوان از آنها تنها به عنوان يك تئورى باطل، غلط و بى اساس نام برد: اصول
پذيرفته شده علم هيأت قديم - بطلميوسى - از خندهدارترين اصول علوم پيشين است.
علم تا ديروز
« اتم » را جزء تجزيه ناپذير معرفى
كرده بود و در تعريف آن مىگفت: «
كوچكترين جزء يك عنصر كه قابل تقسيم نباشد »
ولى ما ديديم كه دانشمندان قرن ما
« اتم » را شكافتند... و ديدند
كه: « آفتابى در يكى ذره نهان! » (49) است و از كجا كه
فردا شگفتىهاى ديگرى را كشف نكند؟
49 - دل هر ذرّه را كه بشكافى آفتابيش در ميان
بينى
علم سابقاً نمىتوانست قمر مصنوعى و موشك كيهان
پيما بسازد و حتى تصورش هم خنده آور بود، اما امروز علم مىكوشد كه پاى بشر، اين
موجود دو پا و نشناخته را حتى به كرات آسمانى باز كند؟... و به طور كلى اگر در
قرون گذشته يكى از اكتشافات و اختراعات علمى امروز را ولو به صورت يك تئورى و فرضيه
براى مردم بيان مىكردند، دستگاه انگيزيسيونى پاپ او را تكفير كرده و داغ « آته ئيستى »
- الحاد - بر پيشانى او زده مىشد، و مردم هم علاوه بر بيزارى و كنارهجويى
از او، او را يك فرد ماليخوليايى و ديوانه مىدانستند.
گاليله، كانت، ولتر، كپرنيك، كپلر را روى همين
عنوان كشتند، ولو اينكه گاليله در دم مرگ هم دو مرتبه نوشت: « باز هم زمين مىچرخد » اما او ديگر نمىتوانست منشأ اثرى باشد. و
البته ما شواهد زيادى از نوع گاليله و كانت... داريم كه مىتوانيم آنها را در
صفحات تاريك تاريخ قرون وسطى و تاريخ محاكمات دستگاه انگيزيسيونى پاپ و دربار
مذهبى واتيكان، پيدا كنيم.
پس به طور كلى معلوم شد كه علم امتناع تحقق اين
امور را نفى مىكند و شايد در آينده با پيشرفتهاى بيشترى در زمينههاى مختلف امكان
وقوع آن را، براى مردم مادى هم ثابت كند...
آرى ما يقين داريم كه موفقيتهاى روز افزون علم
روزى تمام حقايق ايدئولوژى ما را - كه روزگارى براى گروهى موهومات و خرافات جلوه
داده شده بود - روشن خواهد ساخت و اسلام با همان چهره بى آلايش و « دين فطرى »
بودن خويش، تجلى خواهد كرد.
از لحاظ عقلى؟
شايد بعضىها كه نمىخواهند زير بار حق و حقيقتبروند و مىبينند كه پيروى از احكام الهى سدهاى فراوانى در راه اميال نفسانى آنها
ايجاد مىكند، مىگويند: عقل، اين مسائل را درك نمىكند! و نمىتواند آنها را قبول
نمايد.
ما براى آنكه چگونگى و علت اساسى اين حرفها را
پيدا كنيم ناچاريم كه مقدمه كوتاهى براى تبيين مسئله بياوريم:
قبلاً بايد توجه داشت كه مراد از درك « عقل »
چيست؟ و كدام عقلى اين مسئله و به طور كلى مسائل مربوط به سورناتوراليست -
ماوراءالطبيعه - را نمىتواند قبول كند؟ اگر مقصود از درك عقل، درك و احساس يك
سلسله افكار و خيالاتى است كه در مخيله انسان خطور مىكند، و طبق ميل نفسى بعضى را
قبول و بعضى را رد مىكند، و در واقع مىخواهد از هر چيزى كه براى خواهشهاى شهوى و
حيوانى او حدودى قائل شود، آزاد شود، و به اصطلاح امروزى: از پيروان ارگياستيك
(تمايل به عياشى، ميگسارى، هرزه درايى) و فلسفه
« بايد خوش بود » اگزيستانسياليسم
است، ما آن عقل را اصولاً عقل نمىدانيم و درك و عدم درك، قبول و عدم قبول آنهم به
هيچوجه نمىتواند مدركيت و حجيت براى اثبات و نفى مسئلهاى داشته باشد.
به نظر ما، عقل كه يك نيروى باطنى و غير مادى
است - و شايد همين نيرو تنها وجه تمايز
انسان و حيوان باشد - اگر آزاد و بى قيد، و تابع جنبه حيوانى انسان گردد، صفات
اصلى و حقيقى خود را كه از جمله ديدن و درك حقيقت است، از دست مىدهد، و علاوه بر
اينكه نمىتواند امام زمان را قبول كند، خدا را هم قبول ندارد. و به تعبير قرآن
چشم و گوش و قلب آنها مهر خورده است و يا بيمارى درونى آنها درمانپذير نيست: « ختم اللَّه على قلوبهم و على سمعهم و على
ابصارهم غشاوة... » و « فى قلوبهم مرض فزادهم اللَّه مرضاً و لهم
عذاب أليم بما كانوا يكذبون » آرى در اين
هنگام است كه نور عقل خاموش مىشود، قلب تاريك مىگردد، و ديگر نور حقيقت و معرفت
را درك نمىكند و « .. هم لايفقهون » .
عقل كذائى، مىگويد فلسفه اتوميسم (50) يك مشرب فلسفى
صحيحى است و تا وقتى كه خدا در زير آلات و ابزار و دستگاههاى آزمايشى لابراتوارها ديده
نشود! او را هم قبول ندارد و مسلم همچو عقلى
« فوتوريسم » را هم قبول نخواهد
داشت.
50 Atomisme: - سيستم
فلسفى كه به موجب آن، جهان و كل عالم هستى، در نتيجه تركيب تصادفى اتمها بوجود
آمده است و ذيميقراط فيلسوف يونانى قرن 5 قبل از ميلاد، با نى اين مشرب فلسفى است
و ماديگرايان عصر ما هم در واقع پيروان اين مشرب هستند...
اما اگر مقصود از عقل، و درك آن، عقلى باشد كه
تحت شرايط تربيتى خاصى تربيت و تكامل يافته است، اين عقل بسيارى از مسائل را قبول
دارد كه عقل بىقيد و عقل مادى آزاد، آن را باور نمىكند.
عقل انسانى ما علاوه بر اينكه خداى نديده را
باور دارد و به آن صميمانه و صادقانه ايمان آورده است، براى آن خداى ازلى و ابدى
قدرتى نيز قائل است كه مىتواند مخلوقى را بيافريند كه حتى ميليونها سال هم بتواند
تحت شرايط خاصى، زنده بماند. آيا يك نيروى ازلى و ابدى، يك قدرت بىانتها و
بىهمتا، نمىتواند موجود زنده ابدى خلق كند؟ عقل ما به اين مسئله جواب مثبت مىدهد و مىگويد كسى كه ماده حياتى
را در پرتوپلاسم دميده است،مىتواند آن را ابدى هم بنمايد و انسان را هزاران سال
زنده نگه دارد.
و از طرفى عقل ما با دقت در موقعيتهاى علوم و
با توجه به اندك بودن معلومات و ادراكات بشرى، چنانچه قرآن هم به آن تصريح مىكند
- بخوبى در مىيابد كه اين امر - اعتقاد به امور غيبى، اعجاز، فوتوريسم و مسائل
غير عادى متعلق بر آنها - هرگز اشكالى ندارد، و بر فرض هم اگر ديگران چگونگى آن را
درك نكردند، او باور دارد كه اين موضوع هم كاملاً واقعيت دارد و مانند مسائل زياد
ديگرى است كه پشت پرده عالم وجود هست ولى براى بشر، هنوز چگونگى آن مخفى است.
اين «
ايمان » وقتى تقويت شده و به مرحله « ايقان »
مىرسد كه مىبيند مخبرين اين امر، پيغمبران و اولياء و كسانى بودهاند كه
با عالم ماوراءالطبيعه، با هستى بخش عالم هستى ارتباط ويژه داشتند و مىبيند بسيارى
از مسائلى را كه آنها گفته بودند و مردم ظاهربين باور نمىكردند، امروز كم كم صحت
آنها بر همه روشن مىشود.
براى يك
« انسان كامل » تربيت شده مكتب
تربيتى و انسان سازى اسلام، كه باز هم تحت شرايط تربيتى خاصى، از تمام صفات و
اخلاق ضد انسانى، و از تمامى رذائل اخلاقى پاك شود، اين موضوع به اندازهاى مسلم و
بديهى است كه از زنده بودن خودش براى او بديهىتر است.
به عبارت ديگر: براى يك فرد كامل، براى يك مؤمن
واقعى، علم به اين مسئله از مرحله « يقين
» هم گذشته و به مرحله « شهود »
مىرسد و البته ارتقاء به آن مقام
« كار هر بىسروپايى نيست » ، پس به طور اجمال دانسته شد، آنچه كه خدا و
امام زمان را نمىتواند قبول كند، عقل نيست بلكه آنچه كه واقعاً « عقل »
است درك و قبولش هم عقلايى و قطعى و حتمى بودن موضوعى را كه مخبرين صادق،
به حد تواتر، در هزار سال يا هزاران سال پيش از آن خبر دادهاند، تصديق مىكند،
خصوصاً وقتى كه آثار و علائم پيشين را -
كه باز همان مخبرين گزارش دادهاند -
به رأى العين مىبيند، ديگر نمىتواند باور كند كه منكرين اين امر، عقل
سليمى داشته باشند... و آيهاى از قرآن مجيد را متذكر مىشود كه مىفرمايد: « و لقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجنّ و الأنس
لهم قلوب لايفقهون بها و لهم أعين لايبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها، اُولئك
كالأ نعام بل هم أضلّ اولئك هم الغافلون. »
فوتوريسم و تقويت
روحيه ما
گذشته از واقعيت و حقيقت اين امر، بايد توجهداشته باشيم كه اعتقاد به وجود مصلح جهانى و امام زمان، ما را هميشه و در همه
مبارزات اجتماعى حمايت خواهد نمود، زيرا اگر ما واقعاً معتقد به امام زمان باشيم،
خواهيم ديد كه هميشه يك پشتيبان نيرومندى داريم كه ما را در كارهاى اجتماعى، اگر
براى خدا باشد، يارى مىكند.
و بى شك نتيجه اعتقاد به امام زمان اين نيست كه
ما از تمامى كوششهاى اجتماعى دست برداريم و در گوشهاى نشسته و انجام همه كارها
را حواله به ظهور امام زمان كنيم و اصولاً امام زمان از افراد عاطل و باطلى كه صبح
مىكنند و به امور مسلمين اهتمام نمىورزند بيزار است و يك فرد مسلمان معتقد،
هميشه در كوشش و فعاليت است و براى خدا كار مىكند و به زندگى خوشبين و اميدوار
است و هميشه منتظر تعميم عدالت و امنيت، بسط عدل و داد، آزادى و برادرى، و توسعه
اساس دين توحيد، در جامعه بشرى است.
يك مسلمان معتقد مىداند كه تمام تحولات اجتماعى
دنيا به صورت ظاهر براى برقرارى و ايجاد صلح و عدالت است، اما يقين دارد كه اين
آرمان مقدس جز در سايه قانون قرآن و حكومت اسلام عملى نخواهد شد، و هر قانون بشرى،
مفاسدش بيشتر از مصالح احتمالى آن خواهد بود.
يك مسلمان باور قطعى دارد كه تنها سيستم اجتماعى
عادلانه توأم با تمام خواستهاى مشروع بشرى و تنها قانونى كه منصفانهترين قوانين
را براى انسانها آماده كرده است، رژيم حكومتى اسلام و قانون الهى قرآن است و به
همين دليل، مسلمان معتقد مىداند كه مجرى قوانين، توسعه دهنده عدالت اجتماعى، يعنى
مصلح جهانى و پيشواى بزرگ ما مطلوب تمام بشريت خواهد بود و طرز فكر ما تنها طرز
فكر جهانى خواهد شد...
گفتار مستشرق آلمانى
اشاره كرديم كه اعتقاد به امام زمان تأثير زيادىدر تقويت روحيه ما دارد، اينك گفتار فيلسوف و مستشرق معروف آلمانى « ماربين »
را در اين باره بخوانيد: ماربين در آخر كتاب خود درباره فوتوريسم شيعه
مىگويد: « از جمله مسائل اجتماعى بسيار
مهم كه هميشه موجب اميدوارى و رستگارى شيعه تواند گرديد، همانا اعتقاد به وجود حجت
عصر و انتظار به ظهور اوست.
چون معتقدات مذهبى در ملل شرق زمين تا دو قرن
ديگر كاملاً اثرات خود را خواهد بخشيد و مىتوان گفت كه در اين مدت و با اينهمه جمعيت
و اسباب طبيعى شيعه پيشرفت محيرالعقولى نموده و از حيث عده و نيرو و قدرت، مقام
اول را حائز خواهد شد. و حتى اگر آثار معتقدات مذهبى از بين برود، شيعه داراى آن
سرمايهاى خواهد بود كه ماوراى قواى طبيعه و عارضيه، مذهب شوكت و اقتدار و قوت و
حكومت خود را در عالم نگه دارند.» (51)
51- ترجمه كتاب ماربين، مستشرق
معروف آلمانى، در سال 1328 هجرى قمرى در تبريز، تحت عنوان: روليسيون بزرگ يا سياست
الحسينيه چاپ شده است. مطلب فوق در فصل 7 كتاب، صفحه 49 و 50 ، تحت عنوان: « فلسفه مذهب شيعه » آمده است. اين قسمت زير عنوان « سياست اسلامى » در شماره 28 سال 17 روزنامه حبل المتين چاپ
كلكته هم آمده است.
خاتمه و تذكر
استعمارگران براى اجراى نقشهها و توطئههاى ضدانسانى خود از هيچ جنايتى خوددارى نمىكنند و براى ايجاد تفرقه و انشعاب بين
مسلمين همواره كوشيدهاند كه از اين مسئله هم سوء استفاده كنند، از طرفى « مهدى موعود! »
فرستادهاند و از طرف ديگر « احمد
امين مصرى » و « احمد كسروى تبريزى » را مأمور ساختهاند كه اصول عقايد شيعه را
موهوم و بىاساس قلمداد كنند (و بعد خود برانگيخته شوند!) استعمار براى ملل مسلمان
ما در پاكستان « غلام احمد قاديانى » - قاديانيگرى - و در ايران « محمد على شيرازى » و «
حسينعلى مازندرانى » - بابيگرى بهائيگرى -
و در بلاد ديگر، كسان ديگرى را تراشيدهاند تا در راستاى اهداف آنان كار كنند
والبته درست است كه اينها و تمامى مدعيان دروغين مهدويت رسوا و مفتضح شدهاند، اما
بايد ما بيدار باشيم و گول نيرنگها را نخوريم و نگذاريم كه جوانان ما به دام بيفتند
و توجه داشته باشيم كه قرار نيست هر روز يك مهدى! براى اصلاح ظهور كند و از نظر
اسلام، مهدى موعود (ع) كه از دودمان رسالت است هنوز ظهور نكرده است و تمام مدعيان
از صدر اسلام تا به امروز، دروغگويى بيش نبودهاند. زيرا : 1 - مهدى موعود يكى است
و تاكنون دهها نفر مدعى مهدويت پيدا شدهاند؛ 2- اگر يكى را بپذيريم و ديگرى را
قبول نكنيم « ترجيح بلا مرجح » لازم خواهد
بود و اگر همه را قبول كنيم نقض غرض خواهد
شد؛ 3- براى هر كشور و شهرى يك مهدى ظهور نخواهد كرد!؛ 4- مهدى اسلام وقتى ظهور
كند، پيروز خواهد شد و اين مدعيان همگى شكست خوردهاند ؛ 5- مهدى اسلام (ع) موجب
صلح بين المللى و عدالت جهانى خواهد شد، ولى همه اينها باعث آشفتگى اوضاع مردم
شدهاند؛ 6- مهدى اسلام براى ترويج دين اسلام قيام خواهد كرد و ادعاى نبوت نخواهد
نمود، اما اغلب مدعيان، اول « باب » بودهاند و بعد « مهدى »
شدهاند و سپس « نبى جديد! » و همين تناقضات، موجب بى بهاء بودن همهشان
گرديده است و...
به هر صورت ما از خداوند بزرگ و توانا خواهانيم
كه علوم را در اجتماع ما توسعه دهد و در سايه تفكر منطقى، ما را به حقايق عاليترين
و ارجدارترين مكتب ارشادى موجود جهان آشنا سازد و بخصوص مولود همايون ارزندهترين
انسان هستى را براى اثبات عقيده پاك خود بر جهان بحران زده و پر اضطراب و متشنج
ما، مبارك گرداند و ما را تأييد فرمايد كه شايستگى برخوردارى از افكار آن يكتاى
وجود را داشته باشيم.
« سلام و احترام بر مصلح بزرگ
جهانى. »
« سلام و احترام بر مظهر كمال
انسانيت، جلوه عقل و نور الهى، ذخيره دودمان رسالت اسلامى. »
« درود بر بنيادگذار انسان دوست
مكتب فطرى و اجتماعى اسلام. »
قم:
حوزه علميه - نيمه شعبان 1378 هـ’
سيد هادى خسروشاهى (53)
53- ماهنامه « مجموعه حكمت » چاپ قم سال سوم، شماره 1، اسفندماه 1337 و
شماره 2 فروردين ماه 1338 .