بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
([ قاضى , يكى از متهمين را مخاطب ساخت تا حكم دادگاه را براى او قرائتكند . . او جوانى زيبا و نيرومند بود و قيافه آرام او نشان مى داد كه در دامان ناز و نعمت پرورش يافته و از خاندانى بزرگ برخاسته است . . قاضى , آغاز سخن كرد([ : جعفر تو با آنكه از اشراف و سرشناسان شهر , و هم مردى باسواد وتحصيل كرده و با قوانين دولتى آشنا مى باشى , همه امكانات خود را در راه توطئه بر ضد حكومت بكار انداخته و وسيله انتقال كمكهاى مالى و انسانى به مركز انقلاب بوده اى . . . بدين جهت دادگاه تو را محكوم به اعدام مى كند و كليه دارائى تو را مصادره مى نمايد , پس از اجراى حكم اعدام , جسد تو به بازماندگانت واگذار نخواهد شد و تو با كمال خفت و خوارى در گورستان عمومى به خاك سپرده خواهى گشت . . و براى من موجب كمال خوشوقتى است كه تو را بر چوبه دار آويخته ببينم . . ([ پس از پايان گفتار قاضى , جوان با وزانت و وقارى عجيب گفت : اختيار جانها در دست خداى بزرگ است , او زندگى مى دهد و همو مى ميراند . . و تو اى قاضى فرمان مرگ و زندگى كسى را در دست ندارى , و حتى نمى دانى كداميك از ما زودتر شربت مرگ را خواهد نوشيد . . ([ وضع جوان و روحيه آهنين او مايه شگفتى حاضران شد , وقتى مأمور انگليسى([ پارسن]) به او نزديك شد , اظهار داشت كه([ من تا اين لحظه چنين صحنه اى نديده بودم , محكومى حكم اعدام خود را بشنود و اين چنين شادمان و با نشاط باشد ؟ ]) و جوان در پاسخ گفت([ : چرا شادمان نباشم در صورتى كه شهادت در راه خدا نصيبم گشته است , بيچاره تو , كه از اين لذت بى خبرى . . .