بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
علويان و جلب قلوب شيعيان و ايرانيان،سعى داشتند وانمود كنند كه روابطى بسيار صميمى با خاندان امير مؤمنان على عليه السلامدارند و بدينوسيله مشروعيتخويش را تامين نمايند،و اوج اين سياستخدعه آميز را مىتوان در حكومت مامون ديد... امام رضا عليه السلام در برابر اين شگرد فريبندهى مامون،با ظرافت عملى بى مانند روشى اتخاذ كرد كه هم خواستهى مامون تامين نشود،و هم سراسر بلاد پهناور اسلام به حق نزديك شوند و دريابند خلافت راستين اسلامى صرفا از طرف خدا و پيامبر (ص) بر عهدهى امامان است،و كسى جز آنان شايسته و سزاوار اين مقام نيست. اگر دقت كنيم-و چنانكه در زندگى ساير ائمه (ع) نيز گفتيم-خليفگان اموى و عباسى معمولا ائمه (ع) را زير نظر و مراقبتشديد داشتند،و از تماس مردم با آنان جلوگيرى مىكردند،و سعيشان بر گمنام داشتن و ناشناخته ماندن آن بزرگواران بود،و لذا هر يك از ائمه (ع) همينكه تا حدودى در بلاد اسلامى نامآور مىشد توسط خلفا مقتول و مسموم مىگشت،با آنكه از يكسو پذيرش ولايتعهدى به اجبار بود،و از سوى ديگر پذيرش امام با شرايطى بود كه در حكم نپذيرفتن مىنمود،در عين حال شهرت اين مساله در سرزمينهاى دور و نزديك اسلام،و اينكه مامون اعتراف كرده است كه امام رضا (ع) پيشواى امت و سزاوار خلافت است،و مامون از ايشان خواسته خلافت را بپذيرند و ايشان نپذيرفته و باصرار مامون ولايتعهدى را با شرايطى پذيرفته است،همينها خود در ژرفاى عمل به سود روش امام و شكستى براى سياستخليفگان بود...بسيار مناسب است اين جريان با جريان شوراى تحميلى از سوى خليفهى دوم عمر،و شركت امير مؤمنان على عليه السلام در آن شورى مقايسه شود،و اتفاقا امام رضا عليه السلام به شباهت اين دو حادثه اشاره فرموده است. عمر بهنگام مرگ دستور داد پس از او شورائى با شركت عثمان و طلحه و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقاص و زبير و امير مؤمنان على (ع) تشكيل شود،و اين شش تن از ميان خود خليفهيى برگزينند،و هر يك مخالفت كرد او را به قتل برسانند،برنامه طورى تنظيم شده بود كه على عليه السلام همچنان از خلافت محروم بماند و چون مىدانستند خلافتحق اوست،با برگزيدن ديگرى على عليه السلام مخالفت كند و كشته شود،و قتل او قانونى هم باشد!! برخى از بستگان از امير مؤمنان على عليه السلام پرسيدند:با آنكه مىدانى خلافت را به تو نمىدهند چرا در اين شورى شركت مىكنى؟ فرمود:عمر بعد از پيامبر (با جعل حديثى) اعلام كرد پيامبر فرموده است:«نبوت و امامت هر دو در يك بيت و خانه جمع نمىشود» (يعنى مرا به زعم خود با استناد به قول پيامبر از خلافتبدور نگهداشتند،و سزاوار اين كار نشمردند!) و اينك عمر خود پيشنهاد كرده است من در اين شورى شركت كنم و مرا شايستهى خلافت معرفى كرده است،من در شورى وارد مىشوم تا اثبات كنم كار عمر با روايت او نمىسازد. آرى،يكى از پيامدهاى ولايتعهدى امام همين بود كهجامعهى وسيع اسلامى ريافتشايستهترها كيستند و مامون با عمل خود بر چه حقيقتى اعتراف كرده است.و نيز در اين رهگذر،امام از مدينه تا مرو در شهرهاى مختلفى از بلاد اسلام با مردم روبرو شد،و مسلمين كه در آن روزگاران با نبودن وسائل ارتباط جمعى از بسيارى آگاهيها محروم بودند او را ملاقات كردند و حق را مشاهده نمودند،و اثرات مثبت آن بسيار قابل ذكر و بحث است،و نمونهى آن را بايد در نيشابور و هجوم مردم مشتاق ديد،و در نماز عيد در مرو و...و در همين زمينه،آشنايى بسيارى از متفكران و دانشمندان مختلف كه در مرو با امام به مناظره و بحث نشستند و اثبات عظمت علمى امام،و شكست مامون و خنثى شدن توطئههايش براى تحقير امام عليه السلام را بايد از اثرات مثبتسياست امام تلقى نمود كه خود نياز به بررسى مفصلى دارد. بهر حال در زندگى هر يك از ائمه عليهم السلام بايد ابعاد مختلف حقايق وجودى آن بزرگواران را در نظر داشت،و همچنانكه تاريخ زندگى پيامبران را كه اعمالشان در سرچشمهى وحى ريشه داشت،نمىتوان با همان معيارها كه سرگذشت پادشاهان و جباران و سياستمداران را بررسى مىكنند سنجيد،زندگى اوصيا و امامان نيز با معيار زندگى مردان عادى قابل تبيين نيست چرا كه اوصيا و امامان نيز مانند پيامبران از عامل بزرگ ارتباط ويژه با خداى جهان برخوردار بودند. هيئت تحريريه مؤسسهى اصول دين قم