بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
... يكي از كارهاي بد شما، پرچانگي درباره خداوند بزرگ، كه منزّه باد نام او،وپيامبر وعرش وكرسي است. ديگر ناسزاگويي شما به نيكان امت، نسبت دادنشما شيعيان اهل بيت پيامبر(ص) را به كفر وگمراهي، در كمين نشستن برايشكنجه وآزار ايشان در هر كوي وبرزن؛ ديگر، خواندن شما مسلمانان را بهدينداري با آن همه بدعتهاي آشكار وباورهاي كفرآميز شما كه نه از قرآن برميآيد ونه آيين پروردگار آن را ميپذيرد... خدا لعنت كند آن آموزگار را كه اينناشايستها را به شما آموخت كه چقدر پست بوده است...ده سال بعد كه معزالدوله وارد بغداد شد، آنها پشتوانه حكومتي خود را از دستدادند وتا يك صد واندي سال بعد، تنها با اتكاي به تودههاي حامي خود، به آزارشيعيان وساير مخالفان خود پرداختند. يك بار در سال 447 درگيري مفصلي ميانحنابله وشافعيان در بغداد درگرفت.نكته شگفت درباره حنابله، مخالفتشان با شيعه وحمايتشان از دولت اموياست. به نوشته ابناثير، عبدالمغيث بن زُهَيْر (م 583) يكي از علماي بزرگ حنبليبغداد، كتابي در فضائل يزيد بن معاويه نوشت كه خشم برخي از علماي سني بغداد،مانند ابنجوزي را برانگيخت.حنابله سخت با فلسفه مخالف بوده وهر نوع تمايلات فلسفي را با زندقهگرييكسان ميشمردند. آنها عقايد كلامي خويش را تنها بر اساس روايات نقل شدهمبتني كرده ومحتواي آنها را حتي اگر از نظر عقل مردود بود، ميپذيرفتند. به هميندليل، يكي از عقايد رايج آنها، بر اساس يك حديث، آن بود كه همه بهشتيان، در روزقيامت، خداوند را با چشم سر خواهند ديد. اين مسأله حتي مورد قبول اشعريهانيز قرار گرفت. حنابله بر اساس حديث ديگري، اظهار ميكردند كه خداوند روزقيامت روي عرش مينشيند، وپيامبرش را نيز در كنارش مينشاند! در بسياري ازرواياتي كه آنان به پيامبر(ص) منسوب ميكردند، براي خدا دست، پا و ياحالتهايي مانند خنديدن ثابت شده بود!آنها از نظر سياسي نيز سخت وفادار به «سلطان» بوده وهر گونه شورش ومبارزهبر ضد سلطان، حتي اگر فاسق وفاجر باشد، غير شرعي عنوان ميكردند. بر هميناساس، در مواردي، حتي قيام امام حسين(ع) بر ضد يزيد را نيز غير شرعيميدانستند! اهل حديث كه چندان انضباط فكري و عقيدتي، در ميان خود نداشتند،به مرور و در بيشتر مناطق، جاي خود را به اشاعره، يعني پيروان ابوالحسن اشعريدادند. اين تحول تا آنجا پيش رفت كه در دورههاي بعد، اهل حديث يا حنابله بسيارمحدود شدند و تا به امروز، هنوز اقليت بسيار كوچكي را تشكيل ميدهند.
معتزله
قرن چهارم وپنجم، قرن گسترش انديشههاي اعتزال بود. اين مذهب در شهرهايجنوبي ايران، بهويژه خوزستان، توسعه مردمي شگرفي بهدست آورد. مقدسينوشته است كه بيشتر مردم خوزستان معتزلياند؛ اما در بغداد، اعتزال محدود بهشماري عالم بود كه بيشتر به كارهاي فرهنگي وعلمي ميپرداختند.معتزله از يك سو، مورد طعن سنيان بودند واز سوي ديگر، آلبويه به دليلداشتن مذهب تشيع، ميانه چنداني با آنان نداشتند. بهتدريج، بسياري از معتزلهتحت تأثير شيعه قرار گرفته وسخت به اهل بيت وامام علي(ع) اظهار علاقه كردند.نزديكي معتزله وشيعه، معلول شرايط ويژهاي بود كه آلبويه ايجاد كردند، هرچندپيش از آن نيز نزديكي برخي از روشهاي عقلي ميان دو مكتب راه را براي نزديكيآنها هموار كرده بود.به همين دليل، در قرن چهارم بسياري از شيعيان ـ عمدتا زيديمذهبان ـ معتزلي بوده ومذهب زيديه ومعتزله بسيار به يكديگر نزديك شده بود.امامي مذهبان فاصله خود را با