تاریخ ایران اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
در كشور افغانستان است، در جنوب شرقي كابل قرار داشتهوهممرز با هند از شرق وزابلستان در جنوب بود.پيش از آن، الپتگين، غلامي ترك با نام سبكتگين را خريداري كرده بود. اينشخص ـ كه اندكي بعد سرسلسله غزنويان شد ـ از تركان كافر ماوراءالنهر بود كه درجنگهاي قبيلهاي به اسارت درآمده ودر اين سوي به الپتگين فروخته شده بود.بعدها، تبارنويسان، خاندان وي را به يزدگرد ساساني رساندند! بارها گفتهايم، اينهمان چيزي است كه درباره سامانيان، صفاريان وبويهيان نيز گفته شده وهيچ كداماز اساسي برخوردار نيست.از آنجا كه سبكتگين هوش وذكاوت خاصي از خود نشان داده بود، به تدريج نزدالپتگين موقعيت بالايي يافت وبه منصب رياست حاجبان او رسيد. او با دخترالپتكين نيز ازدواج كرد كه نتيجه آن فرزندش اسماعيل بود كه بعدها امارت بخشياز قلمرو وي را عهدهدار شد.با مرگ الپتگين، امارت غزنه وزابلستان ابتدا به دو فرزند الپتگين، اسحاق وبلكاتگين وسپس به سبكتگين رسيد.آن زمان غزنه در كنار كافرستاني با نام سرزمين غور بود كه هنوز توده مردم آن بهاسلام نگرويده بودند. به علاوه، هم مرز با هند بود كه تا آن زمان پاي مسلمانان به آنديار باز نشده بود. از سوي ديگر، براي يك امير نشين مسلمان كه در مناطق هم مرزبا كفار امارت ميكرد، آن چه سبب افتخار بود، جنگ با كفار وتوسعه اسلام بود.افزون بر آن اين جنگها ميتوانست غنائمي به همراه داشته باشد وثروت ودولتبيشتري را نصيب امير ومسلمانان كند. به همين دليل سبكتگين، جنگ بر ضدكافران را آغاز كرد. عُتبي نوشته است:پس روي به جهاد كفار وقمع اعداي دين آورد وناحيت هندوستان كه مسكندشمنان اسلام ومتعبّدان اوثان واصنام بود دارالغزو ساخت وهمواره بر آناطراف واكناف ميتاخت وشرر شرك كه از آتشخانههاي آن نواحي زبانه ميزد،به زخم تيغ آبدار مينشاند ومعابد ومعاهد آن خاكساران بر باد ميداد وبه جايآن مساجد ومشاهد بنياد مينهاد.پس از آن شهر بُسْت را به سال 367 وبعد از آن قُصدار را به قلمرو خود افزود. ويدر بُسْت، يكي از اديبان وعالمان آن ديار را با نام ابوالفتح بستي به همراهي برگزيد كهطي سالها مشاور نزديك او وفرزندش سلطان محمود بود. او شاعري زبردست بودكه بسياري از اشعارش در وقايع وفتوحات زمان اين پدر وفرزند، در تاريخ يمينيآمده و مناسبات دوستانه و فرهنگي زيادي با فرهيختگاني چون ابوبكر خوارزميوابومنصور ثعالبي داشته است.پس از آن، سبكتگين باز «عزم غزو كفار» كرده «روي به ديار هند آورد وبه قمعملاعين آن ديار ومدابير آن كفّار مشغول شد.» در نبردهاي بعدي، باز سبكتگين بهديار هند تاخت و«تا نواحي لمغان كه معمورترين بلاد نواحي او ]جيپال، شاه هند[بود مستخلص ومصفي كرد وديگر نواحي از آن ديار بستد ومعابد وبيَع وكنشتهايايشان خراب كرد وبه جاي آن مساجد بنياد نهاد وشعار اسلام ظاهر گردانيد.» اين اقدامات، سبب شهرت خاندان غزنوي شد؛ بهطوري كه باز به قول عتبي«بشارت آن فتوح به اقاصي واداني جهان برسيد وذكر آن مساعي همه عالممستفيض ومنتشر شد وكافّه اهل اسلام بدان شاديها نمودند ومسرّتها فزودند.» روزگار سامانيان در اواخر قرن چهارم رو به اِدبار و زوال بود. به سال 383، بخاراتوسط بغراخان، امير تركستان ـ از سلسله خانيان ـ مورد حمله قرار گرفت وپس ازشكست سپاه ساماني، شهر اشغال شد. اين زمان ابوعلي سيمجور امارت خراسان راداشت وآنچه نوح از او خواست تا به وي كمك كند، اقدامي نكرد. از خوش اقبالينوح، بغراخان نتوانست در بخارا