غزنويان‌ در خراسان‌ - تاریخ ایران اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ ایران اسلامی - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بماند؛ بنابراين‌ بخارا را به‌ قصد تركستان‌ ترك‌ كردونوح‌ بن‌ منصور به‌ تخت‌گاه‌ خويش‌ بازگشت‌.

امير ديگري‌ كه‌ اين‌ زمان‌ طمع‌ در كار سامانيان‌ داشت‌، فائق‌ خاصه‌، از وابستگان‌پيشين‌ دربار ساماني‌ بود كه‌ در نواحي‌ خوارزم‌ قدرتي‌ بهم‌ زده‌ بود. وي‌ به‌ بخاراتاخت‌؛ اما كاري‌ از پيش‌ نبرد. پس‌ از آن‌ به‌ خراسان‌ آمد وبه‌ ابوعلي‌ سيمجور دشمن‌ديگر سامانيان‌ پيوست‌.

روشن‌ بود كه‌ اتحاد دو دشمن‌، تا چه‌ اندازه‌ براي‌ شاه‌ ساماني‌ خطرناك‌ بود. اومي‌بايست‌ دست‌ به‌ دامان‌ كسي‌ مي‌شد كه‌ توان‌ مقابله‌ با سيمجور وفائق‌ را داشته‌باشد. اين‌ شخص‌ كسي‌ جز سبكتگين‌ نبود؛ كسي‌ كه‌ اين‌ زمان‌ شهرتي‌ به‌ دست‌آورده‌ وقدرتي‌ فوق  العاده‌ بهم‌ زده‌ بود. به‌ گفته‌ عتبي‌ «قرعه‌ اختيار بر ناصرالدين‌سبكتگين‌ افتاد كه‌ از بزرگان‌ اطراف‌ بود ودر فتح‌ ابواب‌ خير وقيام‌ به‌ مصالح‌ عالم‌واهتمام‌ به‌ مناجِح‌ِ خلق‌ وتقويت‌ دين‌ ونصرت‌ كلمه‌ حق‌، معروف‌ وموصوف‌ بود.»

غزنويان‌ در خراسان‌

با دعوت‌ نوح‌ ساماني‌ از امير غزنوي‌، راه‌ براي‌ ورود غزنويان‌ به‌ خراسان‌ باز شد.آمدن‌ به‌ خراسان‌، با شهرت‌ اين‌ سرزمين‌، چيزي‌ نبود كه‌ سبكتگين‌ از آن‌ چشم‌پوشي‌كند. نوح‌ وسبكتگين‌ در كَش‌ّ با يكديگر ملاقات‌ كردند وقرار بر آن‌ شد تا سبكتگين‌به‌ غزنه‌ بازگشته‌ نيروي‌ لازم‌ را براي‌ اين‌ كار فراهم‌ كند.

از سوي‌ ديگر، سيمجور نيز از بويهيان‌ ري‌ استمداد جست‌ وبه‌ اين‌ ترتيب‌، بازبه‌ نوعي‌ جنگ‌ ميان‌ سامانيان‌ وبويهيان‌ درگرفت‌ كه‌ دو گروه‌ كوچكتر غزنوي‌وسيمجوري‌ به‌ نمايندگي‌ آنها اين‌ جنگ‌ را اداره‌ مي‌كردند.

نيروهاي‌ دو طرف‌ آماده‌ كارزار شدند. ابتدا سيمجور از امير غزنه‌ خواست‌ تاوساطت‌ كند وصلحي‌ برقرار سازد. كار مصالحه‌ پايان‌ يافت‌؛ اما حمله‌ برخي‌ ازافراد سپاه‌ سيمجور به‌ سپاه‌ امير غزنه‌، كار را به‌ جنگ‌ كشاند. اين‌ زمان‌، فرزندسبكتگين‌؛ يعني‌ محمود غزنوي‌ نيز در سپاه‌ پدر بود.

در جنگ‌ خونيني‌ كه‌ درگرفت‌، سپاه‌ تازه‌ نفس‌ غزنوي‌، توانست‌ سپاه‌ دشمن‌ راقلع‌ وقمع‌ كرده‌ وپيروزي‌ سامانيان‌ را كه‌ در اصل‌، آغاز پيروزي‌ غزنويان‌ بود، به‌ارمغان‌ آورد. نوح‌ ساماني‌، لقب‌ ناصرالدين‌ را به‌ سبكتگين‌ ولقب‌ سيف‌ الدوله‌ را به‌فرزندش‌ محمود داد وخراسان‌ را به‌ او واگذاشت‌. آنها در نيشابور اقامت‌ گزيدندوبه‌ مانند بسياري‌ از دولت‌هاي‌ تازه‌ به‌ دوران‌ رسيده‌ براي‌ جلب‌ نظر مردم‌، «درنيسابور بساط‌ عدل‌ ورأفت‌ وانصاف‌ ومعدلت‌ بگستردند ورسوم‌ محدَث‌وبدعت‌هاي‌ مذموم‌ وقوانين‌ جور باطل‌ گردانيدند وكافّه‌ رعايا وزيردستان‌ را دركنَف‌ امن‌ وراحت‌ بداشتند.» به‌ تدريج‌ كار فائق‌ وسيمجور خاتمه‌ يافت‌. اين‌ زمان‌، غزنويان‌ با سه‌ پديده‌مختلف‌ رو به‌ رو بودند:

نخست‌ حكومت‌ ايلك‌ خان‌ در تركستان‌ كه‌ پس‌ از بغراخان‌، در پي‌ تسخير بخاراوسمرقند بودند.

دوم‌ سامانيان‌ كه‌ غزنويان‌ ادعاي‌ حمايت‌ وصيانت‌ دولت‌ آنها را داشتند؛ اماروشن‌ بود كه‌ بايد تكليف‌ خود را با آنها روشن‌ مي‌كردند.

سوم‌ آل‌ بويه‌ كه‌ در مرز غربي‌ آنها بودند ولاجرم‌ با آنها درگير مي‌ شدند. آنهابه‌طور معمول‌ حامي‌ خاندان‌ سيمجور در برابر غزنويان‌ وسامانيان‌ بودند.

سبكتگين‌ كه‌ از شر ابوعلي‌ سيمجور وفائق‌ خلاص‌ شده‌ بود، با هجوم‌ ايلك‌خان‌روبرو شد. ايلك‌ خان‌ ضمن‌ نامه‌اي‌ به‌ سبكتگين‌، از دولت‌ ساماني‌ گله‌ كرده‌ واز اين‌كه‌ دولت‌ مزبور به‌ ملاهي‌ وشهوات‌ مشغول‌ شده‌ واز جهاد روي‌ گردانده‌، خواستارنابودي‌ آن‌ شد؛ اما

/ 223