بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ميگويند. بهتر است آن را از زبان كتاب اسرار التوحيدبخوانيم:يك روز شيخ ما ابوسعيد ـ قدّس الله روحه العزيز ـ در نيشابور مجلس ميگفت.خواجه بوعلي از در خانقاه شيخ درآمد. وايشان، هر دو، پيش از آن، يكديگر رانديده بودند ـ اگرچه ميان ايشان مكاتبت بوده ـ چون او از در، درآمد بنشست.شيخ با سَرِ سخن شد. مجلس تمام كرد واز تخت فرود آمد ودر خانه شد. خواجهبوعلي با شيخ در آنجا شد. ودر خانه فراز كردند وسه روز با يكديگر بودند بهخلوت وسخن ميگفتند وكس ندانست وهيچ كس در بر ايشان نشد، مگر كسي راكه اجازت دادند، وجز به نماز جماعت بيرون نيامدند. پس از سه شبا روز خواجهبوعلي برفت. شاگردان از خواجه بوعلي پرسيدند كه «شيخ را چه گونه يافتي؟»گفت: «هرچه من ميدانم او ميبيند». ومتصوفه ومريدان شيخ چون به نزديكشيخ درآمدند، از شيخ سؤال كردند كه «اي شيخ! بوعلي را چون يافتي؟» شيخگفت:«هرچه ما ميبينيم او ميداند.» به هر روي، ابوسعيد نقشي مهم در گسترش تصوف در خراسان وانتقال انديشههايصوفيانه به دورههاي بعد داشته است. يك مورخ در قرن پنجم نوشته است كهابوسعيد نخستين كسي است كه خانقاهها ونشستن در آن ولزوم ادب وطريقه قياموقعود در آن را بر آن كه گونه كه تا روزگار ما جريان دارد، تأسيس كرده است. اينسخن دست كم به اين معناست كه وي در شكلدهي به آداب خانقاهي نقش مؤثريداشته است.حكايتي ديگر از ابوسعيد، تا اندازهاي ارادت وي را به خاندان عصمت وطهارت نشان ميدهد: در اسرار التوحيد آمده است:بابا حسن رحمه الله عليه، پيش نماز شيخ ما ابوسعيد، قدّس الله روحه العزيز،بوده است و در عهد شيخ، امامت متصوفه به اسم او بوده است. يك روز نمازبامداد ميگزارد.چون قنوت برخواند، گفت: «تباركْتَ ربّنا و تعاليْتَ اللهمصلّ علي محمد»، و به سجده شد. چون نماز سلام داد، شيخ گفت: «چرا بر آلصلوات ندادي و نگفتي: اللهم صلّ علي محمد و علي آل محمد؟» بابا گفت:«اصحاب را خلاف است كه در تشهد اول و در قنوت بر آل محمد صلوات شايدگفت يا نه. من، احتياط آن خلاف را، نگفتم.» شيخ ما گفت: «ما در موكبي نرويم كهآلِ محمد در آنجا نباشد».
آبادي غزنه در دوره غزنويان
بخشي از ثروت بيكراني كه سلطان غزنوي از فتوحات هند به دست آورد، براي بازسازي غزنه، ايجاد مدارس ومساجد وكتابخانههاي آن صرف شد. عُتْبي شرحمفصلي از بناي مسجد غزنه آورده است. پس از آن در عظمت وبزرگي مسجد غزنه،آن را با مسجد دمشق مقايسه كرده، مينويسد: اگر كسي بيند بگويد: اي آن كه مسجددمشق ديدهاي وبدان شيفته شدهاي، ودعوي كردهاي كه مثل آن بنيادي مُمَكّننگردد وجنس آن عمارتي صورت نبندد، بيا ومسجد غزنه مشاهدت كن تا بطلاندعوي خود بيني.» يك صد سال بعد از آن، زماني كه غوريان غزنه را تصرف كردند،هر آنچه در آن بود به آتش كشيدند واز ميان بردند.كاخسازي نيز يكي از كارهاي رايج سلاطين غزنوي بود. سلطان مسعود غزنوي،كاخي ساخت كه بناي آن چهار سال به درازا كشيد وهفت ميليون درهم هزينهبرداشت. بقاياي اين كاخ در كاوشهاي باستانشناسي غزنه به دست آمده است.به هر روي، افزون بر اقدامات تمدني مانند مسجد ومدرسه سازي، عالمانوشاعران فراواني كه پس از سقوط سامانيان وبويهيان، پراكنده شده بودند، با تطميعوگاه به زور به غزنه آورده شدند. بدين ترتيب، شهر غزنه براي دوراني، مركز علموادب گرديد.اين به رغم آن بود كه عالمان از محمود غزنوي كه به مبارزه با فلسفهوكتابسوزي