منم بنده اهل بيت نبي
حكيم اين جهان را چو دريا نهاد
چو هفتاد كشتي برو ساخته
يكي پهن كشتي به سان عروس
پيمبر بدو اندرون با علي
بدانست كو موج خواهد زدن
به دل گفت اگر با نبي و وصيشوم
همانا كه باشد مرا دستگير
خداوند جوي مي و انگبين
اگر چشم داري به ديگر سراي
گرت زين بد آيد گناه من است
چنين زادم و هم برين بگذرم
دلت گر به راه خطا مايل است
نباشد جز از بيپدر دشمنش
هر آن كس كه در جانش بغض علي است
ازو زارتر در جهان زار كيست؟
ستاينده خاك پاي وصي
برانگيخته موج ازو تند باد
همه بادبانها برافراخته
برآراسته همچو چشم خروس
همه اهل بيت نبيّ ووليّ
كس از غرق بيرون نخواهد شدن
غرقه، دارم دو يار وفيّ
خداوند تاج و لوا و سرير
همان چشمه شير و ماء معين
به نزد نبي و علي گير جاي
چنين است و اين دين و راه من است
چنان دان كه خاك پي حيدرم
تو را دشمن اندر جهان خود دل است
كه يزدان به آتش بسوزد تنش
ازو زارتر در جهان زار كيست؟
ازو زارتر در جهان زار كيست؟
كه بددين وبدكيش خواني مرا
مرا غمز كردن كآن پر سخن
من از مهر اين هر دو شه نگذرم
مرا سهم دادي كه در پاي پيل
نترسم كه دارم ز روشن دلي
به مهر جان نبي وعلي
منم شير نر، ميش خواني مرا
به مهر نبيّ وعلي شد كهن
اگر تيغ شه بگذرد بر سرم
تنت را بسايم چو درياي نيل
به مهر جان نبي وعلي
به مهر جان نبي وعلي