مدحت كن وبستاي كسي را كه پيمبر
آن كيست بدين حال وكه بودست وكه
اين دين هدي را به مثل دايرهاي
علم همه عالم به علي داد پيمبر
چون ابر بهاري كه دهد سيل به گلزار
بستود وثنا كرد وبدو داد همه كار
باشدجز شير خداوند جهان حيدر كرّار
دانپيغمبر ما مركز وحيدر خط پرگار
چون ابر بهاري كه دهد سيل به گلزار
چون ابر بهاري كه دهد سيل به گلزار
كآفريدش خالق خلق آفرين از آفرين اي نواصب، گر نداني فضل سرّ ذوالجلال«آيت قربي» نگه كن وآن اصحاب اليمين گر نجات خويش خواهي در سفينه نوح شو
چند باشي چون رهي تو بينواي دل رهين دامن اولاد حيدر گير واز طوفان مترس
گرد كشتي گير وبنشان اين فزع اندر پسين مرتضي وآل او با ما چه كردند از جفايا
چه خلعت يافتيم از معتصم يا مستعين كان همه مقتول ومسموماند ومجروح ازجهانوين همه ميمون ومنصورند اميرالفاسقين وي سوگنامهاي هم در رثاي شهيد كربلا دارد كه به گفته برخي از نويسندگان،نخستين وكهنترين سوگنامه فارسي است كه برجاي مانده است:
كاين مشكبوي عالم وين نوبهار خرمبر ما
بيزارم از پياله، وز ارغوان ولالهما وخروش ناله
دست از جهان بشويم، عزّ وشرف نجويم
ميراث مصطفي را، فرزند مرتضي را
آن نازش محمد، پيغمبر مؤيّدآن
آن مير سربريده، در خاك خوابنيده
تنها ودل شكسته، بر خويشتن گرفته
از خان ومان گسسته، وز اهل بيت آبا
چنان شد از غم چون گور تنگ وتنها
كُنجي گرفته مأوا
مدح وغزل نگويم، مقتل كنم تقاضا
مقتول كربلا را، تازه كنم تولا
سيد ممجد، شمع وچراغ دنيا
از آب ناچشيده، گشته اسير غوغا
از خان ومان گسسته، وز اهل بيت آبا
از خان ومان گسسته، وز اهل بيت آبا
با كاروان حلّه برفتم ز سيستان
با حله تنيده ز دل بافته ز جان
با حله تنيده ز دل بافته ز جان
با حله تنيده ز دل بافته ز جان