بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نويسندة كتاب تاريخ سيستان ـ كهيك سيستاني متعصب است ـ نسبنامة او را تا جمشيد وكيومرث در كتاب خودآورده است!چگونگي رشد يعقوب، تا اندازهاي مانندگي به ابومسلم دارد كه تنها بر اساسشايستگيهاي شخصي خود به امارت خراسان رسيد واز هيچ، به همه چيز دستيافت.طاهر گرچه فرماندة نظامي برجستهاي بود كه به همين مقام دست يافت؛ امادر اصل در درون دولت عباسي رشد كرده بود. يعقوب در مقايسه با اين دو، ازاساس وابستة به طبقة فرودست جامعه بود كه با استفاده از يك فرصت تاريخي، بابهرهگيري از برآمدن عياران، از آنها به عنوان نردبان ترقي خويش بهره برد.
آشوبهاي سيستان وبرآمدن يعقوب
داستان شورشهاي سيستان از زمان حمزة خارجي وقوت يافتن وي وسركوبيشتوسط طاهريان طولاني است. تا آنجا كه به صفاريان مربوط ميشود، ماجرا ازابراهيم بن حصين امير سيستان از سوي طاهريان آغاز ميشود. او عربي از بصره بودكه در كنار طاهريان باليد.مدتي حاكم هرات شد؛ بعد از آن به سيستان آمد ودر آنجااستقرار يافت ودارالامارهاي براي خود ساخت. او از دو فرزندش احمد واسحاق هم در كار ادارة بُست وساير مناطق بهره برد.ابراهيم را مردي بيتعصب وصف كردهاند كه كاري به خوارج واهل سنتوطوايف عربي از تميمي وبكري نداشت. به همين دليل خوارج به روزگار اورشدكردند.در اين هنگام مردي با نام غسان بن نصر سر به شورش برداشت. احمد بنابراهيم، سپاهي را به سوي او فرستاد كه وي را گرفته كشتند. مردم سيستان كه غسانرا مردي اصيل وسيستاني ميدانستند از اين اقدام برآشفتند. به دنبال آن، شخصي بانام احمد قولي از بُسْت سر به شورش نهاد كه «عياران ومردانِ مرد بر او جمع شدند،چه از بُست چه از سيستان». احمد قولي هم شكست خورد.مدتي اوضاع آرام بود تا آن كه مردي با نام بشّار بن سليمان كه «رئيس وبزرگبود» در بست قيام كرد وبا احمد بن ابراهيم، عامل طاهريان جنگها كرد. اين باراحمد شكست خورد وبه دليل ستمي كه در حق مردم ميكرد، ستارة اقبالشتيرهترشد.پس از اينان صالح برادر غسان، در همان بست قيام كرد كه «مردم بسيار با او جمعشد از سيستان وبست، ويعقوب ليث وعياران سيستان او را قوّت كردند». اينها دربرابر بشار ايستادند تا آنجا كه وي را كشتند وبست واطراف آن را زير ساية قدرتخويش درآوردند. اين نخستين جايي است كه نام يعقوب ليث به ميان آمده وبه گفتةمؤلف تاريخ سيستان «اين اندر ابتداي كار يعقوب بود.» بدين ترتيب كار صالح بن نصر بالا گرفت. سپاهي به كَشّ فرستاد كه غنائمي باخود آورد.پس از آن عمّار خارجي در كش شوريد. صالح سپاهي براي سركوبي اوفرستاد كه يعقوب نيز ميان آنها بود. آنها عمار را شكست دادند. بعد از آن حاكمطاهري سيستان، ابراهيمِ حصين، پسرش محمد را به جنگ صالح فرستاد كه اين بارصالح شكست خورد. در نبرد بعدي در ذي حجة سال 239، حيلة صالح كه مدعيبود تنها قصد جنگ با خوارج دارد، سبب شكست ابراهيم شد. در نبردهاي بعدينيز ابراهيم كاري از پيش نبرد وصالح بارها خرگاه وخيمه ودارالامارة او راغارتكرد.يعقوب ودوستانش از اين كه ميديدند صالح تمامي اموال سيستان را غارتكرده، به بست ميبرد، برآشفتند. همين مسأله سبب درگيري آنها با صالح شد كهاموال را برداشته به سوي بست گريخت. آنها فرماندة وي را كشتند ووي را بهشكست كشانده اموال را بازپس گرفتند. يعقوب به تعقيب صالح پرداخت تا درنوقان به او رسيد. در درگيري ميان آنها، طاهر برادر يعقوب كشته شد وصالح پنهانشد وبه اين ترتيب ميراث صالح به يعقوب