تاریخ ایران اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ ایران اسلامی - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سلطان‌ محمد سلجوقي‌ در همين‌ سال‌ به‌ اصفهان‌ بازگشت‌ وتختگاه‌ دولت‌سلجوقي‌ را تصرف‌ كرد.

در اين‌ زمان‌ قلعه‌ شاه‌دز هنوز در دست‌ باطنيان‌ به‌ رهبري‌احمد فرزند عبدالملك‌ بن‌ عطاش‌ بود. سلطان‌ محمد به‌ محاصره‌ قلعه‌ نشست‌؛ اماروشن‌ بود كه‌ به‌ سادگي‌ امكان‌ گشودن‌ آن‌ نبود. پس‌ از مذاكرات‌ طولاني‌ آنهاپذيرفتند برخي‌ به‌ طبس‌، برخي‌ به‌ الموت‌ وبرخي‌ به‌ قلعه‌اي‌ كه‌ در ارّجان‌ از آن‌ِ آنهابود، بروند. سلطان‌ پذيرفت‌؛ اما پس‌ از رسيدن‌ خبر آنها به‌ قلعه‌ها ومناطق‌ موردنظر، باز احمد قصد واگذاري‌ قلعه‌ را نداشت‌ تا آن‌ كه‌ سپاه‌ سلجوقي‌ حمله‌ كردوهشتاد نفر باقي‌ مانده‌ را كشته‌، قلعه‌ را تصرف‌ كرد.

سلطان‌ محمد سلجوقي‌ احمد فرزند نظام‌الملك‌ را به‌ وزارت‌ گماشت‌ واو را باسپاهي‌ به‌ سوي‌ الموت‌ فرستاد. سياست‌ وي‌ در به‌ زانو درآوردن‌ حسن‌ صباح‌، آن‌بود كه‌ «مدت‌ هشت‌ سال‌ متصل‌ لشكر متواتر به‌ رودبار مي‌آمد وغلّه‌ها تلف‌ مي‌كردواز جانبين‌ مناظره‌ مي‌كردند.» سپاه‌ سلجوقي‌ در سال‌ 511 حمله‌ قطعي‌ خود را آغازكرده‌ قلعه‌ الموت‌ ولمسر را در محاصره‌ گرفت‌. چيزي‌ به‌ تسخير اين‌ قلعه‌ها نمانده‌بود كه‌ خبر درگذشت‌ سلطان‌ محمد به‌ سپاه‌ رسيده‌ «لشكرها پراكنده‌ گشتند وايشان‌زنده‌ ماندند وذخاير وآلات‌ حرب‌ واسلحه‌ كه‌ لشكر جمع‌ كرده‌ بود، ايشان‌ به‌ قلاع‌خود كشيدند.» اختلاف‌ ميان‌ محمود وعمويش‌ سنجر بر سر سلطنت‌، بار ديگر فرصتي‌ دراختيار باطنيان‌ گذاشت‌ تا خود را بازسازي‌ كنند. اندكي‌ بعد كه‌ سلطان‌ سنجر استقراريافت‌، لشكري‌ براي‌ درهم‌ كوبيدن‌ مواضع‌ باطنيان‌ در جنوب‌ خراسان‌ بدان‌ ناحيه‌اعزام‌ كرد. حسن‌ صباح‌ كوشيد تا به‌ صلحي‌ با سنجر دست‌ يابد؛ اما سلطان‌نمي‌پذيرفت‌. پس‌ از آن‌ توسط‌ يكي‌ از نفوذي‌هاي‌ خود، شب‌ هنگام‌، كاردي‌ درنزديكي‌ رختخواب‌ سلطان‌ فرو برد. پس‌ از آن‌ «حسن‌ صباح‌ رسولي‌ فرستاد وپيغام‌داد كه‌ اگر نه‌ به‌ سلطان‌ ارادت‌ خير بودي‌، آن‌ كارد را كه‌ در شب‌ در زمين‌ درشت‌مي‌نشاندند، در سينه‌ نرم‌ استوار كردندي‌. سلطان‌ بترسيد وبدان‌ سبب‌ به‌ صلح‌ ايشان‌مايل‌ شد».

جويني‌ نوشته‌ است‌ كه‌ تمايل‌ سنجر به‌ صلح‌، سبب‌ رونق‌ گرفتن‌ كار باطنيان‌ شد.وي‌ افزوده‌ است‌ كه‌ در تمام‌ دوران‌ سنجر «كسي‌ در اِقلاع‌ قلاع‌ ـ ويراني‌ قلعه‌ها ـوهدم‌ بقاع‌ ايشان‌ كسي‌ جد نمي‌نمود.» حسن‌ صباح‌ در ششم‌ ربيع‌ الاخر سال‌ 518درگذشت‌. درباره‌ او آمده‌ است‌:

از آن‌ روز باز كه‌ به‌ الموت‌ رفت‌ تا مدت‌ سي‌ وهشت‌ سال‌ كه‌ از دنيا برفت‌، از آن‌قلعه‌ به‌ زير نيامد واز سرايي‌ كه‌ مقام‌گاه‌ او بود، دو نوبت‌ بيش‌ بيرون‌ نيامده‌ بود ودوبار بر بام‌ سراي‌ شده‌... وباقي‌ اوقات‌ حسن‌ در سرايي‌ كه‌ متوطن‌ بود به‌ مطالعه‌ كتب‌وتقرير دعوت‌ وتدبير امور مملكت‌ مشغول‌ بود ودر نجوم‌ چند كتاب‌ مصنّف‌اوست‌ وپيش‌ منجمان‌ آن‌ را اعتبار تمام‌ است‌ ودر زهد وورع‌ مبالغه‌ تمام‌ شدومردم‌ قلعه‌ به‌ تقليد او به‌ زهد گذرانيدند؛ اين‌ بود سرگذشت‌ سيّدنا.

پس‌ از درگذشت‌ حسن‌ صباح‌، بزرگ‌ اميد به‌ جاي‌ وي‌ نشست‌ وتا سال‌ 532عهده‌دار رهبري‌ باطنيان‌ در الموت‌ ونقاط‌ ديگر بود. در سال‌ 520 وزير سلطان‌سنجر، سپاهي‌ را براي‌ حمله‌ به‌ باطنيان‌ بسيج‌ كرد تا هر كجا آنان‌ را يافتند، بكشند. درآن‌ زمان‌، بخش‌هايي‌ از خراسان‌ وحتي‌ مناطق‌ آبادي‌ در اطراف‌ بيهق‌، مردمانش‌باطني‌ بودند. سپاه‌ سلطان‌ به‌ روستاي‌ طراز آمد وهر كسي‌ را كه‌ در آنجا يافت‌، به‌ قتل‌رساند.

سلطان‌ سنجر، شايد به‌ انتقام‌ قتل‌ وزيرش‌ معين‌الملك‌، در سال‌ 521 به‌ الموت‌تاخت‌ وهزاران‌ نفر را به‌ قتل‌ رساند. اين‌ كشتارها هر از چندي‌ از سر گرفته‌ مي‌شد.شگفت‌ آن‌ كه‌ ابن‌اثير درباره‌ امير عباس‌ رئيس‌ ري‌، نوشته‌ است‌ كه‌ «وي‌ سيرت‌ نيكوداشت‌ ونسبت‌ به‌ رعايا عادل‌ بود. پس‌ از آن‌ مي‌نويسد: وي‌ نبردهاي‌ فراواني‌ باباطنيان‌ كرد ومناري‌ از سرهاي‌ آنان‌ در آن‌ شهر ساخت‌. نيز قلعه‌ الموت‌ رامحاصره‌كرد وبه‌ يكي‌ از روستاهاي‌ آنها

/ 223