تاریخ ایران اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ ایران اسلامی - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وي‌ در هفدهم‌ رمضان‌ آن‌ سال‌، همه‌ مردم‌ را زير چهار علم‌ سپيد وسرخ‌ وسبزوزرد گرد آورد واعلام‌ كرد كه‌ رأفت‌ ورحمت‌ امام‌ سبب‌ شده‌ تا پايان‌ رسوم‌شريعت‌ اعلام‌ شود. وي‌ گفت‌ كه‌ قيامت‌ فرا رسيده‌ وديگر نيازي‌ به‌ اجراي‌ احكام‌شرعي‌نيست‌. او خطبه‌ را به‌ عربي‌ مي‌خواند وكسي‌ را در پاي‌ منبر نهاده‌ بود تاسخنان‌ او را به‌ فارسي‌ براي‌ مردم‌ ترجمه‌ كند.

پس‌ از خطبه‌، دستور داد تا غذا آورده‌وهمه‌ افطاركردند!

اين‌ تحول‌، بر اساس‌ نوعي‌ تأويل‌گرايي‌ در مفاهيم‌ صريح‌ ديني‌ بود كه‌اسماعيليان‌ از ابتدا، مهارتي‌ تمام‌ در آن‌ داشتند. آنها هر مفهوم‌ ديني‌ مانند نماز، روزه‌و... را به‌ گونه‌اي‌ غير عادي‌ تفسير مي‌كردند. اين‌ بار نيز گفتند كه‌ «قيامت‌ آن‌ وقت‌باشد كه‌ خلق‌ با خدا رسند وبواطن‌ وحقائق‌ خلايق‌ ظاهر گردد واعمال‌ طاعت‌مرتفع‌ شود كه‌ در عالم‌ دنيا همه‌ عمل‌ باشد وحساب‌ نه‌ وآخرت‌ همه‌ حساب‌ باشدوعمل‌ نه‌... در شريعت‌ فرموده‌ بودند كه‌ در شبانروزي‌ پنج‌ نوبت‌ عبادت‌ خداي‌ بايدكردن‌ وخداي‌ را بودن‌، آن‌ تكليف‌ ظاهر بود؛ در قيامت‌ خود به‌ دل‌، دائما خداي‌ رابايد بودن‌!». باطنيان‌ در اين‌ گونه‌ تأويل‌ها كه‌ دين‌ را از اساس‌ بي‌هويت‌ مي‌كرد،استادي‌ تمام‌ داشته‌ وآثار فراواني‌ كه‌ بسياري‌ از آنها به‌ صورت‌ محرمانه‌ در ميان‌خودشان‌ وجود داشت‌، در اين‌ باره‌ تأليف‌ كرده‌ بودند.

تحوّل‌ دومي‌ كه‌ در اين‌ زمان‌ پديد آمد، آن‌ بود كه‌ تا پيش‌ از آن‌، حسن‌ صباح‌ ودوجانشين‌ وي‌، بزرگ‌ اميد ومحمد، خود را نايب‌ وداعي‌ امام‌ مي‌خواندند. براي‌ آنان‌،امام‌ واقعي‌ نزار پسر مستنصر فاطمي‌ بود كه‌ در مصر به‌ امامت‌ نرسيد وحسن‌ صباح‌امامت‌ او را باور داشت‌.

اكنون‌ باطنيان‌ اعلام‌ كردند كه‌ حسن‌ از نوادگان‌ نزار فاطمي‌ است‌ كه‌ روزگاري‌پدرش‌ از مصر به‌ الموت‌ انتقال‌ يافته‌ است‌. نوشته‌اند كه‌ وقت‌ تولد حسن‌، زني‌ وي‌را به‌ جاي‌ فرزند محمد پسر بزرگ‌ اميد نهاد وبه‌ اين‌ ترتيب‌، اين‌ بار بحث‌ جانشيني‌تمام‌ شد وحسن‌ امام‌ رسمي‌ اسماعيليان‌ نزاري‌ ايران‌ گرديد.

تمامي‌ امامت‌ حسن‌ بيش‌ از چهار سال‌ دوام‌ نياورد تا آن‌ كه‌ برادر زنش‌ كه‌ ازبقاياي‌ خاندان‌ بويهيان‌ بود، وي‌ را در قلعه‌ لمّسر به‌ سال‌ 561 به‌وسيله‌ كارد كشت‌.

محمد فرزندش‌ در حالي‌ كه‌ نوزده‌ سال‌ بيش‌ نداشت‌ به‌ امامت‌ رسيد وتا چهل‌وشش‌ سال‌ بعد (سال‌ 607) امامت‌ اسماعيليان‌ را عهده‌دار بود. او نيز پاي‌بند به‌عقايد پدر بود. جويني‌ نوشته‌ است‌:

ملاحده‌ در روزگار او بسيار خون‌هاي‌ ناحق‌ ريختند وفتنه‌ها انگيختند وفسادهاكردند ومالها بردند وراه‌ها زدند وبر فساد الحاد مصر بودند وبر قاعده‌ كفر مستقر.

تلخ‌ترين‌ اين‌ سالها براي‌ اسماعيليان‌، سال‌ 595 بود كه‌ ميان‌ الناصر عباسي‌وخوارزمشاه‌ صلح‌ شد. خوارزمشاه‌ به‌ قلعه‌هاي‌ اسماعيليان‌ حمله‌ كرده‌ قلعه‌ارسلان‌ شاه‌ را در نزديكي‌ قزوين‌ تصرف‌ كرد. پس‌ از آن‌ به‌ محاصره‌ الموت‌ آمد كه‌اسماعيليان‌ سخت‌ از آن‌ دفاع‌ كردند واز جمله‌ كساني‌ كه‌ در اين‌ محاصره‌ كشته‌ شد،صدرالدين‌ محمد رئيس‌ شافعيان‌ شهر ري‌ بود. به‌طور معمول‌، اين‌ فقيهان‌ براي‌تحريك‌ بيش‌تر مردم‌ در جنگ‌ بر ضد باطنيان‌، خود همراه‌ سپاه‌ مي‌آمدند.

با بازگشت‌ خوارزمشاه‌ از محاصره‌، همان‌ سال‌، اسماعيليان‌ وزير وي‌ نظام‌الملك‌ مسعود را كشتند. نوشته‌اند كه‌ او مدرسه‌اي‌ بزرگ‌ با كتابخانه‌ در خوارزم‌ بناكرده‌ وشافعي‌ معتقدي‌ بود. بعد از آن‌ باز سپاه‌ خوارزمشاه‌ بازگشت‌؛ اما پس‌ ازمصالحه‌اي‌ كه‌ صورت‌ گرفت‌، جنگ‌ پايان‌ يافت‌. علت‌ اصلي‌ صلح‌، خبر بيماري‌سلطان‌ خوارزمشاهي‌ بود.

/ 223