بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
رسيد. اين رخداد در روز جمعه 27جمادي الثانيه 244 هجري اتفاق افتاد. يعقوب بار ديگر در سال 248 با صالح درگيرشد؛ اما مشكل صالح همچنان باقي بود.يعقوب در ادامه نبردي هم با بقاياي طاهريان وبرخي خوارج داشت. بيعترسمي مردم با يعقوب به اميري سيستان در 25 محرم سال 247 صورت گرفت. اينزمان آغاز قدرت يافتن رسمي صفاريان است.
دولت صفاري
از اين پس، يعقوب امير سيستان شد وبه ساماندهي كارها ونصب افراد كاردانبراي كارها پرداخته وتشكيلات ديواني خود را بهراه انداخت. به همان اندازه كهدورة طاهريان دورهاي آرام است، دورة صفاري دورهاي پرآشوب وپر ماجرا است.يعقوب اندكي پس از استقرار به سراغ عمّار امير خوارج فرستاد وبه وي پيغامداد كه شما خود را پيرو وجانشين حمزة بن عبدالله خارجي ميدانيد؛ در حالي كه اوبه مردم سيستان كاري نداشت ومردمان اين ناحيه از تهديدش در آرامش بودند. اگربه درستي برآني تا آرام باشي، هواي اميرالمؤمنيني از سر بيرون كن، ونزد ما آي تا بايكديگر متحد شده سيستان را نگاه داريم واگر قدرت يافتيم مناطق ديگر را نيزتصرف كنيم. عمار تنها پذيرفت تا كاري به او نداشته باشد.خلافت عباسي از سال 232 تا 247 در دست متوكل، از سال 247 تا 248 در دستمنتصر، وپس از آن تا سال 252 در اختيار مستعين وآن گاه تا سال 255 به دستمعتز، و بعد از آن تا 256 در اختيار مهتدي عباسي، سپس تا سال 279 در دستمعتمد وتا 289 در اختيار معتضد عباسي بود.مهمترين اقدام يعقوب در سيستان، متحد كردن نيروهاي مخالف طاهريانوطبعا عباسيان بود. وي كوشيد تا خوارج را به سوي خود جذب كند. چنان كهديديم عمار خارجي پذيرفت تا با او كاري نداشته باشد. اين قدم مهمي بود؛ اما همةخوارج همچون عمار نميانديشيدند؛ چرا كه انديشة خارجي تفاوت زيادي با فكرعياران كه اينك به پختگي رسيده ودولتي تشكيل داده بود، داشت. با اين حال،يعقوب براي جذب نيروهاي مردمي خوارج كوشيد وتا حدود زيادي موفق شد.براي جذب همة نيروها، يعقوب مجبور بود تا موضع مذهبي آشكار و روشنينداشته باشد. يكي از ياران وي، نامه به سوي شماري از خوارج فرستاد وآنها راترغيب كرد تا نزد يعقوب بيايند. «نيكي گفتن ونواختن» وي سبب شد تا «هزار مردبه يك راه آمدند». يعقوب، به آمدگان احترام فراواني نهاد وبر «جاه وقدر» آنهاافزود. شايد اين اقدام او سبب تحريك برخي از خوارج شده باشد؛ زيرا بلافاصلهاسدويه خارجي سر به شورش برداشت كه به دست يعقوب كشته شد.يعقوب هنوز در انديشة بُسْت بود كه رئيس پيشين وي صالح بن نصر در آنجامستقر شده بود.صالح با زنبيل ـ يا رتبيل، لقب شاه مناطق ميان زابل تا غزنه ـ متحدشده بود. يعقوب با نيرويي اندك به بُست حمله كرد. در اين وقت، نيروهاي متحدزنبيل وصالح بر وي تاختند. شجاعت بي مانند يعقوب كه با پنجاه سوار به قلبلشكر حمله كرد وزنبيل را كشت، سبب شكست دشمن شد. در اين جنگ، يعقوباسيران وغنائم بيشمار به دست آورد كه از آن جمله برادر زنبيل وحاجبِ صالحبود. غنائم گرفته شده را به قدر دويست بار كشتي نوشتهاند. اندكي بعد، صالح بهاسارت درآمد وبه سال 251 در بند يعقوب درگذشت.عمار خارجي كه از پيروزيهاي پي در پي يعقوب، احساس خطر كرده بود، باوي از سر جنگ درآمد. از آنجا كه ستارة اقبال يعقوب رو به بلندي بود، سپاهخوارجنيز شكست خورد وعمار كشته شد. با كشته شدن عمّار «خوارج همه دلشكسته شدند».از نگاه يك ناظر بيروني، ماجرا چنان بود كه خوارج با يعقوب متحد شدهاندواين سخن