بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
همانجا هداياي گرانبهايي نزد خليفه فرستاد كهدر ميان آنها «پنجاه بت زرين وسيمين» بود كه از كابل آورده بود. وي آنها را نزدمعتمدعباسي فرستاد تا آنها را «به مكه فرستد تا به حرم، بمكه، به راه مردمان فروبرند رغم كفّار را».اين هدايا، معتمد را سخت خشنود كرد واو رابر آن داشت تا فرمان «بلخوتخارستان وپارس وكرمان وسجستان وسند» را به همراه ولي عهد خود الموفقبراي يعقوب فرستاد. «يعقوب بدان شاد شد وايشان را بنواحتوخلعتهاوهديههاي نيكو داد.» اين رخدادها مربوط به سال 258 هجرياست. پس از اين،باز خوارج در كوههاي اطراف هرات سر به شورش برداشتند.يعقوب بدان سويشتافت. عبدالرحيم (يا عبدالرحمن) خارجي، سالهاي طولاني با ادعاي خلافت وبالقب المتوكّل علي الله، بر خوارج حكمراني كرده بود.يعقوب با وجود برف فراوان وي را محاصره كرد. عبدالرحيم تسليم شدويعقوب كه به احتمال دريافته بود نميتواند منطقه را از خوارج تهي كند، همو رافرمان حكومت بر هرات داد. يك سال پس از آن، خوارج وي را كشتند وابراهيم بناخضر را حاكم خود كردند. او نيز به نزد يعقوب آمد. يعقوب او را نوازش كردوفرمان حكومت همان مناطق را براي وي نوشت.نكتة مهم در اين است كه از اين پس، يعقوب خوارج را نيز بهطور متشكل درخدمت خويش آورد. او به ابراهيم خارجي گفت «تو و ياران دل قوي بايد داشت كهبيشتر سپاه من وبزرگان همه خوارجند وشما اندرين ميانه، بيگانه نيستيد.» ويازاو خواست تا آن سرزمين را كه مرز اسلام با كفر است ـ واين اشاره بهمنطقةغوراست كه در ميان سرزمين اسلامي شرق ، هنوز بر كفر خود باقي بود ـنگاهبانيكنند. او تأكيد كرد كه وي به خود اجازه نميدهد به سپاه او آسيببرساند؛زيرا «خاصه شما كه همشهريان منيد». اين برخورد يعقوب، خوارج راسخت جذب كرد وشگفت آن كه نام سپاه آنها را جيش الشُّراة گذاشت. شراة، ناميبود كه مخالفان به خوارج افراطي ميدادند.اكنون همه چيز براي برانداختن طاهريان آماده بود. منطقة سيستان كاملا امنشد. مردم از دست حملههاي خوارج آسوده شدند. قدرت يعقوب بر سيستانوفارس نيز سايه افكنده وطبيعي است كه نميتوان از خراسان گذشت؛ چونسيستان بدون خراسان وخراسان بدون سيستان بي معناست. مرزهاي اين دو ايالتكاملا در هم تنيده است.
برانداختن طاهريان
يعقوب در انديشة تصرف نيشابور برآمد. براي اين كار به دنبال بهانه بود. زماني كهيعقوب در هرات بود، فردي با نام عبدالله بن صالح سگزي، به همراه برادرانش، باوي درگير شده از نزد وي گريخته وبه نيشابور آمدند. يعقوب به بهانة بازپسگيرياو به نيشابور آمد. عبدالله سگزي به دامغان گريخت؛ اما يعقوب وارد نيشابور شدوهمة طاهريان، از جمله محمد بن طاهر امير خراسان را به اسارت گرفت. وي بههمراه محمد، يك صد وشصت نفر از افراد خاندان طاهري را نيز به اسارت گرفتوآنها را همراه خود به سيستان برد.گفتهاند كه برخي از كارگزاران محمد بن طاهر، از پيش وبهطور پنهاني، يعقوبرا براي تصرف نيشابور فرا خوانده بودند. در حقيقت، از زماني كه علويان برطبرستان وصفاريان بر سيستان غلبه كرده بودند، حوزة اقتدار طاهريان به شدتكاهش يافته وبه دليل نرسيدن خراج آن شهرها، از نظر مالي، در تنگنا قرارگرفتهبودند.بدين ترتيب سال 259 سال پايان قدرت طاهري بود، گرچه در جاي خود اشارهكرديم كه تا چندگاهي، به گونهاي پراكنده، هنوز سخن از طاهريان وبازگشت آنها درميان بود.يعقوب، پس از آن در تعقيب عبدالله سگزي، راهي گرگان شد واز آنجا به ساريرفت. در اين زمان، حسن بن زيد علوي بر طبرستان غلبه داشت. حسن تاب مقاومتنياورده از