ما تاكنون در چندين مورد از اين كتاب، درباره تصوف سخن گفتهايم. هر بار تأكيدكردهايم كه دنياي اسلام، از روز نخست با انديشههاي صوفيانه برخورد داشته است؛اما نفوذ اجتماعيِ تصوف، روز به روز در دنياي اسلام رو به فزوني گذاشته است.درقرن اول ودوم هجري، بيشتر مردم تابع قرآن وحديث بودند. در قرن سوم تاپنجم، افزون بر قرآن وحديث، بسيار از عالمان به دانش كلام روي آوردند.زمانيكهدر قرن پنجم، از كلام سرخورده شدند، بهطور گستردهاي به تصوفرويآوردند.اين را هم بايد افزود كه رويكرد تصوف نسبت به شرع، در قرون نخست بيشتربود وهرچه جلوتر ميآمد، ضعيفتر مينمود. در عين حال، بيشتر صوفيان اولاخود را نه صوفي بلكه عارف ميناميدند. دوم آن كه خود را تابع شريعت معرفيميكردند. در بيشتر موارد بايد اعتراف آنها را پذيرفت؛ گرچه تخطي از آن نيز،موارد فراواني دارد.زباني كه در تصوف به كار ميرفت، زبان مخصوصي بوده، كشش ويژه خود راداشت. اگر در قرن سوم، صوفيان بهطور پراكنده در شهرهاي اسلامي زندگيميكردند، در قرن چهارم، جمعيتهايي از صوفيان به صورت منظم، محلهاي ازمحلاتِ برخي از بزرگترين شهرها را به خود اختصاص داده خانقاه مخصوص بهخود را داشتند. اين موج دائما رو به تزايد بود وهر بار كه عالمي بزرگ در ميانصوفيان پديد ميآمد، دامنه نفوذ تصوف بيشتر ميشد. بايد دانست كه در ميانسختيهاي طاقت فرساي روزگار كه در اثر مشكلات سياسي واقتصادي پيشميآمد، انديشهها وشعارهاي صوفيان، مانند قرصهاي آرامبخش بسيار قوي بودكه براي مدتي مردم را سرپا نگاه ميداشت تا مشكلات را تحمل كنند وخم به ابرونياورند.در قرن چهارم وپنجم، خراسان واصفهان از مراكز اصلي رشد تصوفوانديشههاي صوفيانه بودند. بي شبهه دامنه تصوف در اين دوره بسيار گستردهاست. تنها براي نمونه دو مورد از انديشمندان صوفي اين دوره؛ يعني خواجهعبدالله انصاري ومحمد غزالي را ميشناسانيم.
خواجه عبدالله انصاري پير هرات
مكرر گفتهايم كه زندگي اين قبيل عالمان كه تأثيري شگرف در انديشه وعملمسلمانان داشتهاند، به صورت دراز مدت، از تأثير سلاطين وخلفا بيشتر