خوارزمشاهيان‌ وخلافت‌ عباسي‌ - تاریخ ایران اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ ایران اسلامی - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خوارزمشاهيان‌ وخلافت‌ عباسي‌

يكي‌ از دشواري‌هاي‌ خوارزمشاهيان‌، ارتباطشان‌ با خلافت‌ عباسي‌ بود. تا اين‌ زمان‌،دولت‌ سلجوقي‌ از طرف‌ عباسيان‌ به‌ رسميت‌ شناخته‌ مي‌شد. گذشت‌ كه‌ اتسزدرصدد برآمد تا حكم‌ مستقلي‌ از مقتفي‌ عباسي‌ (530 ـ 555) بگيرد. رشيدالدين‌وطواط‌، منشي‌ معروف‌ وي‌، چندين‌ نامه‌ از طرف‌ خوارزمشاه‌ به‌ مقتفي‌ نوشت‌وضمن‌ آنها با بدگويي‌ از سنجر (كه‌ اندكي‌ مورد تنفر عباسيان‌ نيز بود) ونيز بيان‌سوابق‌ اجدادش‌ در جهاد با كفّار، از او خواست‌ تا سلطنت‌ خوارزمشاهيان‌ را به‌رسميت‌ بشناسد. وي‌ در اين‌ نامه‌ها، با عبارات‌ بليغي‌، اظهار اطاعت‌ مي‌كرد. همين‌روابط‌ با مستنجد (555 ـ 566) و مستضي‌ء عباسي‌ (566 ـ 575) نيز برقرار بود.روشن‌ بود كه‌ با سلطه‌ سلجوقيان‌ بر بغداد، اين‌ كار براي‌ خليفه‌ دشوار بود.

خليفه‌ بعدي‌ الناصر لدين‌ الله‌ (575 ـ 622) بود كه‌ چهل‌ وهشت‌ سال‌ خلافت‌كرد. ناصر در سال‌ 584 با سپاه‌ سلطان‌ سلجوقي‌ درگير شد وشكست‌ خورد. پس‌ ازآن‌ وي‌ به‌ اختلاف‌ ميان‌ خوارزمشاهيان‌ وسلطان‌ طغرل‌ سلجوقي‌ دامن‌ زد تا آن‌ كه‌طغرل‌ در سال‌ 590 توسط‌ خوارزمشاهيان‌ كشته‌ شد. اين‌ بار درگيري‌ ميان‌خوارزمشاهيان‌ والناصر آغاز شد؛ چرا كه‌ خواست‌ خوارزمشاهيان‌ آن‌ بود تا به‌ نام‌آنها در بغداد خطبه‌ خوانده‌ شود، چيزي‌ كه‌ الناصر با آن‌ موافق‌ نبود. وي‌ به‌عكس‌،خواستار آن‌ بود تا به‌طور مستقيم‌ بر سرزمين‌هاي‌ تحت‌ سلطه‌ سلجوقيان‌ حكومت‌ كند.

الناصر در سال‌ 591 سپاهي‌ به‌ سوي‌ اصفهان‌ فرستاد تا آن‌ شهر را از دست‌خوارزمشاهيان‌ به‌ در آورد وچنين‌ شد. همين‌ اتفاق  درباره‌ همدان‌ وخوزستان‌ افتاد.اين‌ وضعيت‌ ديري‌ نپاييد؛ چرا كه‌ سال‌ بعد ميان‌ سپاه‌ سلطان‌ وخليفه‌ درگيري‌ پيش‌آمد كه‌ سپاه‌ خليفه‌ شكست‌ خورد وخوارزمشاهيان‌ بر خوزستان‌، همدان‌ واصفهان‌مسلط‌ شدند.

خوارزمشاهيان‌ در حكومت‌ داري‌، رفتار انسان‌منشانه‌اي‌ در پيش‌ نگرفته‌وظلمي‌ فراوان‌ به‌ مردم‌ كردند. راوندي‌ ـ كه‌ البته‌ طرفدار سلجوقيان‌ است‌ ـمي‌نويسد: «غزان‌ در خراسان‌ آن‌ بيرحمي‌ ننمودند كه‌ خوارزميان‌ با عراقيان‌ از خون‌به‌ ناحق‌ وظلم‌ و نهب‌ و خرابي‌». به‌ همين‌ دليل‌ مردم‌ نيز از آنان‌ متنفر بودند. افزون‌ برآن‌، خوارزميان‌ سخت‌ از مردم‌ عراق  عجم‌ بيگانه‌ بودند. با اين‌ حال‌، قدرت‌خوارزمشاهيان‌، مانع‌ از آن‌ بود كه‌ خليفه‌ يا مردم‌ بتوانند كاري‌ از پيش‌ ببرند.

الناصر خواستار آن‌ بود كه‌ علاءالدين‌ تَكَش‌ به‌ سرزمين‌ آباء واجدادي‌ خويش‌قانع‌ باشد؛ اما تكش‌ حكومت‌ خوزستان‌ را مي‌خواست‌. ناصر از سلطان‌ غوري‌خواست‌ تا به‌ خوارزم‌ حمله‌ كند. تكش‌ كه‌ خطر را دريافت‌، از تركان‌ كافر آن‌ سوي‌سيحون‌ خواست‌ تا هماهنگ‌ با يكديگر به‌ غزنه‌ حمله‌ كنند. اين‌ اقدام‌ در سال‌ 594انجام‌ گرفت‌. تركان‌ شكست‌ خورده‌ بازگشتند.

خوارزمشاه‌ كه‌ نتوانسته‌ بود كاري‌ انجام‌ دهد، با خليفه‌ صلح‌ كرد وخليفه‌ نيزخلعت‌ سلطنت‌ براي‌ وي‌ فرستاد. تكش‌ در سال‌ 595 درگذشت‌.

در سالهاي‌ نخست‌ سلطنت‌ بيست‌ ويك‌ ساله‌ علاءالدين‌ محمد (596 ـ 617)،روابط‌ او با الناصر حسنه‌ بود؛ اما پس‌ از استقرار كامل‌ وي‌ بر سلطنت‌ وهوس‌ آمدن‌نام‌ وي‌ در خطبه‌ در بغداد، روابط‌ تيره‌ شد. علاءالدين‌ محمد كه‌ قدرت‌ بي‌چون‌وچرايي‌ يافته‌ بود، مصمم‌ شد تا خلافت‌ عباسي‌

/ 223