بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
توانسته بود دل خليفه را به دست آورد وهم وارثغنائم فراواني گردد. اموال مزبور را در اختيار لشكريانش نهاد وباز هم افرادبيشتري را به سوي خود جذب كرد. اكنون قدرت او چنان اوج گرفته بود كه از همةبلاد، اميران وشاهان سفيران خود را نزد وي فرستاده «همة جهان اندر فرماناوشدند».خليفه باز منشور خلافت بخش شرقي ايران را به او داد وافزون بر آن پذيرفت تانام وي در خطبه نماز جمعه در حرمين برده شود. اين همه به قصد فرونشاندن او،ونيز جلوگيري از اتحاد او با صاحب الزنج، شورشي پرقدرت بصره بود. با اين حاليعقوب در محرم سال 262 عزم اهواز وعراق كرد وبدين ترتيب به مرزهاي اصليخلافت عباسي نزديكتر شد.اكنون خليفة عباسي در برابر چنين فردي كه افزون بر زور بازو، از محبوبيتعمومي نيز برخوردار است، چه ميبايست ميكرد؟ طبعا يك راه آن بود كه يعقوبرا تأييد كرده مناطق بيشتري را در اختيار او نهند. اين راهي بود كه بغداد، چارهايجز آن نداشت؛ اما طرف ديگر ماجرا، يعقوب بود كه به اين اختيارات راضي نبودوبر آن بود تا بغداد را بگشايد.سياستي كه يعقوب پيشه كرده بود آن بود تا ارتباط ودوستي خاص خود را باوليعهد عباسي يعني الموفق حفظ كندبه بهانة روي كار آوردن او بهجايمعتمد،اختلافي ميان حاكمان بغداد بيندازد. موفق از طرف برادرش، حاكماسميفارس و اهواز بود. يعقوب از اين نكته غافل بود كه موفق، نامههاي محرمانةاورا بهمعتمد نشان ميداد. به هر روي مكاتبات فراواني ميان وي وموفقجريانداشت.معتمد نمايندگاني را نزد وي فرستاد تا او را از آمدن به سوي عراق باز دارد.يعقوب درخواست آنها را نپذيرفت. او به واسط آمد واز آنجا به سوي دير عاقولحركت كرد. خليفه نيز همراه برادرش موفق وفرماندهان وسپاهيانش به سوي ويحركت كرد.دو سپاه با يكديگر درگير شدند. اهميت اين جنگ در آن بود كه شخص خليفهنيز در آن شركت داشت واين براي مسلمانان سني كه در سپاه يعقوب بودنددشواري خاصي را به همراه داشت. ابتدا شكستي بر سپاه بغداد وارد شد؛ اما آنهامقاومت كردند تا آنجا كه سه تير به يعقوب اصابت كرد. حضور خليفه در ميداننبرد، ارادة سپاه يعقوب را كه به هر روي بخش زيادي از آنان مسلمان سني بودند،سست كرد وبه شكست وي منجر شد.غنائم فراواني به دست سپاه بغداد افتاد واسيران يعقوب كه از جملة آنها، محمدبن طاهر، آخرين امير طاهري خراسان بود، آزاد شدند. اين واقعه در رجب سال262 هجري صورت گرفت ونام آن نبرد دير عاقول شد. در همانجا سخن ازبازگشت محمد بن طاهر به خراسان شد؛ اما وي رفتن به خراسان را به صلاحخويش نديد ودر بغداد بماند. يعقوب پس از اين شكست، كمر راست نكرد وتانهم شوال سال 265 كه در جندي شاپور درگذشت، فعاليت سياسينظامي قابلتوجهي نداشت. زماني كه يعقوب در بستر بيماري بود، معتمد عباسي منشور فارسرا برايش فرستاد؛ اما او گفت: اگر بميرد، او وخليفه، از دست يكديگر راحتميشوند؛ اما اگر بماند، ميان او وخليفه چيزي جز شمشير حاكم نيست تا انتقامشرا بگيرد! در بيشتر دورانها، مردان نظامي عالم، كه عمري را با پيروزي سپريميكنند، پس از يك شكست سهمگين، اگر از اندوه نميرند، بهطور كامل از فعاليتباز ميمانند. يعقوب از اندوه اين شكست درگذشت.
عمرو بن ليث واميران صفاري
با درگذشت يعقوب، ميراث وي به دست برادرش عمرو رسيد. هيچ كس از اين كهيعقوب فرزند پسري برجاي گذاشته باشد سخني نگفته است. خليفة عباسي، برايآرام كردن اوضاع، منشور ولايت خراسان، فارس، اصفهان، سيستان، كرمان، حرمينونيز رياست پليس بغداد را كه پيش از آن در اختيار طاهريان بود، به عمرو بن ليثداد. عمرو نيز سال بعد،