بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ابوحفص ـ بفرمود تا شهر را بياراستند وامير... چونابوعبدالله بن خواجه ابوحفص بيرون آمد... دل وي قوي شد.» خاندن ابوحفص سبب شدند تا بخارا مركز مذهب حنفي در شرق شود،بهطوري كه سامانيان وسلجوقيان بر همين مذهب رفتند وتعصب فراواني نسبت بهآن داشتند. شهرت خاندان ابوحفص به قدري بود كه تا قرن هفتم هجري، هنوزمدرسهاي به نام مدرسه ابوحفص در بخارا وجود داشت كه يكي از وابستگان آنخاندان، مدرسه مزبور را اداره ميكرد.از سوي ديگر، سلاطين ساماني وعالمان بخارايي، همدوش هم در حفظبنيادهاي مذهبِ سني از نوع حنفي آن سخت تلاش ميكردند. آنها رسالههايفراواني را تأليف كردند كه ضمن آنها، عقايد رسمي را مطرح كرده وهر كس كهبرخلاف آن عقايد ميانديشيد، وي را منحرف وطرد ميكردند.در اواخر قرن سوم يا اوايل قرن چهارم هجري، با توجه به رواج برخي ازمذاهب مخالف با مذهب رسمي حاكم بر ماوراءالنهر، با حمايت سلطان متني بهعنوان اعتقاد نامه تهيه شد كه همه مردم عقايد خويش را با آن تطبيق داده و هر آنچهمخالف با آن است، به عنوان بدعت، طرد كنند. اين اعتقاديه را سواد اعظم ناميدند.اين متن در اواخر قرن سوم به عربي تأليف و در قرن چهارم به دستور نوح بنمنصور به پارسي درآمد. نويسنده آن ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندي بود كهآن را به عربي نوشت و در ميانه قرن چهارم به پارسي درآمد. در مقدمه اين كتابآمده است:اما بدانك سبب تصنيف اين كتاب آن بود كه بيراهان و مبتدعان و هواداران]هواپرستان[ به سمرقند و بخارا و ماوراءالنهر بسيار شدند. پس ائمه و فقها وعلماي سمرقند و بخارا و ماوراءالنهر گرد آمدند و گفتند آباي و اجداد تا بودند برطريق سنت و جماعت بودهاند؛ اكنون هواهاي مختلف پيدا شده و ما را جايترس است. اين سخن را به امير خراسان رسانيدند. امير عادل اسماعيل بفرمودمر عبدالله بن ابيجعفر را و باقي فقها را كه بيان كنيد مذهب راست و طريق سنت وجماعت، آن كه پدران ما بر آن بودهاند. پس ائمه اشارت كردند به خواجهابوالقاسم سمرقندي... تصنيف كرد اين كتاب را به تازي... پس اميرخراسانبفرمود كه اين كتاب را به پارسي گردانيد تا چنان كه خاص را بود، عام را نيز بود ومنفعت كند و مذهب نيكو بدانند و از هوا و بدعت دور باشند...تسنن موجودِ آن زمان در ماوراءالنهر از نظر اعتقادي و فقهي، بر آيين حنفي بود.اينحنفي گري در خراسان با عقايد شخصي به نام ابومنصور ماتُريدي شكل گرفته بود كهموضع نسبتا ميانهاي داشت. آنها به معناي حقيقي كلمه مرجئي مذهب بودند گرچهبخاطر تنفر ديگر سنيان عراق از اين كلمه، آن را بكار نميبردند و حتي در ظاهر ازآن بدگويي هم م كردند. اين مذهب، همان طور كه در جاي ديگر گفتهايم، چنان بودكه ايمان را تنها عبارت از اقرار زباني و نهايت اقرار دل ميدانست؛ اما عمل انسان رادر آن دخيل نميدانست. به اين عبارت توجه كنيد:و مذهب سنت و جماعت آن است كه اگر يك بنده همه گناهان تنها بكند، آن را ازرحمت حق تعالي نوميد نباشد بود، قوله تعالي: لاتيأسوا من روح الله. الايه.واگر مؤمني صد هزار مرد را بكشد، يا صد هزار زنا كند، يا صد هزار لواطي كند، ياصد هزار خمر بخورد، يا هيچ نماز نكند، يا مال مسلمانان ببرد، يا از جنابت غسلنكند، يا زكات ندهد، يا حج نكند، و اينها را گناه داند، مؤمن حقّاني بود؛ اگر توبهكند، حق تعالي بيامرزد و اگر بيتوبه رود، آن در مشيّت حق تعالي باشد، خواهدبيامرزد به فضل خويش و خواهد عذاب كند به عدل خويش و باز به بهشت برد.وهر كه گويد كه بكردن اينها كافر شود، آن حروري ]از خوارج[ باشد.در رساله اعتقاديه پيشگفته، يعني همان سواد اعظم اطاعت از سلاطين نيز به عنوانيك اقدام شرعي لازم مورد توجه قرار گرفته و در جاي جاي آن، بر آن تكيه و تأكيدشده