بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
است. به يك نمونه توجه كنيد:مسأله هفتم آن است كه از پسِ هر اميري، جابر باشد يا عادل، نماز روا بود؛ زيرا كهطاعت داشتن سلطان فريضه است و ترك وي، عاصي شدن و معصيت استوبدعت. و هر كه سلطان را طاعت ندارد، آن هوادار ]هواپرست[ باشد؛ زيرا كهحق تعالي فرموده است در كتاب خود كه: يا ايهاالذين آمنوا اطيعوا اللهواطيعواالرسول و اولي الامر منكم. اي مؤمنان! خداي عزّوجل را طاعتداريد و رسول را طاعت داريد و اميران را طاعت داريد... و بايد كه چون رافضيان]شيعيان[ نباشي كه ايشان بر سلطان بيرون آيند و شمشير كشند. و به هيچ وجه برسلطان عاصي نباشد شد؛ اگر عدل كند مزد و ثواب يابد و اگر ظلم كند، بزه وعذاب آن را كشد. به همه وجه سلطان را طاعت بايد داشت و هر كه سلطان راطاعت ندارد آن از خوارج باشد؛ اين مقدار بس بود خردمند را.علما در روزگار سامانيان منزلت اجتماعي وسياسي بالايي داشتند. زماني كهصحبت از روي كار آمدن امير جديدي بود «سپهسالاران، امراء، قائدان واشراف» بهاتفاق «علما» تصميم ميگرفتند.جالب آن كه زماني محمد بن اسماعيل بخاري، نويسنده كتاب معروف به صحيحبخاري، از بغداد به اين شهر آمد. گويا فرزندِ ابوحفص، وي را از فتوا دادن منعكرد؛اما او در ماندن سماجت كرد تا آن كه بخاري فتواي عجيبي درباره احكامشيردادن گوسفندان ـ در ممنوعيت ازدواج ميان گوسفنداني كه خواهر و برادررضاعي هستند! ـ داد. پس از آن مردم بر او شوريدند ووي را از بخارا بيرون كردند.