ارتباط‌ خليفه‌ وسلطان‌ - تاریخ ایران اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ ایران اسلامی - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارتباط‌ خليفه‌ وسلطان‌

در تحليل‌ مسائل‌ سياسي‌ ايران‌ در تمامي‌ قرن‌ سوم‌ تا هفتم‌، يك‌ اصل‌ اساسي‌ وجوددارد.

آن‌ اصل‌، مشروعيت‌ ديني‌ خليفه‌ عباسي‌ است‌ كه‌ با توجه‌ به‌ مباني‌ پذيرفته‌ شده‌در فقه‌ سياسي‌ اهل‌ سنت‌، تنها خلفاي‌ رسمي‌ دنياي‌ اسلام‌ شناخته‌ مي‌شدند. آنها دراوايل‌، به‌طور مستقيم‌ بر تمامي‌ سرزمين‌هاي‌ اسلامي‌ ـ منهاي‌ اندلس‌ ـ حكمراني‌مي‌كردند؛ اما به‌ مرور، مناطق‌ دوردست‌، از دسترس‌ آنها خارج‌ شد وتنها به‌ مناطق‌مركزي‌ به‌ويژه‌ عراق  اكتفا كردند.

حضور خلفا در ساير مناطق‌، حضوري‌ معنوي‌ وديني‌ بوده‌ ودر ميان‌ قدرتمندان‌محلي‌ كه‌ كم‌ كم‌ نام‌ سلطان‌ به‌ خود گرفتند، هر كدام‌ را كه‌ قدرت‌ بيش‌تري‌ داشتند،تأييد مي‌كردند، مشروط‌ بر آن‌ كه‌ هر ساله‌ مبالغي‌ پول‌ بفرستند وقصد بغداد رانكنند. اگر چنين‌ مي‌كردند، خلفا ابتدا با آنها به‌ نبرد پرداخته‌ واگر كاري‌ از پيش‌نمي‌بردند، تسليم‌ زور سلطان‌ مي‌شدند وباز قدرت‌ صوري‌ خود را نگاه‌ مي‌داشتند.

بارها اشاره‌ كرده‌ايم‌ كه‌ آنها به‌ حكميت‌ ميان‌ دو قدرت‌ سياسي‌ معارض‌ در يك‌منطقه‌ نمي‌پرداختند؛ بلكه‌ به‌ انتظار مي‌نشستند تا يكي‌ از آنها با سلاح‌ ديگري‌ راسركوب‌ كند وپس‌ از پيروزي‌، منشور ولايت‌ مورد مناقشه‌ را به‌ فاتح‌ مي‌دادند. بسامي‌شد كه‌ در فاصله‌ يك‌ سال‌، در دو زمان‌، به‌ دو قدرت‌ محلي‌ معارض‌ منشور يك‌ولايت‌ داده‌ مي‌شد.

برخي‌ از قدرت‌هاي‌ محلي‌، بر حسب‌ اعتقادشان‌ به‌ مذهب‌ سنت‌ وجماعت‌،ارادت‌ بيش‌تري‌ به‌ خلفاي‌ عباسي‌ نشان‌ مي‌دادند؛ اما برخي‌ ديگر، كه‌ يا تمايلات‌شيعي‌ يا خارجي‌ ويا ملي‌تري‌ داشتند، به‌ نوعي‌ با دستگاه‌ خلافت‌ در مي‌افتادند.تازماني‌ كه‌ عباسيان‌ به‌ دست‌ مغولان‌ برافتادند، هيچ‌ كدام‌ از سلاطين‌ نتوانستندقدرت‌ عباسيان‌ را از اساس‌، از ميان‌ ببرند. اين‌ نشانگر نفوذ عميق‌ عباسيان‌ در ميان‌اهل‌ سنت‌ بود كه‌ به‌طور مرتب‌، از سوي‌ انديشمندان‌ وفقهاي‌ سني‌ در طي‌ اين‌ چندقرن‌ مورد تأييد قرار مي‌گرفتند.

وزارت‌ در دوره‌ ساماني‌

سامانيان‌ كه‌ سخت‌ از نظام‌مندي‌ بغداد پيروي‌ مي‌كردند، منصب‌ وزارت‌ را با جديت‌زنده‌ كردند. گذشت‌ كه‌ كار وزير نظارت‌ بر ديوان‌ها بوده‌ است‌. مهم‌ترين‌ صفت‌ يك‌وزير، توانايي‌ در تدبير وتسلط‌ بر دبيري‌ وكتابت‌ بوده‌ وبه‌ همين‌ دليل‌، وزيران‌ساماني‌، به‌طور عمده‌ از دبيران‌ وكاتبان‌ برجسته‌ بوده‌اند.

در اين‌ دوره‌، چند وزير با كفايت‌ ودانشمند كار وزارت‌ را عهده‌دار شدند كه‌ به‌دليل‌ شايستگي‌ خود، موقعيت‌ اين‌ منصب‌ را نيز تقويت‌ وتثبيت‌ كردند. سه‌ خاندان‌برجسته‌، جِيْهاني‌، بَلْعَمي‌ وعُتْبي‌، وزيراني‌ را به‌ اين‌ دولت‌ عرضه‌ كردند كه‌ در شمارمعروف‌ترين‌ وزيران‌ شرق  اسلامي‌، در تاريخ‌ ايران‌ هستند.

ابوعبدالله‌ جيهاني‌ در آغاز امارت‌ نصر بن‌ احمد كه‌ هشت‌ ساله‌ بود، وزارت‌ راعهده‌دار شد.

وي‌ در خراسان‌ لقب‌ شيخ‌ العميد داشت‌ وبه‌ عنوان‌ كاتب‌ ودبير،شهرت‌ زيادي‌ در اين‌ سرزمين‌ به‌ دست‌ آورد. او از سال‌ 302 تا سال‌ 309 منصب‌وزارت‌ را داشت‌. وي‌ آثار فراواني‌ نگاشت‌ كه‌ مهم‌ترين‌ آنها، كتاب‌ المسالك‌والممالك‌درجغرافياست‌. از اين‌ كتاب‌ اطلاعاتي‌ در كتاب‌هاي‌ جغرافيايي‌ بعد ازوي‌ برجاي‌ مانده‌ است‌.

مقدسي‌ در مقدمه‌ كتاب‌ احسن‌ التقاسيم‌ نوشته‌ است‌: ابوعبدالله‌ وزيرْ اميرخراسان‌بود.

فلسفه‌ ونجوم‌ وهيئت‌ مي‌دانست‌. او بيگانگان‌ را گرد مي‌آورد واحوال‌كشورها، راه‌ها، دروازه‌ها وچگونگي‌ آنها را از ايشان‌ مي‌پرسيد.

پس‌ از جيهاني‌، ابوالفضل‌ بلعمي‌ وزارت‌ امير ساماني‌ را عهده‌دار شده‌ كه‌ وي‌ نيزشهرت‌ بسزايي‌ دارد. زماني‌ كه‌ در سال‌ 317 در بخارا شورشي‌ درگرفت‌ ـ امير نصردر نيشابور بود ـ بلعمي‌ با درايت‌ توانست‌ شورشيان‌ را به‌ جان‌ يكديگر انداخته‌،وشهر را در اختيار خود بگيرد.

/ 223