بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
وردانشاه گيلي در سپاه او بود. مرداويج، از رؤساي مردمان گيل بود كه بهسامانيان پناه برده بود. هم اسفار وهم مرداويج، از خانزادگان محلي بودند كه بهمرور در سپاه علويان و سامانيان، موقعيتي بهدست آورده بودند.گذشت كه در جنگ اسفار بن شيرويه با داعي در نزديكي آمل، داعي شكستخورد. مرداويج كه اين زمان در سپاه اسفار بود، وبه احتمال، كينههاي كهنهاينسبت به علويان داشت، با نيزهاي بر پشت داعي زد ووي را كشت.اسفار با ماكان كنار آمد؛ آمل را به وي سپرد وخود در گرگان وري نشست. اندكيبعد، اميري كه او بر ري گماشته بود، به ستمگري پرداخت. اسفار به سوي ريشتافت وآن امير ترك به قم گريخت. اسفار مرداويج را در تعقيبش به قم فرستاد؛ اماآن شخص به اصفهان گريخته بود ومرداويج بازگشت.اين زمان حوزه قدرت اسفار گسترده بود وقدرت فراواني داشت، بهطوري كهسپاه خليفه عباسي هم از پس وي برنيامد. شورشي در قزوين سبب كشته شدن عاملاسفار شد واسفار بيرحمانه به مردم حمله كرد وبه گفته ابناسفنديار «بسياري اهلقزوين را بدين خيانت بكشت، چنان كه مردم خانهها بازگذاشتند وبه اطراف جهان پراكنده شدند،بازارها و خانههاي قزوين را آتش در فرمود زد وبا هيچ آفريده در آن ولايت يك رشته نگذاشت».گفتهاند كه اسفار با نشان دادن گرايشهاي ضد ديني، به تخريب مساجدپرداخت وبدين ترتيب نشان داد كه گرايش او متفاوت از ساير حكومتهاي نيمهمستقلي است كه همه ميكوشيدند حرمت اسلام را حفظ كنند.مرداويج كه از سوي اسفار حكومت زنجان را داشت، با همراهي مخالفان فراواناسفار، وي را به قتل رساند. او با حمايت وزير معزول اسفار وجلب حمايتتودههاي مردم مسلمان ونيز همراهي امير محلي طارم محمد بن مسافر معروف بهسلاّر ـ كه خود بنيانگذار يك سلسله محلي با نام آل مسافر شد ـ بر اسفار شوريد.اسفار كه شاهد پيوستن سپاهيانش به مرداويج بود گريخت؛ اما در نزديكي طالقانقزوين گرفتار شد وبه قتل رسيد. از آن پس، مرداويج، وارث اسفار بن شيرويه شد.اين رخداد در سال 319 هجري روي داد.
مرداويج بنيادگذار سلسله زياري
مرداويج فرزند زيار، از بقاياي اميران محلي گيل بود كه سالها با علويان بازي كردهوهيچ گاه به درستي تن به اسلام در نداده بودند. آنها اسلام ودولت علوي را مزاحمخويش تلقي كرده وميكوشيدند تا استقلال خويش را حفظ كنند.زماني كه مرداويج قدرت را به دست گرفت، كوشيد تا دست كم مناطق مركزيايران را زير سلطه خويش درآورد. ابتدا طبرستان وگرگان را از دست ماكان بن كاكيبدر آورد وبر اين منطقه تسلط يافت. پس از آن، با پنجاه هزار نفر سپاهي راهياصفهان شد وبدون مشكل اين شهر را تصرف كرد. در اين زمان، خاندان ابودُلَف ـكه پيش از اين دربارهشان سخن گفتيم ـ بر اين شهر حكمراني ميكردند. هنوز فتحاين شهر به درستي تمام نشده بود كه بار ديگر طبرستان بر وي شوريد واو بهسرعت خود را به آن ديار رساند واوضاع را آرام كرد.مرداويج كه به دنبال توسعه قلمرو خود بود، لشكري را به فرماندهي خواهرزادهاش به سوي همدان فرستاد. در اين زمان، خلافت عباسي از ترس از دست دادنغرب ايران كه زير نظر مستقيمش بود، سخت به وحشت افتاد ولشكري را به ياريمردم همدان فرستاد. سپاه مرداويج شكست خورد وافزون بر فرمانده، چهار هزارنفر از سپاهش كشته شدند. اين نخستين شكست سنگين مرداويج بود.