بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
كوههاي سر به فلك كشيده البرز رو به رو شدند. افزون بر آن،جنگلهاي پر دامنه نيز راه را بر مسلمانان سد كرد و به اين وسيله، اين منطقه تا يكيدو قرن دست نخورده باقي ماند.پيش از آن، تنها چهارهزار ديلمي در سپاه ساساني بودند كه به سرعت اسلامآوردند وبسياري از آنان در كوفه سكونت گزيدند؛ اما پس از آن، تلاشهايدويست ساله مسلمانان براي فتح ديلم به جايي نرسيد. تنها زماني اسلام در آنجاانتشار يافت كه سادات علوي به درون مردم رفته وآنها را به اسلام هدايت كردند.پيش از آن، تصور مسلمانان از يك ديلمي، كافري خشن وشجاع بود كه امكاندستيابي به او وجود نداشت. بنابراين، درست زماني كه مسلمانان صدها فرسنگ بهسوي شرق پيشروي كرده بودند، از فتح ديلم عاجز مانده بودند. آن زمان قزوين مرزوبه اصطلاح از ثغور اسلام به شمار ميآمد.اهميت سرزمين ديلم در تاريخ سياسي ومذهبي ايران از آنجا آغاز شد كه آناننخستين حاميان علويان بوده وهرگاه علويان گرفتار مشكل ميشدند، به ديلم پناهميبردند تا در فرصت مناسب باز به طبرستان وري دسترسي پيدا كنند. حتي پيش ازتشكيل دولت علويِ حسن بن زيد در سال 250 هجري، در اواخرِ قرن دوم، يحييبن عبدالله علوي كه در شورش حسين بن علي شهيد فخ شركت كرده وگريختهبود، به ديلم آمد وديلميان از وي سخت حمايت كردند.با اين حال، تا روزگار علويان، حضور ديلميان به ايفاي نقش در خود طبرستانمحدود بود. در دولت سامانيان، از ديلميان بهطور محدود در لشكركشيها استفادهميشد؛ اما دولت آلزيار، مبناي كار خود را بر استفاده از اين نژاد نهاده وحضورديلميان را تا اصفهان واهواز گستراند. دولت آلزيار، از اين زاويه، جنبه نژادييافت وبه همين دليل گرفتار مشكلاتي شد كه يكي از آنها كشته شدن مرداويج بهدست تركان سپاه او بود. پس از زياريان، آل بويه، دامنه اين حضور را تا بغدادگسترش دادند واز آن پس، نام ديلم در رخدادهاي بغداد، پياپي مطرح شد. به هميندليل، دولت آنها را دولت ديالمه نيز ميگويند.مناسب است اشاره كنيم كه در اين زمان، چهار نژاد اصلي در صحنه سياستايران حضور
داشتند: اعراب كه بيشتر در نواحي عراق وغرب ايران بودند.
پارسيان كه اقوام اصلي ايراني بودند. تركان كه از ماوراءالنهر به سمت ايران وعراق آمدند.
ديلميان كه تا قرن دوم در برابر اسلام بودند واز قرن سوم كه مسلمان شدند، دركنار
نژادهاي ديگر در صحنه سياست ايراني وعربي فعال شدند. بايد توجه داشتكه ديلميان خود را ايراني ميدانستند وانتخاب اسامي ايراني پيش از اسلام برايبسياري از فرزندانشان، حتي در ميان اميران بويهي، نشان از همين گرايش دارد.مسائل نژادي كه در ابتدا ميان عرب وعجم بود، اكنون در حوزه گستردهتريمطرح ميشد.روزگاري بحث شعوبيه در ترجيح عجم بر عرب يا تساوي ميان آنهابود؛ اما از قرن سوم، بحث از نژاد ترك افزوده شد وجاحظ رساله مَناقب التُّرك رانوشت. ديلميان نيز توسط علويان وزياريان وبويهيان تا بغداد نفوذ كردند ودربخشي از شهر ساكن شده وجبهه مستقلي را تشكيل دادند. پس از حضور آنها، بهمقدار زيادي بحث عرب وعجم به بحث از ديلم وترك واگذار شد.احساس عجميگري در ديلميان قوي بود. آنها همانند برخي از پارسيانِ شعوبيبه نژاد خويش افتخار ميكردند وبه دوران ساساني احترام ميگذاشتند. البتهترديدي وجود نداشت