بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
كه اسلام را نيز با تمام وجود پذيرفته بودند؛ اما به نوعيميكوشيدند تا افتخار باستاني را با دين آسماني جديد پيوند دهند. نمونه شاخصاين تفكر در اشعار مَهْيار ديلمي است كه در سال 392 هجري در بغداد به دست سيّدرضي (م 406) ـ فراهم آورنده نهج البلاغه ـ مسلمان شد. وي در شعري گفت:پدرم كسري است كه ايوانش برافراشته بود؛ در كجا ميان مردمان چنين پدرييافت ميشود؟ من مجد وعظمت را از بهترين پدر؛ وبهترين دين را از بهترين پيامبر برگرفتم.من از هر سوي فخر را براي خود فراهم آوردم: سيادت را از فارس ودين را ازعرب.شايد يادآوري اين نكته مهم باشد كه از لحاظ فرهنگي، با وجود همه آنچه دربارهمسائل نژادي گفته شده ودر سياست نيز تأثير خود را داشته، از لحاظ فرهنگي،مسلمانان چندان اعتباري به مسائل نژادي نميدادند. اسلام چنان ميان عالمانوانديشمندان جامعه به صورت يكنواخت نفوذ كرده وموضع فرانژادي خود رامطرح كرده بود كه جايي براي اين قبيل مسائل به صورت جدي در امر فرهنگوجود نداشت.
خاندان بويه
خاندان بُوَيْه يا بُويِه از ميان ديلميان بر آمدند ودر ميان اميرنشينهاي مستقل ايراني،به لحاظ سالهاي حكومت (321 ـ 448) ، حوزه نفوذ وقدرت سياسي و نظاميوبهويژه مسائل فرهنگي، سرآمد ديگر دولتهاي مستقل، تا زمان خويش هستند.ويژگيِ تاريخي آنها، چيرگي بر بغداد واِعمال نفوذ در مركز خلافت است كه پيش ازآن، براي هيچ سلسلهاي، چنين امكاني فراهم نيامده بود.سازنده نسب نامه بويهيان، اجداد آنها را به ساسانيان رسانده وبهويژه از يزدگردياد كرده است. اين نسب نامهاي است كه در اوج قدرت آنان در بغداد ساخته شدهومورخان وشاعران، آن را در كتابها واشعار خويش آوردهاند؛ اماكوچكترينشاهدي بر درستي آن در دسترس نبوده واز اساس خيالپردازي است؛درست بمانند آنچه براي يعقوب ليث وخاندان ساماني پرداخته شد واز هيچ اصليو اساسي برخوردار نبود. اين نشان ميدهد كه هنوز پيوند با ساسانيان،ميتوانستهاست در ذهن عامه مردم، در تمامي نواحي ايران، نوعي شرف وافتخاربه همراه داشته باشد.آغاز حركت بويهيان، به ظاهر، چنان وچندان ساده رخ داد كه كسي گماننميكرد اين خاندان چنين آينده درخشاني داشته باشد. سه برادر با نامهاي عليملقب به عمادالدوله، حسن ملقب به ركن الدوله واحمد ملقب به معز الدوله(القابيكه بعدها المستكفي، خليفه وقت عباسي به اين سه برادر داد) پسران بويه ماهيگير،از طايفه شيردل آوند، سه مهره اصلي واوليه اين دولت هستند. معزالدوله برادربزرگتر، روزگاري در خدمت نصر بن احمد ساماني بود. پس از آن در سپاه ماكانفرزند كاكي كه ميراثخوار علويان طبرستان بود، خوش درخشيد وبرادرانش رانيز وارد اين سپاه كرده، هر سه در شمار فرماندهان ماكان درآمدند. اندكي بعد بهمرداويج گرويدند و نزد وي موقعيت برجستهاي يافتند. چيزي نگذشت كه درجستجوي استقلال، از مرداويج جدا شده وحركت خود را براي تأسيس سلسلهمستقلي آغاز كردند.داستان پيدايش برخي از سلسلهها، چنين آغاز ميشود كه فرماندهاي، به هردليل، موقعيت بالايي مانند منصب سپهسالاري ـ اميرالامرائي ـ را به دست ميآوردواندك اندك كه ثروت ونيرويي بهم زد، به سمت استقلال حركت ميكند. اگر دركارش موفق شد، وفرزندان وبرادران لايقي داشت، سلسلهاي تشكيل ميدهد؛ درغير اين صورت، تن به قضا داده ومعمولا در جنگ كشته ميشود. اگر از جنگ جانسالم به در برد، ممكن است به