بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
جهان اسلام حركت يك نواخت خود را ادامه داد. آنگاه كه مغولان به سرزميناسلام حمله كردند، توقفي كوتاه پديد آمد تا آن كه باز حركتِ كُنْد تمدن اسلامي ـ امارو به رشد ـ آغاز شد.زمينههاي رشد نخست اين تمدن از دين مقدس اسلام آغاز شد. دين اسلام موفقشد تا يك امّت ودولت بزرگي را پديد آورد كه ميليونها انسان از هر نژادي بتوانندبه راحتي در كنار هم زندگي كنند وبا استفاده از ميراث گذشته وتجربههاي خود،سنگ بناي يك تمدن برجسته را در تاريخ بنيان نهند. در اينجا لازم است تا مروريبر زمينههاي فكري تمدن اسلامي كه يك تمدن ديني داشته باشيم:
تمدن ديني بر محور دعوت انبيا
تمدن اسلامي، از درخشانترين تمدنهاي بشري است كه آثار ويادگارهايفراواني از آن برجاي مانده وهنوز حضور قاطعي در عرصه تمدن جهاني دارد.دامنه درخشش تمدن اسلامي تا آن اندازه است كه براي قرنها دنياي تاريك بشري رانور افشاني كرده وبشريت را به سمت تعالي وتكامل مادي وروحي پيش بردهاست. زماني كه اشرافيت ساساني و استكبار كسرايي وقيصري، عالم را به تباهيكشانده بود، در يكي از سياهترين نقاط عالم از حيث تمدني، نور اسلام، پرتوافشانيش را آغاز كرد. پيدايشاسلام، تمدنهاي كهن وپوسيده را كه در اثر گردوغبار جنگها وتجاوزاترنگ باخته بود، تحت الشعاع قرار داده وبا ارشادهايخود، تمدن نويني را بنياد گذاشت.تمدن جديد، شرق وغرب عالم را در نورديد وتا دورترين نقاط غرب، جامعهتاريك قرون وسطاي اروپا را نيز روشن كرد. بدون ترديد تمدن اسلام از برترينميراثهاي بشري است، ميراثي كه افتخارش، از آن اسلام ومسلمانان است. اينتمدن، رنگ عربي يا عجمي ندارد، بلكه صدها قوم وطايفه در ساختن آن سهيم بودهوفداكارانه براي پيروزي آن تلاش كردهاند.نسل جديد ما بايد اين گذشته پر افتخار را بشناسد وبداند كه بازسازي آن دورانكار دشواري نيست؛ همان گونه كه اجدادشان بر پايه تعاليم حيات بخش اسلام،كاروان تمدن بشري را به پيش بردند، آنها نيز ميتوانند وبايد با تكيه بر آن ميراثونوآوريهاي امروز بشر، نقش خود را در پيشبرد كاروان تمدن بشري ايفا كنند.
تمدن ديني
در يك نگاه، ميتوان تمدنهاي بشري را بر دو بخش دانست: نخست تمدنهايمادي؛ دوم تمدنهاي ديني. هر كدام اين دو تمدن، بر پايه طرز فكر ونگرشمستقلي شكل گرفته است.پايه تمدن مادي نگرش شركآميز ـ والبته با حفظ بخشزيادي از فرهنگ معنوي به ارث رسيده از انبياي الهي ـ وپايه تمدن ديني بر توحيدميباشد. نگرش دنيا گرايانه، جهان وانسان را بدون حضور خداوند تفسير ميكند.در اين تفسير، انسان از درون خاك برخاسته وبه درون آن باز خواهد گشت، بدونآن كه بستگي به عالم غيب داشته ويا بازگشتي ـ معاد ـ را بپذيرد.زماني كه تمدن بشري بر اين اساس سامان يابد، مهمترين هدف آن تأمين معاشمادي ونيز رفع خستگيهاي روحي با بهرهگيري از ابزار مادي است. مفهوم كمالدر اين تفسير، دستيابي به رفاه وآسايش مادي ودر نهايت كمك به ديگران برايرسيدن به اين هدف است.در برابرِ اين نگرش، تمدن ديني بر پايه پيوند انسان با خداست. انسان آفريدهخدا وبرگزيده مخلوقات اوست؛ چرا كه روح الهي در او دميده شده است. در ايننگرش،