موضع معتزله در تفسير قرآن
معتزله براى اثبات عقايدخود و رد ادله مخالفان خويش تفسير قرآن را با مهارت خاصى به حاكميت عقل متكى ساخته بودند. تا جايى كه گاهى خود را ملزم مىديدند كه روايات صحيحى را ناديده بگيرند. يعنى هرجاكه بين عقل و نقل تعارض بوجود مىآمد، اگر نمىتوانستند براى نقل، تأويلى پيدا كنند آن را رد مىكردند. اين طايفه همه آراء خود را در تفسير قرآن مصاب مىدانستند و بنا بر رأيى كه در اجتهاد داشتند آنجا كه از آيه واحد وجوه مختلف مىتوان استنباط نمود همه آن وجوه را بنابر اجتهاد مجتهد، صحيح مىشمردند كه در مقابل ايشان «اهل الحديث»يا «اهل السنة» معتقد بودند هر آيه يك معنى بيشتر ندارد. و همان «مراد الله» است. و تلاشمجتهدان و همه براى دريافت آن معنى است و هر چند به آن نرسند. و مجتهد يا مصيب است يا مخطى و مصيب دو اجر دارد و مخطى يك اجر و به حاصل اجتهاد در تفسير نبايد قاطع بود، بلكه آن نهايت«وسع» است كه راهى بغير از آن نيست.معتزليان تا آنجا كه توانستهاند آن قسمت از لغات قرآن را كه با «تنزيه» و ديگر عقايدشان معارض بوده، «تأويل» نمودهاند و از معانى متبادر و متداول خارج ساختهاند و اين كار را تا سرحد تكلف انجام دادهاند. چنانكه گاهى براى حفظ اعتقاد خود قرائت مشهور قرآن را رها كرده و به قرائت شاذى تمسك جستهاند. چنانكه در آيه شريفه:«و كلم الله موسى تكليماً».
[4] و خدا با موسى به طور آشكارا سخن گفت.براى تنزيل خداوند از تكلم، «الله» را به فتح خواندند. و «موسى» را به تقدير ضمن بحساب آوردند. تا فاعل تكلم، موسى باشد نه الله.ابن قتيبه در ضمن ايراداتى كه به تفسير قرآن توسط معتزله مىگيرد، مىگويد: برخى از ايشان در آيه شريفه:«و لقد همت به وهم بها لولا ان رءا برهان ربه...».
[5] گفتهاند: آنهاهمت بالفاحشة و هم هو بالفرار منها. در صورتى كه خداوند فرمد: «لولا ان راى برهان ربه». معتزله گفتهاند كه يوسف اراده فرار از معركه داشت ولى با ديدن برهان پروردگار بجاى خود ماند.ابو على جبائى معتزلى در تفسير آيه:«و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا من المجرمين و كفى بربك هادياً و نصيراً».
[6] يعنى و همچنين براى هر پيغمبرى دشمنى از جنس بدكاران امتش قرار داديم و خداى تو براى هدايت و نصرت و يارى تو كفايت است.كلمه «جعلنا» را بمعنى «بينا» آورده و معنى آيه را چنين تصور كرده است:(و همچنين خداوند براى هر پيغمبرى دشمنش را روشن و آشكار ساخته تا پيغمبر از او برحذر باشد).
[7] و همچنين در تفسير آيه ميثاق:«و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيمة انا كنا عن هذا غافلين او تقولوا انما اشرك آباؤنا من قبل و كنا ذرية من بعدهم افتهلكنا بما فعل المبطلون».
[8] به سبب استبعاد عقلى به استعاره دست زدهاند چنانكه زمخشرى در كشاف محتوى آيه مذكور را «تمثيل» دانسته است.
[9] و نيز بسيارى از معتزله در غوامض تفسيرى گاهى دچار انكار گشتهاند. مانند: وجود جن كه به نص آيات وجود واقعى و عينى دارند.
[10]