توسعه فرهنگی از دیدگاه امام خمینی (قدس سره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توسعه فرهنگی از دیدگاه امام خمینی (قدس سره) - نسخه متنی

محمد مهدی احمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توسعه فرهنگي از ديدگاه امام خميني قدس‏سره

محمد مهدي احمدي

ضرورت طرح انديشه‏هاي امام خميني قدس‏سره درباره توسعه و فرهنگ

در دهه‏هاي اخير، دانشمندان و صاحبنظران مسائل اجتماعي و فرهنگي، توسعه را ضرورتي اجتناب‏ناپذير براي كشورهاي جهان سوم دانسته‏اند و رسانه‏هاي گروهي اين كشورها، آئينه انديشه‏هاي توسعه گرديده است. انعكاس گسترده انديشه‏هاي توسعه، در رسانه‏هاي جمعي و مطبوعات ضمن آن كه نشان‏دهنده اهميت طرح موضوع توسعه است، ضرورت همگاني كردن انديشه‏ها را نيز آشكار مي‏سازد. اما همگاني شدن انديشه‏هاي توسعه، در كشورهاي جهان سوم مي‏تواند داراي كاركرد مثبت يا منفي باشد. كاركرد مثبت آن، بسيج مردم براي سازندگي است. و كاركرد منفي آن، انحراف افكار عمومي و وابستگي و گسيختگي فرهنگي و اجتماعي ناشي از انديشه‏ها و نظريه‏هاي غير بومي‏و استعماري ناظر به توسعه مي‏باشد. غالب نظريه‏هاي توسعه، در دهه هفتاد ميلادي از طرف دانشمندان غربي و يا وابسته به غرب ارائه شده است، در نتيجه، برخي نظريه‏هاي توسعه، عقب‏ماندگي و وابستگي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشورهاي جهان سوم به آمريكا و چند قطب صنعتي ديگر را به دنبال داشته و گاهي نيز آشكارا ارزش‏هاي معارض با نظام ارزشي جهان سوم را تبليغ كرده است.

الگوي نوسازي، يعني انديشه كساني كه دوگانگي جامعه سنتي و جامعه مدرن را مطرح ساخته‏اند، نمونه بارز نظريه‏هايي است كه آشكارا در جهت نفي هويت فرهنگي ملت‏هاي جهان سوم تلاش مي‏كردند. نظريه دوگانگي جامعه سنتي و مدرن كه اصطلاحا به ديدگاه نوسازي موسوم است، قائل به دگرگوني كامل جامعه سنتي (ماقبل مدرن) به جامعه‏هايي با انواع فناوري، سازمان اجتماعي و فرهنگ مربوط به آن است. فرض بر اين است كه تمام جوامع، در مرحله سنتي شبيه به هم بوده‏اند و بالاخره اين جوامع، همان دگرگوني‏هايي كه در غرب، اتفاق افتاده است را از سر خواهند گذراند و به صورت جوامع مدرن درخواهند آمد. و اين گذر، از طريق اشاعه فرهنگ، فناوري و نظام ارزش‏هاي سرمايه‏داري و يا گسترش نظام‏هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي از نوع غربي به وجود مي‏آيد.

دانيل لرنر، رستو، مك كله‏لند، رايزمن و كساني كه نظريه خود را مبتني بر تناقض ميان سنت و صنعت مدرن ارائه كرده‏اند، در نهايت، غربي شدن را تنها راه توسعه قلمداد كرده‏اند. اما حتي اگر نظريه‏ها نتيجه تحقيقات و روش‏هاي علمي معتبر باشد، باز بيش از آن كه موجب توسعه و پيشرفت كشورهاي جهان سوم شوند، زنجيره وابستگي جهان سوم به آمريكا را تحكيم و تقويت مي‏نمايند. متأسفانه غير بومي بودن و بيگانگي عالمان علوم اجتماعي و اقتصادي باعث گرديده كه مفاهيم و ارزش‏هاي غيربومي و بيگانه با نظام ارزشي كشورهاي جهان سوم در اين جوامع اشاعه، تبليغ و در نهايت تحميل گردد. از اين‏رو كشورهاي جهان سوم علاوه بر مشكل توسعه‏نيافتگي، با مسأله جديدتري به نام توسعه انديشه‏ها و نظريه‏هاي غربي و استعماري توسعه مواجه هستند.

براي مقابله با اين مشكل، حداقل دو راه را مي‏توان پيشنهاد و دنبال كرد:

الف. اتخاذ رويكردي انتقادي به نظريه‏هاي توسعه

ب. ارائه و تبليغ ديدگاه‏ها و انديشه‏هاي متفكران مذهبي، ملي، مردمي و بومي. اين راه‏حل در واقع تمهيدي است كه مي‏تواند تا حدي ناسازگاري‏ها و عناصر ناسره انديشه‏هاي غيربومي و بيگانه را آشكار كند، و توطئه‏هاي فكري و فرهنگي را خنثي سازد. اين نظريه‏ها و ديدگاه‏ها در جامعه، خودآگاهي فرهنگي ايجاد كرده و بينش انتقادي آنان را بيشتر مي‏سازد.

ديدگاه‏هاي حضرت امام خميني قدس‏سره ، درباره فرهنگ و توسعه فرهنگي با توجه به ضرورتي كه شرح آن گذشت، يكي از نيازهاي اساسي جامعه امروز ماست. اما متأسفانه در سال‏هاي اخير، پاره‏اي مطبوعات كشور با ترجمه و اقتباس از كتابها و مجلات غربي، بيش از گذشته به تبليغ و اشاعه نظريه‏هاي غربي توسعه مي‏پردازند و از ديدگاه‏هاي مذهبي، ملي و شخصيت‏هاي بزرگي چون امام‏خميني قدس‏سره غافل مانده‏اند.

حضرت امام خميني قدس‏سره با هوش و درايت كم نظير و الهي، بينش عميق و شناخت دقيق از مسائل انساني، تجربه سال‏هاي پرفراز و نشيب از تاريخ و وقايعي كه در اين سده در جهان و كشورهاي اسلامي رخ داد و با الهام از تعاليم عاليه اسلام، به عنوان مرجع جهان اسلام و رهبري بزرگ، با بياني بليغ و شيوه‏اي حكيمانه، دردها، مسائل و مصائب كشورهاي اسلامي را بيان مي‏كرد و راه‏هاي نجات و حل مشكلات را توصيه مي‏نمود. حضرت امام‏خميني قدس‏سره در مناسبت‏هاي گوناگون، ايده‏ها، خط‏مشي‏ها، اصول و سياست‏هاي كلان كشور و امت اسلامي، بلكه مستضعفان جهان، را مطرح مي‏فرمود و راه مجد و عظمت را به انسان‏هاي دربند مي‏آموخت. اين نوشتار بر آن است تا پاره‏اي ديدگاه‏هاي آن بزرگ مرد تاريخ را مطرح كرده و توضيح دهد.

توسعه از ديدگاه امام خميني قدس‏سره

توسعه از ديدگاه امام خميني قدس‏سره داراي پنج ويژگي است:

1. جامعيت مفهوم توسعه به نحوي كه كليه ابعاد وجودي انسان را فرا مي‏گيرد.

2. فرهنگ اساس توسعه است.

3. استقلال فرهنگي، عامل اصلي توسعه و وابستگي فرهنگي، عامل اصلي توسعه نيافتگي است.

4. فرهنگ اسلامي، اساس و هدف توسعه فرهنگي است.

5. تربيت و تعالي انسان، شرط توسعه و غايت آن است.

1. جامعيت مفهوم توسعه

تعريف و مفهوم توسعه از جنگ جهاني دوم تا امروز كاملاً تغيير كرده است. برداشت‏ها و مفاهيم اوليه از فرهنگ، مبتني بر كميّات اقتصادي بود و شاخص‏هاي اقتصادي، مانند ميزان توليد ناخالص ملي، درآمد سرانه، مصرف انرژي، مصرف فولاد و... مُعرف سطح توسعه يافتگي يا عقب ماندگي بود. اما از دهه هفتاد ميلادي به بعد، شاخص‏هاي اجتماعي نيز به شاخص‏هاي توسعه افزوده گرديد. رشد جمعيت، رشد شهرنشيني، دموكراسي، عدالت اجتماعي يا توزيع عادلانه ثروت، دسترسي به وسائل ارتباط جمعي، ثبات سياسي و بودجه آموزش و تحقيقات، عواملي بودند كه به تدريج به عنوان شاخص‏هاي توسعه پذيرفته شدند.

بروز حوادث مختلف، در دهه هشتاد ميلادي، نظرها را بيش از گذشته متوجه عوامل فرهنگي ساخت و نقايص نظريه‏هاي اقتصادي توسعه را آشكارتر نمود. بروز بحران‏هاي اجتماعي، انفجار جمعيت، تضادهاي قومي، پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نضج فعاليت‏هاي مذهبي و گرايش‏هاي ديني در غرب و فروپاشي شوروي سابق، عواملي بودند كه متفكران مسائل توسعه را بيشتر متوجه اهميت و نقش فرهنگ، در فرايند توسعه و تغييرات اجتماعي ساخت.

حضرت امام‏خميني قدس‏سره به عنوان رهبري ديني، عارفي فيلسوف، فقيهي اهل سياست و عمل، در رهنمودهايي كه درباره مسائل اقتصادي و برنامه‏ريزي‏هاي توسعه ارائه كرده است، جامعيت مفهوم توسعه را در نظر داشته‏اند. ايشان بعد از پذيرش قطعنامه 598 و پديد آمدن اوضاع و احوال جديد و ضرورت عزم جدي براي بازسازي و شروع فعاليت‏هاي اقتصادي، طي پيامي در يازدهم مهرماه 1367 محورهاي عمده و حياتي، در دهه بازسازي كشور را اعلام فرمودند. بر همين اساس، دهه دوم انقلاب، دهه بازسازي و سازندگي نام گرفت.

در اين پيام، محورهاي زير به عنوان كلي‏ترين پايه‏هاي برنامه‏ريزي آينده كشور، مورد تأكيد قرار گرفته است:

- كليدي بودن سياست نه شرقي، نه غربي به عنوان رمز عزت و اعتبار كشور

- تأكيد بر حفظ ارزش‏ها و شئون اخلاقي در جامعه

- تأكيد بر اين كه بازسازي منجر به وابستگي نشود

- اصالت و الويت داشتن خودكفايي كشاورزي، در مقابل بازسازي مراكز صنعتي

- توجه به رفاه مردم با رعايت شعاير و ارزش‏هاي اسلامي و انقلابي

- بها دادن به حضور اقشار مختلف مردم در صحنه‏هاي بازسازي‏كشاورزي،صنعت و تجارت

- تأكيد بر پيچيده بودن شرايط سياسي و اقتصادي نظام و لزوم رعايت اين شرايط در برنامه‏ريزي و موضع‏گيري

- توسعه مراكز علمي و تحقيقاتي و تشويق نيروهاي خلاق و سازنده

- همكاري همه جانبه كارشناسان و صاحب‏نظران با مسؤولين اجرايي در بازسازي كشور

- قدرشناسي از ايثارگران

- توجه ويژه به تقويت بنيه دفاعي و نظامي كشور

اين منشور بازسازي نشان مي‏دهد كه ايشان در شكل فعاليتها و برنامه ريزيهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، حفظ تأمين رفاه و امكانات زندگي، براي آحاد مردم را به عنوان يك ضرورت، توأمان عنوان داشته‏اند. اين بينش از سوي فردي كه سياستگذار و تعيين كننده اهداف عملي، در برنامه‏ريزيهاي كشور است مفهوم جديدي از توسعه را ارائه مي‏كند.

2. فرهنگ، اساس توسعه است:

يكي از آراء جامعه‏شناسي ماركسيستي، تفكيك و طبقه‏بندي حيات اجتماعي و فردي انسان به زيربنا و روبنا مي‏باشد. در اين طبقه بندي، زير بناي اجتماعي، عبارت از شيوه‏هاي توليد، روابط توليدي، ابزار توليد، مالكيت و نيروهاي توليدي و در واقع، اقتصاد است، و روساخت يا روبنا عبارت از فلسفه، حقوق، مذهب، هنرها، و بطور كلي‏تر، فرهنگ مي‏باشد. در اين طبقه بندي چنين فرض شده است كه فرهنگ يك جامعه، محصول زندگي اقتصادي است. دين، فلسفه و هنر، تابعي از صنعت، كشاورزي، تجارت و محصول ساده‏اي ناشي از فرايند توليد كالا و خدمات در جامعه است. اين نظريه راهنماي بسياري از تئوريهاي توسعه بوده و بسياري از تغييرات اجتماعي با توجه به اين پيش فرض تبيين شده است.

حضرت امام‏خميني قدس‏سره با استناد به تعاليم عاليه اسلام، فرهنگ را اساس جامعه مي‏داند و ضمن پذيرش نيازهاي مادي و اقتصادي به عنوان يكي از ابعاد وجودي انسان، نقش فرهنگ را تعيين كننده و امور ديگر را تابعي از آن مي‏داند:

«بي شك بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه، هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي‏دهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه از بُعدهاي اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد ولي پوچ و پوك و ميان تهي است. اگر فرهنگ جامعه‏اي وابسته و مرتزق از فرهنگ غرب باشد، ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا مي‏كند، و بالاخره در آن مستهلك مي‏شود و موجوديت خود را در تمام ابعاد از دست مي‏دهد.»1

ايشان در جايي ديگر فرهنگ را مايه سعادت و شقاوت جامعه مي‏دانند و مي‏فرمايند: «فرهنگ مبدأ همه خوشبختي‏ها و بدبختي‏هاي ملت است، اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوان‏هايي كه تربيت مي‏شوند به اين تربيتهاي ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد مي‏كند...».2

«درباره فرهنگ هر چه گفته شود كم است و مي‏دانيد و مي‏دانيم اگر انحرافي در فرهنگ يك كشور پيدا شود.... ديري نخواهد گذشت كه انحراف فرهنگي بر همه غلبه مي‏كند و همه را خواهي نخواهي به انحراف مي‏كشاند.3

حضرت امام خميني قدس‏سره كه ريشه تمامي معضلات جامعه را در بيماريهاي فرهنگي مي‏دانستند، كرارا گوشزد مي‏كردند كه آفات فرهنگي سموم كشنده‏اي هستند كه سياست و اقتصاد جامعه را مسموم مي‏كنند. چنين بينشي، ايشان را بيش از هر چيز، به آسيب‏شناس فرهنگي در جامعه اسلامي سوق مي‏داد، به همين دليل در تمامي سخنرانيها و آثارشان نوعي جهت‏گيري آگاهانه در راستاي تبيين و توضيح مسائل فرهنگي، مشهود است. ايشان غربزدگي، استعمار فرهنگي، جهل فرهنگي و بسياري از آفات فرهنگي ديگر را از موانع اصلي دستيابي به الگوي جامع توسعه مي‏دانند:

«... فرهنگ مسموم استعمار، تا اعماق قصبات و دهات ممالك اسلامي رخنه كرده و فرهنگ قرآن را عقب زده و نوباوگان ما را فوج فوج در خدمت بيگانگان و مستعمرين در مي‏آورد و هر روز با نغمه تازه، با اسامي فريبنده، جوانان ما را منحرف مي‏كند.»4

« عمده اين است كه فرهنگ يك فرهنگ بشود. يك فرهنگي از آن غربزدگي بيرون بيايد.»5

توطئه‏ها و تهاجمات فرهنگي از ديگر موضوعاتي است كه حضرت امام‏خميني قدس‏سره از آن به عنوان مانع توسعه و اساس عقب ماندگي جامعه ياد مي‏كنند:

«ترديدي نيست كه جهانخواران، براي به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم كشيدن مستضعفان جهان راهي بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب كشورهاي ضعيف ندارند.»6

«و يك باب هم اين فسادهايي است كه پيش آورده‏اند، اين هم يك مسأله‏اي نيست كه خيال شود از باب اتفاق حاصل شده، تمام اين مراكزي كه براي فحشاء و خوشگذراني درست كرده‏اند همين طوري درست نشده است، در مجلاتشان در رسانه‏هاي گروهي، چه سمعي و چه بصري، تبليغات كردند و كلاً در خدمت اينها بودند. راديو و تلويزيونشان مشغول بود كه اين جوان‏ها را از بازار، از بيابان كه مشغول خدمت بودند، از ادارات، به آن مراكز فساد بكشانند، از دانشگاهي يك موجود فاسد بسازند از دانشگاهي يك موجود فاسد درست كنند.7

جهل فرهنگي و ناآگاهي از مورايث و سرمايه‏هاي فرهنگي، يكي ديگر از موانع توسعه و توسعه فرهنگي در جامعه اسلامي است كه حضرت امام خميني قدس‏سره فراوان به آن اشاره نموده‏اند و از انديشمندان ملل مختلف خواسته‏اند كه مردم را نسبت به حفظ اصالتهاي خود آگاه سازند:

«آن چيزي كه وظيفه همه ما مسلمين است، وظيفه علماي اسلام است، وظيفه دانشمندان مسلمين است، وظيفه نويسندگان و گويندگان در بين طبقات مسلمين است، اين است كه هشدار بدهند به اين ممالك اسلامي كه ما خودمان فرهنگ داريم، ما خودمان فرهنگ غني داريم، فرهنگ ما طوري بوده است كه فرهنگ ما صادر شده است به خارج كه آنها گرفتند از ما».8

3. فرهنگ اسلامي اساس و هدف توسعه فرهنگي است:

يكي از موانع اصلي موفقيت نظريه‏هاي توسعه، بي‏توجهي يا كم توجهي اين نظريه‏ها به شرايط اعتقادي، فكري و فرهنگي حاكم بر جوامع مختلف است. متأسفانه علي رغم وجود انگيزه و ميل مضاعف به روند توسعه و نوسازي، فقدان درك جامع از مفاهيم و ملزومات توسعه و عدم شناخت قانونمنديهاي حاكم بر آن در جهان اسلام منجر به يك دور باطل، در فرايند توسعه يافتگي گرديده است. مذهب و اعتقادات ديني، اساسي‏ترين ركن فرهنگ هر جامعه است، متأسفانه نظريه پردازان توسعه، بندرت بر اساس نوع مذهب هر جامعه توانسته‏اند نظريه با الگوي توسعه خاص آن جامعه را بيان كنند. حضرت امام‏خميني قدس‏سره ضمن آنكه شرط اصلي توسعه و زيربناي آن را توسعه فرهنگي مي‏شناسند، محتواي اين فرهنگ را فرهنگ اسلامي مي‏دانند و ناديده گرفتن و تضعيف فرهنگ اسلامي را علت اصلي توسعه نيافتگي، و ترويج و اشاعه فرهنگ اسلامي را تنها راه توسعه عنوان مي‏كنند. ايشان ضمن آنكه قائل به زيربنا بودن فرهنگ و روبنا بودن اقتصاد هستند، رشد و گسترش فرهنگ اسلامي را هدف اصلي برنامه‏هاي توسعه مي‏دانند:

«نظر ما به اقتصاد نيست مگر بطور آلي، نظر ما به فرهنگ اسلامي است؟9

نظر ما به فرهنگ اسلامي است كه اين فرهنگ اسلامي را از جامعه جدا كردند، بايد فرهنگ، فرهنگ اسلامي باشد...».10

«اين جوامع (كشورهاي استعمارگر) مطالعه كردند كه اگر فرهنگ اينها (كشورهاي مسلمان) يك فرهنگ مستقل صحيحي باشد از توي اينها يك جمعيت سياسي مستقل و اميني پيدا مي‏شود. و اين هم براي آنها مضر است. بناء عليه در جانب اسلام و روحانيت دو چيز را سد مي‏ديدند يكي اصل اسلام و يكي هم روحانيت را.»11

4. استقلال فرهنگي

كشورهاي جهان سوم، در آخرين دهه قرن بيستم دريافتند كه بعد از يك قرن و پذيرش مفاهيم ظاهرا علمي به نام توسعه و آرزوي دستيابي به دروازه‏هاي بزرگ تمدن، به كشورهاي عقب مانده، عقب نگه داشته شده، توسعه نيافته، مقروض، فقير و وابسته مبدل شده‏اند. و امروز كه به سالهاي تاريك چند دهه پيش مي‏نگرند، تهي و پوچ بودن آن همه مفاهيم پر زرق و برقي كه به نام پيشرفت به آنهاالقاء شده بود را بخوبي درك مي‏كنند. حضرت امام خميني قدس‏سره با توجه به آيه شريفه «لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ الكافِرينَ علي المومنين سبيلا» استقلال را يكي از مهمترين اصول و محورهاي برنامه‏ريزي‏هاي توسعه، و وابستگي و سلطه فرهنگي را اساسي‏ترين علت عقب‏ماندگي كشورهاي جهان سوم مي‏دانستند، و بارها درباره آن به ملتهاي دربند، بخصوص مسلمانان، هشدار دادند. از خود بيگانگي فرهنگي، استعمار فرهنگي، فرهنگ استعماري، سلطه فرهنگي، فرهنگ سلطه، استقلال فرهنگي، تحول فرهنگي و استقلال فكري، مفاهيمي هستند كه ايشان براي بيان جنبه‏هاي مختلف وابستگي فرهنگي ملل اسلامي و اهميت حصول استقلال فرهنگي درسخنرانيها و نوشته هايشان به كار برده‏اند:

«اسلام وابستگي شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است، مي‏گويد نبايد صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد. مبدأ اين همين است كه در فكر، وابسته هستيم، فكرمان نمي‏تواند بكشد اين را كه ما خودمان هم فرهنگ داريم، خودمان هم فرهنگمان غني است، خودمان هم همه چيز داريم.»12

«همانطور كه كرارا تذكر داده‏ام، بزرگترين وابستگي ملتهاي مستضعف به ابر قدرتها و مستكبرين، وابستگي فكري و دروني است، كه شايد ساير وابستگيها از آن سر چشمه مي‏گيرد، و تا استقلال فكري براي ملتي حاصل نشود، استقلال در ابعاد ديگر حاصل نخواهد شد، و براي به دست آوردن استقلال فكري و بيرون رفتن از زندان وابستگي، خود و مفاخر و مآثر ملي و فرهنگي خود را دريايند.»13

5. تعالي انسان

از نظر هدف، نظريه‏هاي توسعه را به دو دسته مي‏توانيم تقسيم كنيم. نخست نظريه‏هايي كه غايت توسعه را، توليد امكانات فرهنگي، بهبود كيفيت زندگي، رفاه مادي وبهره‏جويي بيشتر انسان از لذتها و خوشيهاي دنيوي وتوسعه علم مي‏دانند. دوم نظريه‏هايي كه تعالي انسان، شكوفايي ابعاد معنوي و روحاني و الهي شدن او را هدف توسعه فرهنگي محسوب مي‏كنند. اين دو نظريه، دو الگوي سياست فرهنگي مختلف راايجاب مي‏كند.

مكتب حياتبخش اسلام در عين آنكه به نيازهاي مادي انسان توجه كافي مبذول داشته و گسترش علم و تكنولوژي را در جامعه اسلامي لازم مي‏داند، توسعه را در افزايش امكانات و گسترش تسهيلات مادي خلاصه نكرده و آن را زمينه و ابزاري براي توسعؤ حقيقي ـ كه همانا مهذّب و متقي شدن انسانهاست ـ مي‏داند. در اين ديدگاه توسعؤ مادي فاقد اعتبار است و هنگامي ارزشمند خواهد بود كه منجر به رشد معنوي، روحي و اخلاقي انسان گردد. بنابراين، هدف غايي توسعه در نظام اسلامي پرورش وتكامل افراد جامعه است، چنانكه قرآن نيز مي‏فرمايد: "قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكيها و قَدْ خابَ مَنْ دَسّيها" به درستي كه رستگار شد آن كس كه خويش را از آلودگيها پاك كرد و زيانكار شد آن كس كه فريفته شد(دچار رذايل گرديد). اهميت اين موضوع تا بدانجاست كه خداوند، يكي از بزرگترين رسالات پيامبرانش را تزكيه انسانها قرار داده است: "هُو الذي بعث في الاُميّين رسولاً منهم يَتْلوُا عَلَيهم اياتِه و يُزكيهم و يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَه و اِنْ كانوا مِنْ قَبل لَفي ضلالٍ مُبينْ" او خدايي است كه در ميان مردم پيامبراني از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنان بخواند و آنها را از پليديها پاك سازد و به آنها كتاب و حكمت بياموزد و اگرچه پيش از آن در گمراهي آشكار بودند.

حضرت علي(ع)نيز سعادت واقعي انسان را در تهذيب نفس و توجه به درون مي‏داند و مي‏فرمايد:




  • دو ائُكَ فيك و ما تَشْعُرُ
    وَ يَحْسَبُ اَنّكَ جِرْمٌ صَغير
    و انتَ الكتابُ الْمُبين الذي
    فلاحاجةً لك في خارجٍ
    يُخَبّرُ عَنْكَ بما سُطِرُ



  • وَ دائُكَ مِنْكَ و ما تبْحِرُ
    و فيك الْنطوي العالَمُ الاكبرُ
    باَحُرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُظْهَرُ
    يُخَبّرُ عَنْكَ بما سُطِرُ
    يُخَبّرُ عَنْكَ بما سُطِرُ



حضرت امام (ره) براساس تعاليم قرآني، ضمن آنكه هدف از توسعه و غايت توسعه فرهنگي را، تهذيب و تزكيه انسان مي‏شناسند و در برهه‏هاي مختلف به تعليم و تربيت و برنامه‏ريزي براي نيروي انساني و تربيت و پرورش و هدايت استعدادها و انديشه‏ها پرداخته‏اند، بركار و توليد، نظم و انضباط، پشتكار و تحقيق، جهاد و اجتهاد و ارتباط و پيوند مدرسه و دانشگاه با محيط كار، صنعت، كارخانه و مزرعه نيز به عنوان يك سياست و استراتژي فرهنگي تاكيد نموده‏اند:

"نقيصه‏ها را همه با هم بايد رفع بكنيم كه در راس آنها فرهنگ است. فرهنگ اساس ملت است، اساس مليت يك ملت است. اساس استقلال يك ملت است و لهذا آنها كوشش كرده‏اند كه فرهنگ ما را استعماري كنند، كوشش كردند كه نگذارند انسان پيدا بشود، آنه از انسان مي‏ترسند از آدم مي‏ترسند.(صحيفه نور، ج6، ص94).

"اول چيزي كه بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بردانشكده‏ها لازم است...اين است كه اين نفري كه حالا شده است يك نفر اروپايي يا يك نفر شرقي، اين مغز را بردارند يك نفر انسان خودماني، انساني ايراني ـ اسلامي ... يك مغز اسلامي ـ انساني جايش بنشانيم..."(ديدگاههاي ...ص44) توجه به مقولؤ فرهنگي در انديشؤ حضرت امام خميني(ره) از چنان برجستگي و اهميتي برخوردار است كه به جرات مي‏توان آن را هسته اصلي افكار ايشان دانست. لهذا ضروري است كه به رهنمودها و پيامهاي فرهنگي ايشان با دقت نظر و تعمق كامل نگريست و آنها را مبناي برنامه‏ريزيها و سياستهاي كلي قرار داد تا جامعه به سمت تعالي و ترقي حركت كرده از انحراف و انحطاط در امان بماند و بتواند به معناي حقيقي كلمه به توسعه دست يابد.

غير بومي بودن وبيگانگي دانشمندان و عالمان علوم اجتماعي و اقتصادي نظريه پرداز در امر توسعه، باعث گرديدكه مفاهيمي غير بومي و ارزشهاي بيگانه با نظام ارزشي كشورهاي جهان سوم در اين جوامع اشاعه، تبليغ و در نهايت به آنها تحميل گردد.

برداشتها و مفاهيم اوليه از توسعه ، مبتني بر كميات اقتصادي بود و شاخصهاي اقتصادي، مانند ميزان توليد ناخالص ملي، درآمد سرانه، مصرف انرژي، مصرف فولاد و... معرف سطح توسعه يافتگي يا عقب ماندگي شناخته مي‏شد.

امام خميني با استناد به تعاليم عاليه اسلام و براساس انديشه ديني، اساس جامعه را در فرهنگ آن مي‏داند.

براي تبيين ديدگاههاي امام خميني(ره) درباره محور بودن فرهنگ، هيچ بياني رساتر از كلمات خود ايشان نيست.

اساساً فرهنگ هرجامعه، هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي‏دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه از بعدهاي اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد ولي پوچ و پوك و ميان تهي است.

فرهنگ مبدأ همؤ خوشبختيها و بدبختيهاي ملت است، اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوانهايي كه تربيت مي‏شوند به اين تربيتهاي ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد مي‏كند..."

"... فرهنگ مسموم استعمار، تا اعماق قصبات و دهات ممالك اسلامي رخنه كرده و فرهنگ قرآن را عقب زده و نوباوگان ما را فوج فوج در خدمت بيگانگان و مستعمرين در مي‏آورد و هر روز با نغمه تازه، با اسامي فريبنده، جوانان ما را منحرف مي‏كند."

متاسفانه نظريه‏پردازان توسعه، بندرت براساس نوع مذهب خاص هر جامعه توانسته‏اند تئوري يا الگوي توسعه خاص آن جامعه را بيان كنند.

حضرت امام خميني(ره): استقلال رايكي از مهمترين اصول و محورهاي برنامه‏ريزيهاي توسعه و وابستگي و سلطؤ فرهنگي را اساسي‏ترين علت عقب‏ماندگي كشورهاي جهان سوم مي‏دانستند و بارها و بارها درباره آن به ملتهاي دربند، بخصوص مسلمانان هشدار دادند. "اسلام وابستگي شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است، مي‏گويد نبايد صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد، نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد..."

توجه به مقوله فرهنگي در انديشؤ حضرت امام خميني(ره) از چنان برجستگي واهميتي برخوردار است كه به جرات مي‏توان آن را هستؤ اصلي افكار ايشان دانست.



13. ديدگاه‏ها.../ص 45.

15. ديدگاههاي... /ص 44.

14. صحيفه نور، ج، ص 94.

10. ديدگاههاي... /ص 27.

11. ديدگاههاي... /ص20.

12. ديدگاه‏هاي... /ص 44.

1. صحيفه نور، ج15، ص16.

2. صحيفه نور، ج1، ص 273.

3. صحيفه نور، ج17، ص203.

4. صحيفه نور، ج1، ص 156 تاريخ 19/11/1349.

5. صحيفه نور، ج8، ص 126.

6. صحيفه نور، ج15، ص267.

7. صحيفه نور، ج11، ص 119 تاريخ 6/10/1358.

8. صحيفه نور، ج6، ص 219.

9. صحيفه نور، ج7، ص 72.

/ 1