توسعه فرهنگي از ديدگاه امام خميني قدسسره
محمد مهدي احمدي ضرورت طرح انديشههاي امام خميني قدسسره درباره توسعه و فرهنگ
در دهههاي اخير، دانشمندان و صاحبنظران مسائل اجتماعي و فرهنگي، توسعه را ضرورتي اجتنابناپذير براي كشورهاي جهان سوم دانستهاند و رسانههاي گروهي اين كشورها، آئينه انديشههاي توسعه گرديده است. انعكاس گسترده انديشههاي توسعه، در رسانههاي جمعي و مطبوعات ضمن آن كه نشاندهنده اهميت طرح موضوع توسعه است، ضرورت همگاني كردن انديشهها را نيز آشكار ميسازد. اما همگاني شدن انديشههاي توسعه، در كشورهاي جهان سوم ميتواند داراي كاركرد مثبت يا منفي باشد. كاركرد مثبت آن، بسيج مردم براي سازندگي است. و كاركرد منفي آن، انحراف افكار عمومي و وابستگي و گسيختگي فرهنگي و اجتماعي ناشي از انديشهها و نظريههاي غير بوميو استعماري ناظر به توسعه ميباشد. غالب نظريههاي توسعه، در دهه هفتاد ميلادي از طرف دانشمندان غربي و يا وابسته به غرب ارائه شده است، در نتيجه، برخي نظريههاي توسعه، عقبماندگي و وابستگي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشورهاي جهان سوم به آمريكا و چند قطب صنعتي ديگر را به دنبال داشته و گاهي نيز آشكارا ارزشهاي معارض با نظام ارزشي جهان سوم را تبليغ كرده است.الگوي نوسازي، يعني انديشه كساني كه دوگانگي جامعه سنتي و جامعه مدرن را مطرح ساختهاند، نمونه بارز نظريههايي است كه آشكارا در جهت نفي هويت فرهنگي ملتهاي جهان سوم تلاش ميكردند. نظريه دوگانگي جامعه سنتي و مدرن كه اصطلاحا به ديدگاه نوسازي موسوم است، قائل به دگرگوني كامل جامعه سنتي (ماقبل مدرن) به جامعههايي با انواع فناوري، سازمان اجتماعي و فرهنگ مربوط به آن است. فرض بر اين است كه تمام جوامع، در مرحله سنتي شبيه به هم بودهاند و بالاخره اين جوامع، همان دگرگونيهايي كه در غرب، اتفاق افتاده است را از سر خواهند گذراند و به صورت جوامع مدرن درخواهند آمد. و اين گذر، از طريق اشاعه فرهنگ، فناوري و نظام ارزشهاي سرمايهداري و يا گسترش نظامهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي از نوع غربي به وجود ميآيد.دانيل لرنر، رستو، مك كلهلند، رايزمن و كساني كه نظريه خود را مبتني بر تناقض ميان سنت و صنعت مدرن ارائه كردهاند، در نهايت، غربي شدن را تنها راه توسعه قلمداد كردهاند. اما حتي اگر نظريهها نتيجه تحقيقات و روشهاي علمي معتبر باشد، باز بيش از آن كه موجب توسعه و پيشرفت كشورهاي جهان سوم شوند، زنجيره وابستگي جهان سوم به آمريكا را تحكيم و تقويت مينمايند. متأسفانه غير بومي بودن و بيگانگي عالمان علوم اجتماعي و اقتصادي باعث گرديده كه مفاهيم و ارزشهاي غيربومي و بيگانه با نظام ارزشي كشورهاي جهان سوم در اين جوامع اشاعه، تبليغ و در نهايت تحميل گردد. از اينرو كشورهاي جهان سوم علاوه بر مشكل توسعهنيافتگي، با مسأله جديدتري به نام توسعه انديشهها و نظريههاي غربي و استعماري توسعه مواجه هستند.براي مقابله با اين مشكل، حداقل دو راه را ميتوان پيشنهاد و دنبال كرد:الف. اتخاذ رويكردي انتقادي به نظريههاي توسعه
ب. ارائه و تبليغ ديدگاهها و انديشههاي متفكران مذهبي، ملي، مردمي و بومي. اين راهحل در واقع تمهيدي است كه ميتواند تا حدي ناسازگاريها و عناصر ناسره انديشههاي غيربومي و بيگانه را آشكار كند، و توطئههاي فكري و فرهنگي را خنثي سازد. اين نظريهها و ديدگاهها در جامعه، خودآگاهي فرهنگي ايجاد كرده و بينش انتقادي آنان را بيشتر ميسازد.ديدگاههاي حضرت امام خميني قدسسره ، درباره فرهنگ و توسعه فرهنگي با توجه به ضرورتي كه شرح آن گذشت، يكي از نيازهاي اساسي جامعه امروز ماست. اما متأسفانه در سالهاي اخير، پارهاي مطبوعات كشور با ترجمه و اقتباس از كتابها و مجلات غربي، بيش از گذشته به تبليغ و اشاعه نظريههاي غربي توسعه ميپردازند و از ديدگاههاي مذهبي، ملي و شخصيتهاي بزرگي چون امامخميني قدسسره غافل ماندهاند.حضرت امام خميني قدسسره با هوش و درايت كم نظير و الهي، بينش عميق و شناخت دقيق از مسائل انساني، تجربه سالهاي پرفراز و نشيب از تاريخ و وقايعي كه در اين سده در جهان و كشورهاي اسلامي رخ داد و با الهام از تعاليم عاليه اسلام، به عنوان مرجع جهان اسلام و رهبري بزرگ، با بياني بليغ و شيوهاي حكيمانه، دردها، مسائل و مصائب كشورهاي اسلامي را بيان ميكرد و راههاي نجات و حل مشكلات را توصيه مينمود. حضرت امامخميني قدسسره در مناسبتهاي گوناگون، ايدهها، خطمشيها، اصول و سياستهاي كلان كشور و امت اسلامي، بلكه مستضعفان جهان، را مطرح ميفرمود و راه مجد و عظمت را به انسانهاي دربند ميآموخت. اين نوشتار بر آن است تا پارهاي ديدگاههاي آن بزرگ مرد تاريخ را مطرح كرده و توضيح دهد.توسعه از ديدگاه امام خميني قدسسره
توسعه از ديدگاه امام خميني قدسسره داراي پنج ويژگي است:1. جامعيت مفهوم توسعه به نحوي كه كليه ابعاد وجودي انسان را فرا ميگيرد.2. فرهنگ اساس توسعه است.3. استقلال فرهنگي، عامل اصلي توسعه و وابستگي فرهنگي، عامل اصلي توسعه نيافتگي است.4. فرهنگ اسلامي، اساس و هدف توسعه فرهنگي است.5. تربيت و تعالي انسان، شرط توسعه و غايت آن است.1. جامعيت مفهوم توسعه
تعريف و مفهوم توسعه از جنگ جهاني دوم تا امروز كاملاً تغيير كرده است. برداشتها و مفاهيم اوليه از فرهنگ، مبتني بر كميّات اقتصادي بود و شاخصهاي اقتصادي، مانند ميزان توليد ناخالص ملي، درآمد سرانه، مصرف انرژي، مصرف فولاد و... مُعرف سطح توسعه يافتگي يا عقب ماندگي بود. اما از دهه هفتاد ميلادي به بعد، شاخصهاي اجتماعي نيز به شاخصهاي توسعه افزوده گرديد. رشد جمعيت، رشد شهرنشيني، دموكراسي، عدالت اجتماعي يا توزيع عادلانه ثروت، دسترسي به وسائل ارتباط جمعي، ثبات سياسي و بودجه آموزش و تحقيقات، عواملي بودند كه به تدريج به عنوان شاخصهاي توسعه پذيرفته شدند.بروز حوادث مختلف، در دهه هشتاد ميلادي، نظرها را بيش از گذشته متوجه عوامل فرهنگي ساخت و نقايص نظريههاي اقتصادي توسعه را آشكارتر نمود. بروز بحرانهاي اجتماعي، انفجار جمعيت، تضادهاي قومي، پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نضج فعاليتهاي مذهبي و گرايشهاي ديني در غرب و فروپاشي شوروي سابق، عواملي بودند كه متفكران مسائل توسعه را بيشتر متوجه اهميت و نقش فرهنگ، در فرايند توسعه و تغييرات اجتماعي ساخت.حضرت امامخميني قدسسره به عنوان رهبري ديني، عارفي فيلسوف، فقيهي اهل سياست و عمل، در رهنمودهايي كه درباره مسائل اقتصادي و برنامهريزيهاي توسعه ارائه كرده است، جامعيت مفهوم توسعه را در نظر داشتهاند. ايشان بعد از پذيرش قطعنامه 598 و پديد آمدن اوضاع و احوال جديد و ضرورت عزم جدي براي بازسازي و شروع فعاليتهاي اقتصادي، طي پيامي در يازدهم مهرماه 1367 محورهاي عمده و حياتي، در دهه بازسازي كشور را اعلام فرمودند. بر همين اساس، دهه دوم انقلاب، دهه بازسازي و سازندگي نام گرفت.در اين پيام، محورهاي زير به عنوان كليترين پايههاي برنامهريزي آينده كشور، مورد تأكيد قرار گرفته است:- كليدي بودن سياست نه شرقي، نه غربي به عنوان رمز عزت و اعتبار كشور- تأكيد بر حفظ ارزشها و شئون اخلاقي در جامعه- تأكيد بر اين كه بازسازي منجر به وابستگي نشود- اصالت و الويت داشتن خودكفايي كشاورزي، در مقابل بازسازي مراكز صنعتي- توجه به رفاه مردم با رعايت شعاير و ارزشهاي اسلامي و انقلابي- بها دادن به حضور اقشار مختلف مردم در صحنههاي بازسازيكشاورزي،صنعت و تجارت- تأكيد بر پيچيده بودن شرايط سياسي و اقتصادي نظام و لزوم رعايت اين شرايط در برنامهريزي و موضعگيري- توسعه مراكز علمي و تحقيقاتي و تشويق نيروهاي خلاق و سازنده- همكاري همه جانبه كارشناسان و صاحبنظران با مسؤولين اجرايي در بازسازي كشور- قدرشناسي از ايثارگران- توجه ويژه به تقويت بنيه دفاعي و نظامي كشوراين منشور بازسازي نشان ميدهد كه ايشان در شكل فعاليتها و برنامه ريزيهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، حفظ تأمين رفاه و امكانات زندگي، براي آحاد مردم را به عنوان يك ضرورت، توأمان عنوان داشتهاند. اين بينش از سوي فردي كه سياستگذار و تعيين كننده اهداف عملي، در برنامهريزيهاي كشور است مفهوم جديدي از توسعه را ارائه ميكند.2. فرهنگ، اساس توسعه است:
يكي از آراء جامعهشناسي ماركسيستي، تفكيك و طبقهبندي حيات اجتماعي و فردي انسان به زيربنا و روبنا ميباشد. در اين طبقه بندي، زير بناي اجتماعي، عبارت از شيوههاي توليد، روابط توليدي، ابزار توليد، مالكيت و نيروهاي توليدي و در واقع، اقتصاد است، و روساخت يا روبنا عبارت از فلسفه، حقوق، مذهب، هنرها، و بطور كليتر، فرهنگ ميباشد. در اين طبقه بندي چنين فرض شده است كه فرهنگ يك جامعه، محصول زندگي اقتصادي است. دين، فلسفه و هنر، تابعي از صنعت، كشاورزي، تجارت و محصول سادهاي ناشي از فرايند توليد كالا و خدمات در جامعه است. اين نظريه راهنماي بسياري از تئوريهاي توسعه بوده و بسياري از تغييرات اجتماعي با توجه به اين پيش فرض تبيين شده است.حضرت امامخميني قدسسره با استناد به تعاليم عاليه اسلام، فرهنگ را اساس جامعه ميداند و ضمن پذيرش نيازهاي مادي و اقتصادي به عنوان يكي از ابعاد وجودي انسان، نقش فرهنگ را تعيين كننده و امور ديگر را تابعي از آن ميداند:«بي شك بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه، هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل ميدهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه از بُعدهاي اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد ولي پوچ و پوك و ميان تهي است. اگر فرهنگ جامعهاي وابسته و مرتزق از فرهنگ غرب باشد، ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا ميكند، و بالاخره در آن مستهلك ميشود و موجوديت خود را در تمام ابعاد از دست ميدهد.»1ايشان در جايي ديگر فرهنگ را مايه سعادت و شقاوت جامعه ميدانند و ميفرمايند: «فرهنگ مبدأ همه خوشبختيها و بدبختيهاي ملت است، اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوانهايي كه تربيت ميشوند به اين تربيتهاي ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد ميكند...».2«درباره فرهنگ هر چه گفته شود كم است و ميدانيد و ميدانيم اگر انحرافي در فرهنگ يك كشور پيدا شود.... ديري نخواهد گذشت كه انحراف فرهنگي بر همه غلبه ميكند و همه را خواهي نخواهي به انحراف ميكشاند.3حضرت امام خميني قدسسره كه ريشه تمامي معضلات جامعه را در بيماريهاي فرهنگي ميدانستند، كرارا گوشزد ميكردند كه آفات فرهنگي سموم كشندهاي هستند كه سياست و اقتصاد جامعه را مسموم ميكنند. چنين بينشي، ايشان را بيش از هر چيز، به آسيبشناس فرهنگي در جامعه اسلامي سوق ميداد، به همين دليل در تمامي سخنرانيها و آثارشان نوعي جهتگيري آگاهانه در راستاي تبيين و توضيح مسائل فرهنگي، مشهود است. ايشان غربزدگي، استعمار فرهنگي، جهل فرهنگي و بسياري از آفات فرهنگي ديگر را از موانع اصلي دستيابي به الگوي جامع توسعه ميدانند:«... فرهنگ مسموم استعمار، تا اعماق قصبات و دهات ممالك اسلامي رخنه كرده و فرهنگ قرآن را عقب زده و نوباوگان ما را فوج فوج در خدمت بيگانگان و مستعمرين در ميآورد و هر روز با نغمه تازه، با اسامي فريبنده، جوانان ما را منحرف ميكند.»4« عمده اين است كه فرهنگ يك فرهنگ بشود. يك فرهنگي از آن غربزدگي بيرون بيايد.»5توطئهها و تهاجمات فرهنگي از ديگر موضوعاتي است كه حضرت امامخميني قدسسره از آن به عنوان مانع توسعه و اساس عقب ماندگي جامعه ياد ميكنند:«ترديدي نيست كه جهانخواران، براي به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم كشيدن مستضعفان جهان راهي بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب كشورهاي ضعيف ندارند.»6«و يك باب هم اين فسادهايي است كه پيش آوردهاند، اين هم يك مسألهاي نيست كه خيال شود از باب اتفاق حاصل شده، تمام اين مراكزي كه براي فحشاء و خوشگذراني درست كردهاند همين طوري درست نشده است، در مجلاتشان در رسانههاي گروهي، چه سمعي و چه بصري، تبليغات كردند و كلاً در خدمت اينها بودند. راديو و تلويزيونشان مشغول بود كه اين جوانها را از بازار، از بيابان كه مشغول خدمت بودند، از ادارات، به آن مراكز فساد بكشانند، از دانشگاهي يك موجود فاسد بسازند از دانشگاهي يك موجود فاسد درست كنند.7جهل فرهنگي و ناآگاهي از مورايث و سرمايههاي فرهنگي، يكي ديگر از موانع توسعه و توسعه فرهنگي در جامعه اسلامي است كه حضرت امام خميني قدسسره فراوان به آن اشاره نمودهاند و از انديشمندان ملل مختلف خواستهاند كه مردم را نسبت به حفظ اصالتهاي خود آگاه سازند:«آن چيزي كه وظيفه همه ما مسلمين است، وظيفه علماي اسلام است، وظيفه دانشمندان مسلمين است، وظيفه نويسندگان و گويندگان در بين طبقات مسلمين است، اين است كه هشدار بدهند به اين ممالك اسلامي كه ما خودمان فرهنگ داريم، ما خودمان فرهنگ غني داريم، فرهنگ ما طوري بوده است كه فرهنگ ما صادر شده است به خارج كه آنها گرفتند از ما».83. فرهنگ اسلامي اساس و هدف توسعه فرهنگي است:
يكي از موانع اصلي موفقيت نظريههاي توسعه، بيتوجهي يا كم توجهي اين نظريهها به شرايط اعتقادي، فكري و فرهنگي حاكم بر جوامع مختلف است. متأسفانه علي رغم وجود انگيزه و ميل مضاعف به روند توسعه و نوسازي، فقدان درك جامع از مفاهيم و ملزومات توسعه و عدم شناخت قانونمنديهاي حاكم بر آن در جهان اسلام منجر به يك دور باطل، در فرايند توسعه يافتگي گرديده است. مذهب و اعتقادات ديني، اساسيترين ركن فرهنگ هر جامعه است، متأسفانه نظريه پردازان توسعه، بندرت بر اساس نوع مذهب هر جامعه توانستهاند نظريه با الگوي توسعه خاص آن جامعه را بيان كنند. حضرت امامخميني قدسسره ضمن آنكه شرط اصلي توسعه و زيربناي آن را توسعه فرهنگي ميشناسند، محتواي اين فرهنگ را فرهنگ اسلامي ميدانند و ناديده گرفتن و تضعيف فرهنگ اسلامي را علت اصلي توسعه نيافتگي، و ترويج و اشاعه فرهنگ اسلامي را تنها راه توسعه عنوان ميكنند. ايشان ضمن آنكه قائل به زيربنا بودن فرهنگ و روبنا بودن اقتصاد هستند، رشد و گسترش فرهنگ اسلامي را هدف اصلي برنامههاي توسعه ميدانند:«نظر ما به اقتصاد نيست مگر بطور آلي، نظر ما به فرهنگ اسلامي است؟9نظر ما به فرهنگ اسلامي است كه اين فرهنگ اسلامي را از جامعه جدا كردند، بايد فرهنگ، فرهنگ اسلامي باشد...».10«اين جوامع (كشورهاي استعمارگر) مطالعه كردند كه اگر فرهنگ اينها (كشورهاي مسلمان) يك فرهنگ مستقل صحيحي باشد از توي اينها يك جمعيت سياسي مستقل و اميني پيدا ميشود. و اين هم براي آنها مضر است. بناء عليه در جانب اسلام و روحانيت دو چيز را سد ميديدند يكي اصل اسلام و يكي هم روحانيت را.»114. استقلال فرهنگي
كشورهاي جهان سوم، در آخرين دهه قرن بيستم دريافتند كه بعد از يك قرن و پذيرش مفاهيم ظاهرا علمي به نام توسعه و آرزوي دستيابي به دروازههاي بزرگ تمدن، به كشورهاي عقب مانده، عقب نگه داشته شده، توسعه نيافته، مقروض، فقير و وابسته مبدل شدهاند. و امروز كه به سالهاي تاريك چند دهه پيش مينگرند، تهي و پوچ بودن آن همه مفاهيم پر زرق و برقي كه به نام پيشرفت به آنهاالقاء شده بود را بخوبي درك ميكنند. حضرت امام خميني قدسسره با توجه به آيه شريفه «لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ الكافِرينَ علي المومنين سبيلا» استقلال را يكي از مهمترين اصول و محورهاي برنامهريزيهاي توسعه، و وابستگي و سلطه فرهنگي را اساسيترين علت عقبماندگي كشورهاي جهان سوم ميدانستند، و بارها درباره آن به ملتهاي دربند، بخصوص مسلمانان، هشدار دادند. از خود بيگانگي فرهنگي، استعمار فرهنگي، فرهنگ استعماري، سلطه فرهنگي، فرهنگ سلطه، استقلال فرهنگي، تحول فرهنگي و استقلال فكري، مفاهيمي هستند كه ايشان براي بيان جنبههاي مختلف وابستگي فرهنگي ملل اسلامي و اهميت حصول استقلال فرهنگي درسخنرانيها و نوشته هايشان به كار بردهاند:«اسلام وابستگي شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است، ميگويد نبايد صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد. مبدأ اين همين است كه در فكر، وابسته هستيم، فكرمان نميتواند بكشد اين را كه ما خودمان هم فرهنگ داريم، خودمان هم فرهنگمان غني است، خودمان هم همه چيز داريم.»12«همانطور كه كرارا تذكر دادهام، بزرگترين وابستگي ملتهاي مستضعف به ابر قدرتها و مستكبرين، وابستگي فكري و دروني است، كه شايد ساير وابستگيها از آن سر چشمه ميگيرد، و تا استقلال فكري براي ملتي حاصل نشود، استقلال در ابعاد ديگر حاصل نخواهد شد، و براي به دست آوردن استقلال فكري و بيرون رفتن از زندان وابستگي، خود و مفاخر و مآثر ملي و فرهنگي خود را دريايند.»135. تعالي انسان
از نظر هدف، نظريههاي توسعه را به دو دسته ميتوانيم تقسيم كنيم. نخست نظريههايي كه غايت توسعه را، توليد امكانات فرهنگي، بهبود كيفيت زندگي، رفاه مادي وبهرهجويي بيشتر انسان از لذتها و خوشيهاي دنيوي وتوسعه علم ميدانند. دوم نظريههايي كه تعالي انسان، شكوفايي ابعاد معنوي و روحاني و الهي شدن او را هدف توسعه فرهنگي محسوب ميكنند. اين دو نظريه، دو الگوي سياست فرهنگي مختلف راايجاب ميكند.مكتب حياتبخش اسلام در عين آنكه به نيازهاي مادي انسان توجه كافي مبذول داشته و گسترش علم و تكنولوژي را در جامعه اسلامي لازم ميداند، توسعه را در افزايش امكانات و گسترش تسهيلات مادي خلاصه نكرده و آن را زمينه و ابزاري براي توسعؤ حقيقي ـ كه همانا مهذّب و متقي شدن انسانهاست ـ ميداند. در اين ديدگاه توسعؤ مادي فاقد اعتبار است و هنگامي ارزشمند خواهد بود كه منجر به رشد معنوي، روحي و اخلاقي انسان گردد. بنابراين، هدف غايي توسعه در نظام اسلامي پرورش وتكامل افراد جامعه است، چنانكه قرآن نيز ميفرمايد: "قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكيها و قَدْ خابَ مَنْ دَسّيها" به درستي كه رستگار شد آن كس كه خويش را از آلودگيها پاك كرد و زيانكار شد آن كس كه فريفته شد(دچار رذايل گرديد). اهميت اين موضوع تا بدانجاست كه خداوند، يكي از بزرگترين رسالات پيامبرانش را تزكيه انسانها قرار داده است: "هُو الذي بعث في الاُميّين رسولاً منهم يَتْلوُا عَلَيهم اياتِه و يُزكيهم و يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَه و اِنْ كانوا مِنْ قَبل لَفي ضلالٍ مُبينْ" او خدايي است كه در ميان مردم پيامبراني از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنان بخواند و آنها را از پليديها پاك سازد و به آنها كتاب و حكمت بياموزد و اگرچه پيش از آن در گمراهي آشكار بودند.حضرت علي(ع)نيز سعادت واقعي انسان را در تهذيب نفس و توجه به درون ميداند و ميفرمايد:
دو ائُكَ فيك و ما تَشْعُرُ
وَ يَحْسَبُ اَنّكَ جِرْمٌ صَغير
و انتَ الكتابُ الْمُبين الذي
فلاحاجةً لك في خارجٍ
يُخَبّرُ عَنْكَ بما سُطِرُ
وَ دائُكَ مِنْكَ و ما تبْحِرُ
و فيك الْنطوي العالَمُ الاكبرُ
باَحُرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُظْهَرُ
يُخَبّرُ عَنْكَ بما سُطِرُ
يُخَبّرُ عَنْكَ بما سُطِرُ
13. ديدگاهها.../ص 45. 15. ديدگاههاي... /ص 44. 14. صحيفه نور، ج، ص 94. 10. ديدگاههاي... /ص 27. 11. ديدگاههاي... /ص20. 12. ديدگاههاي... /ص 44. 1. صحيفه نور، ج15، ص16. 2. صحيفه نور، ج1، ص 273. 3. صحيفه نور، ج17، ص203. 4. صحيفه نور، ج1، ص 156 تاريخ 19/11/1349. 5. صحيفه نور، ج8، ص 126. 6. صحيفه نور، ج15، ص267. 7. صحيفه نور، ج11، ص 119 تاريخ 6/10/1358. 8. صحيفه نور، ج6، ص 219. 9. صحيفه نور، ج7، ص 72.