جهانی شدن و اندیشه اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جهانی شدن و اندیشه اسلامی - نسخه متنی

زکی میلاد؛ مترجم: سیدمحمد موسوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جهاني‏شدن‏وانديشه‏ي‏اسلامي

زكي‏ميلاد

سيدمحمدموسوي

از نظر جرج ترابيشي، جهاني شدن واژه‏اي است كه تاكنون تبيين نشده است؛ چه در زبان انگليسي كه اين واژه از آن‏جا پديد آمده و چه در زبان‏هاي مختلف دنيا، از قبيل عربي، كه محققان و انديش‏مندان در ترجمه اين مفهوم با مشكلاتي رو به رو شده‏اند. با وجود اين كه نظر واحدي درباره‏ي معناي جهاني شدن وجود ندارد، اين واژه، به خودي خود نشان‏دهنده‏ي جنبه‏هاي متناقضي از مفهوم ملت و مليت، و به طور كلي ملي گرايي (ناسيوناليسم) است. جهاني شدن پديده‏ي تاريخي پايان قرن بيستم و آغاز قرن بيست و يكم است، همان گونه كه ملي گراييِ اقتصادي، سياسي و فرهنگي، پديده‏ي پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم به شمار مي‏آيد.

نويسندگان عرب كوشيده‏اند توصيف و تحليلي از وقايع به وجود آمده ارايه دهند. تصوير جهاني شدن هنوز در جهان عرب، به صورت يك تصوير كامل، در نيامده است و تاثيرات ناشي از اين پديده هنوز باقي و جاودان مانده است.

بنابراين، توصيف اين پديده كه طبيعت حقيقي آن دشوار و در هم تنيده است، مشكل به نظر مي‏رسد. اين موضوع بيان‏گر تفاوت آراي اين نويسندگان است، كه فراتر از ضعف ساختاري خويش، گامي فراتر نمي‏نهند و بيش از اندازه بر مفاهيم و موضوعات توليد شده‏ي جوامع پيشرفته تكيه دارند. فاصله‏هاي ذهني و فكري آنان، نه تنها در اين موارد كم نشده، بلكه روندي رو به رشد و فزآينده داشته است. بين دنياي ما و جهان پيشرفته، شكاف‏هاي بزرگي از نظر تاريخي، تمدني و ساير موارد مربوط به زندگي بشري، وجود دارد. نويسندگان عرب به درستي نمي‏دانند كه از جهاني شدن چه مي‏خواهند، آنان نمي‏توانند ابعاد و ويژگي‏هاي آن را با استفاده از روش‏هاي كمي و كيفي، تعيين كرده، با طبيعت، فلسفه، و گرايش و چارچوب ظاهري آن، هماهنگ و سازگار شوند.

ما پيش از اين كه ديدگاه‏مان را نسبت به جهاني شدن كامل كنيم و ابعاد و تغييرات و نوسانات آن را در واقعيات امروز خودمان درك كنيم و چگونگي پاسخ به آن را بياموزيم، با ديدگاه‏هاي مختلف و نقادانه‏ي غرب در مورد پسا جهاني شدن و پايان جهاني شدن، مواجه خواهيم شد. مشابه اين مورد را مي‏توان در مورد مقوله‏هايي چون نوگرايي و پسانوگرايي، جامعه‏ي صنعتي و جامعه‏ي پسا صنعتي، فلسفه و پايانِ فلسفه، و تاريخ و پايان تاريخ، به وضوح مشاهده كرد.

انديشه‏ي‏اسلامي‏وجهاني‏شدن

هنوز راهي طولاني در پيش است تا نويسندگان اسلامي به مقوله‏ها و پديده‏هاي مدرن بپردازند. از نظر توصيف، تحليل و نقد كاري در مورد اين مسايل، هنوز صورت نگرفته است، كه اين خود بيان‏گر عدم درك مناسب اين گونه مسايل است. جهاني شدن مورد توجه مراكز مختلف جهاني بوده و باعث برانگيخته شدن بحث‏ها و انتقادات گسترده‏اي شده است، امّا با وجود اين، مقوله‏ي جهاني شدن نتوانسته است توجه نويسندگان جهان عرب را همانند اذهان عمومي به سوي خود جلب نمايد. استثنايي كه در اين راستا مي‏توان به آن اشاره نمود، مقوله‏ي همانند سازي يا همان مشابه سازي است كه اين موضوع توجه نويسندگان اسلامي را كه در زمينه‏ي انديشه‏هاي اسلاميِ مربوط به اين گونه مطالب، كارهاي جدي و شايان ذكري انجام داده‏اند، به خود معطوف داشته است؛ گر چه علاوه بر نويسندگان اسلامي، اين مقوله توجه سايرين را نيز به سوي خود جلب نموده است. دليل اين توجه، ناشي از ابعاد ديني و قانوني آن بوده است.

غيبت انديشه‏هاي اسلامي در راستاي مقوله‏هاي مهمِ فراگير، بر حضور و تاثير گذاري اين انديشه‏ها در عرصه‏ي جهاني، تاثير واضح و آشكاري گذاشته است. اين امر در زماني روي مي‏دهد كه اسلام توانسته است به عنوان يك دين، يك ايدئولوژي و يك تمدن، توجه بسياري از جهانيان را به خود جلب كند و همين مسئله باعث شده تا نبود انديشه‏ي اسلامي در مسايل مهم جهاني، به صورت يك معما درآيد و نبود توانايي ادبيات اسلامي در تجزيه و تحليل، و نقد جهاني، آشكار و مبرهن گردد. جهاني شدن موضوع ارايه شده‏ي غرب است و غرب است كه بر آن اِعمال نظر مي‏كند و با اين كار خويش جهان را به وحشت انداخت كه البته انتقادات بسياري بر آن وارد شده و با مقاومت فراواني رو به رو گشته است؛ البته اين بدان معنا نيست كه جهاني شدن تنها مقوله‏ي تحميلي بر ملت‏ها است كه علي رغم ميل آن‏ها بوده و راه انتخاب ديگري نداشته باشند. اسلام داراي قابليت‏هاي فعّال اخلاقي، قانوني و تمدني فراواني است كه امكان زيادي را براي ارايه يك جايگزين مناسب به جاي جهاني شدن دارا است و اساسا با شكل كلي و اهداف جهاني شدن غربي تمايز دارد. اسلام ديني است كه بدون داشتن صفات ناپسندي چون نژاد پرستي، تبعيض و تقسيم طبقاتي، براي جهان و جهانيان ارايه شده و يكي از نخستين ايدئولوژي‏هاي مذهبي و متمدني است كه مي‏بايد در اولويت جهاني شدن قرار گيرد. الجبيري سعي نمود تا ميان جهاني شدنِ برگرفته از غرب و جهاني گرايي نشئت گرفته از اسلام، تفاوت و تمايز قائل شود. جهاني شدن يك مقوله است و جهاني گرايي موضوعي ديگر. جهاني گرايي درهاي خود را به سوي جهان و فرهنگ‏هاي مختلف باز كرده و تفاوت‏هاي ايدئولوژيك را حفظ مي‏كند، اما جهاني شدن به نفي ديگري مي‏پردازد و بيش‏تر به جاي اين كه به خلق مباحث ايدئولوژيك بپردازد، يك شكاف فرهنگي بوجود مي‏آورد.

مفاهيم اسلاميِ جهاني شدن، نيازي را بر مي‏انگيزاند كه دكتر رابرت كرين1 بنيانگذار مسلمانِ مركز احياي تمدن در دو دهه‏ي پيش، آن را «تعامل صلح‏آميز» خوانده است. او ميان خصومت نهفته در برخورد تمدن‏ها و بي تفاوتي در هم‏زيستي مسالمت‏آميز، تمايز قائل شده است. يكي از مرتبط‏ترين آياتي كه ديدگاه اسلام را در اين خصوص ترسيم مي‏كند، آيه‏ي 13 سوره‏ي حجرات است «هان اي مردم! همانا ما شما را از يك مرد و يك زن آفريده‏ايم و شما را به هيئت اقوام و قبايلي در آورده‏ايم تا با يك‏ديگر انس و آشنايي يابيد، بي‏گمان گرامي‏ترين شما نزد خداوند، پرهيزگارترين شما است كه خداوند داناي آگاه است.» اين آيه شالوده‏اي را براي روابط ميان اقوام و تمدن‏ها بر اساس شناخت يك ديگر و نه بر اساس برخورد و نفي يك ديگر بوجود آورده است. اگر تمدن‏ها به شناخت يك ديگر مبادرت نورزند، براي حصول به يك موفقيت در زمينه‏ي گفت‏وگو هرگز نمي‏توانند از برخورد و رويارويي نجات يابند. شناخت يك ديگر مفهومي متعالي است و يكي از مهم‏ترين نيازهاي تمدن‏ها و ملل به شمار مي‏رود و هر ملت و تمدني خواستار فهم متقابل و بدون سلطه و تخريب و امپرياليسم است. شناخت يك‏ديگر باعث حضور ديگري، واز بين رفتن «نفي و انكار» آن مي‏گردد. اين امر رابطه‏ي متقابل و همكاري و ارتباطي را به وجود مي‏آورد و جايي را براي «حذف» به وجود نمي‏آورد. درك اسلامي از جهاني شدن نيز باعث شناخت ديگري مي‏شود كه خود به معناي ارتباط و وسعت جهاني قلمداد مي‏شود.

جهاني شدني كه غرب ارايه مي‏كند، بر اساس مطامع اقتصادي، مصالح مادي و افزايش محدوديت بر بازارها استوار است كه خود باعث افزايش نزاع‏ها و برخوردها مي‏شود. شركت‏هاي چند مليتي كه به شركت‏هاي چند قاره‏اي نيز مشهورند، باعث به وجود آمدن جهاني شدن، و از مبلغان اصلي آن بوده‏اند. آن‏ها بيش‏ترين توانايي را در اداره و سمت و سو دادن به آن دارند. در پانزده سال گذشته، اين شركت‏ها به رشد بسيار بالايي رسيدند كه نتيجه‏ي آن فرآيند جهاني شدن بود؛ جهاني شدني كه منشاي آن غربي بود و براساس پايه‏هاي اقتصادي و كسب منافع مادي است. ساير جنبه‏هاي جهاني شدن از قبيل جنبه‏هاي فرهنگي، اجتماعي، آموزشي و رسانه‏هاي جمعي نيز به منظور بهبود و ترقي اهداف اقتصادي به كار مي‏روند. جهاني شدن منافع و عقايد بسياري را در خدمت خود گرفته و بايد اذعان كرد كه اين جهاني شدن نيست كه دنيا بدان نياز دارد و يا آن چيزي كه جهان در آستانه‏ي قرن بيست و يكم در انتظار آن بود، جهاني شدن نبوده است.

واقعيت‏ها و نتيجه‏گيري‏ها

1ـ شكي نيست بشريت در راستاي مخاطرات و چالش‏هايي كه جهان با آن روبرو است، به ويژه در زمينه‏هاي حقوق بشر، آزادي، برابري اجتماعي، مديريت محيطي، هشدارهاي جهاني بهداشت، فقر، مسكن، قحطي و كمبود آب، نيازمندِ به وجود آوردن يك درك و فهم بين‏المللي است كه اين امر تنها با ارتقاي ارتباط و تماس در تمام سطوح، بين انسان‏ها صورت مي‏گيرد. ما از آن جهاني شدني حمايت مي‏كنيم كه سطح آگاهي و اطلاعات ما را نسبت به مسايل، مشكلات و ساير مقوله‏ها و نگراني‏ها، افزايش بخشد.

2ـ دنيا به جهاني شدني كه نو و تغيير شكل يافته باشد و شامل تمامي ملت‏ها شود نياز دارد تا اين كه نقش بازيگرِ انحصاري را بر منافع ملل مختلف، بازي كند. اگر جهاني شدن با انتقاد قدرت‏مند و مقاومتي سخت رو به رو است. به دليل شكلِ تك وجهي، و ارايه شده‏ي آن توسط غرب است. جهان با اين گستردگي و وسعت نمي‏تواند پذيراي ديدگاه واحدي باشد و بدان نيازي هم ندارد.

اگر غرب بخواهد بر جهان اعمال زور كند، مسلما ساير ملت‏ها چنين باري را تحمل نخواهند كرد كه اين خود عقلانيت تاريخ را نشان مي‏دهد.

3ـ مشكل واقعي، جهاني شدن نيست، بلكه گوناگوني و گسترش تمدن‏هاي جهان است. اين مسئله باعث شده تا غرب در مقوله‏ي جهاني شدن ذي نفع باشد و تا زماني كه اهداف نوگرايانه‏اش تحقق نيابد، قادر باشد شرايط جهاني را در راستاي خواسته‏هاي خويش مهار كند. چالشي كه ساير ملت‏ها با آن رو به رو هستند، به اجرا گذاشتن پروژه‏هاي توسعه‏اي و نوگرايانه آن‏ها است؛ زيرا جهاني شدن حاصل پيشرفت و ترقي است، و ساير ملت‏ها، به پيشرفتي نياز دارند تا هماهنگ با آن باشد. مشكل غرب نيز اين است كه تمام برنامه‏هاي خود را در راستاي استيلاي جهاني تغيير داده است. چالش واقعيِ جهاني شدن، ناشي از توسعه و پيشرفت دنياي متمدن است.

بزرگ‏ترين تحولي كه براي غرب مي‏تواند وجود داشته باشد ـ پس از آن كه به بزرگ‏ترين عامل نفوذ بر پيشرفت و مسايل مورد توجه جهاني تبديل شد ـ تغيير ديدگاهش نسبت به جهان است. غرب بيش‏تر از آن كه جهان تا به حال به او داده، از آن طلب مي‏كند. غرب از نوگرايي چه چيز ديگري بيش از اين مي‏خواهد؟ غرب پس از آن كه هر چه از تمدن خواست، بدست آورد، ديگر چه چيزي را مي‏خواهد؟ اين فكر كه غرب در ديدگاه‏هايش تجديد نظر كرده و آن را تغيير خواهد داد، آرمان گرايانه به نظر مي‏رسد. با اين همه، تاريخ به عنوان بهترين آموزگار انسان، به ما مي‏آموزاند كه جهان به صورت يكسان باقي نمي‏ماند و تنها در يك مسير گام بر نمي‏دارد. غرب بيان‏گر اوج پيشرفت، اوج نوگرايي و تمدن و حتي پايان تاريخ نيست. تاريخ در هر زماني تغيير مي‏يابد و ممالكي كه تمدن خويش را از دست داده‏اند، دوباره به آن نايل خواهند شد.

4ـ تهديد واقعي كه فرهنگ‏ها و هويت‏هاي جهاني را به مخاطره انداخته است، به دليل ضعف و افت موجود در اين فرهنگ‏ها است بنابراين، هويت‏ها و فرهنگ‏ها بايد از درون به احياي مجدد خود بپردازند تا اين كه از فساد موجود مصون بمانند و قدرت لازم را براي حفظ اهداف و دستاوردهاي متعالي خويش، بدست آورند. جهاني شدن پرسش‏هاي ويژه‏ي خود را بر مي‏انگيزاند كه هم قابل ذكر و هم ابراز نشدني هستند و دريچه‏هاي بيش‏تري را به سوي جهان و به سوي آينده خواهد گشود.


*. Robert crane

/ 1