ارزيابي شتابزده اي از ميراث تاريخي اسلام
حوزه، آبان 1364ـ شماره پياپي 12 همانگونه که با فرا رسيدن فصل بهار، هم طبيعت چهره عوض کرده، و دچار يک دگرگوني و دگرساني همه جانبه مي گردد، بهار بعثتِ باز پسين سفير وحي «پيامبر خاتم» «ص» نيز، همچون آبهاي شيرين و زلال که از دل صخره سنگها بدامن طبيعت روان شده و شکوفه هاي زندگي را به ارمغان مي آورد؛ از قلب تاريخ بشريّت سر برآورده، و شئون زندگي انسانها را دگرسان نمود. در فضاي جوامع، سپيدي آفريده، دلها را زنده و پرتپش تر، و مغزها را نور باران کرد. در پرتو نور بعثت، و نزول باران رحمت وحي، جوامع انساني انقلاب و دگرساني همه جانبه پيدا کرده، و زندگي اجتماعي و معنوي تاريخ کهنسال بشريّت، به شکوفه و بار نشست. برجسته ترين اين دگرساني ها در زمين ارزشها، انديشه، دانش، و فرهنگ و معارف انساني، جلوه گر شده، و موجب پيدايش«ميراث معنوي و فرهنگي » بزرگي گرديد. « تاريخ و معارف تاريخي » نيز از جمله دانشها و هنرهائي است، که با تابش نور اسلام، زمينه و مايه رشد و گسترش يافته، و نهال نوشکفته و نيرومند آن در اندک مدّتي به بار نشسته، و با تنوع و ژرفنائي ويژه اي، جايگاه بلند خود را در ميان ديگر دانشها و معارف اسلامي پيدا نمود. در نتيجه، جهان شاهد پيدايش و شکل گيري دانش مدوني گرديد، که نه تنها داراي شاخه هاي جداگانه و مستقلي بود؛ بلکه از ادبيات پيشرفته و متنوع، آئين نگارش، و متدهاي خبريابي و پژوهشي ممتازي در مقطع زماني خود، برخوردار بود. و اخبار را با نقد و ارزيابي و احتياط خاصّي مي پذيرفت. بدينوسيله، علاوه بر رواج ضبط و ثبت حوادث و وقايع روز، گذشته هاي پرابهام بشريّت نيز، از تاريکي مطلق بدرآمد. و دانشمندان و مورخين مسلمان، با الهام از آيات قرآن مجيد، بسياري از زواياي مبهم و ناشناخته گذشته هاي ديرين بشر را، معلوم ساختند و« تبار نامه » بسياري از تمدّنها و فرهنگهاي بشري را؛ که يکي پس از ديگري در اثر قانون «استخلاف اصلح از فاسد»(1) نابود شده و در اعماق زمين و ژرفاي تاريخ مدفون شده بودند؛ براي آيندگان آشکار و مدوّن ساختند. «تاريخ نگاري » در اسلام، مراحل مختلف رشد و توقف، قوّت و ضعف، و بالاخره، شکوفائي و پژمردگي را، تحت تأثير عوامل و انگيزه هاي گوناگون پشت سر گذاشته؛ و در مجموع گنجينه فرهنگي بزرگي را پديد آورده است، که اکنون ما آن را « ميراث تاريخي اسلام و مسلمين » مي ناميم. مقاله حاضر درصدد آن است که ضمن يادآوريِ تلاش پر ثمر و قابل تقدير نياکان مسلمان ما در زمينه تاريخنگاري، و بررسي انگيزه هايِ گرايش مسلمين به تاريخنگاري، و نشان دادن موارد ضعف و کاستي هايِ موجود در اين باره؛ هشدار باش و انذاري باشد، براي نسل کنوني مسلمين، که رکود خطرناک و خفت بار کنوني در زمينه تاريخنگاري را، بشکنند و عقب افتادگي هاي موجود را جبران کنند. اهداف ياد شده را، در چند فراز جداگانه و با عناوين مشخّص بحث و بررسي مي کنيم:1- حجم انبوه و تنوّع بي سابقه در تاريخنگاري مسلمين
تاريخنگاري اسلامي، تحت تأثير عواملي همچون قصص انبياء در قرآن، حديث نويسي و حديث گوئي، سيره نويسي (زيستنامه هاي پيامبر «ص»)، مغازي نويسي (رزمنامه هاي پيامبر«ص»)، و بالاخره ، طبقات و رجال (زندگي نامه هاي اصحاب پيامبر، محدّثين، قرّاء قرآن، شهدا، شعراء و ...)؛ شکفته شد؛ و موجب نگارش کتابها و رساله هاي بسياري در اين زمينه گرديد. براي نخستين بار، قرآن مجيد ادوار زندگي اجتماعي بشر را، با ملاک ضلالت و هدايت، کفر و ايمان، به دو دوره «جاهليّت» و« اسلام» تقسيم بندي نمود(2). پس از اندک مدتي نيز «گاه شماري» بر اساس روز و سال هجرت پيامبر اسلام «ص»از شهر مکّه به مدينه استوار شده، و وضع ثابت و مشخصي به خود گرفت، و از هرج و مرج و عوام زدگي بيرون آمد(3). بدينوسيله، دو مبنا و معيار مشخص، براي ثبت و نگارش حوادث تاريخي و تعيينِ مقطع زماني وقوع آنها شناخته شد، کار تاريخنگاري به ويژه در اثر تأسيس گاه شماري هجري، در ميان مسلمين تسهيل شد. تاريخنگاري، ابتدا از تفسير آياتي که مربوط به داستان ملتها و امم گذشته و قصص پيامبران سلف بود آغاز گرديد، آنگاه با تدوين زندگينامه و سيره پيامبر اسلام «ص» و ياران او پيدايش کتبي به نام « سيره»، «مغازي» و «طبقات» تشخّص و تمايز کامل پيدا کرد. فتوحات و پيروزيهاي نظامي و سياسي که بعد از رحلت پيامبر در سراسر جهان نصيب مسلمين گشت، موجب نگارش شاخه ويژه اي از تاريخ بنام « فتوحات » گرديد. در کتابهاي موسوم به« فتوحات»، علاوه بر گزارش و ثبت چگونگي فتح يک سرزمين بدست مسلمانان، شمّهاي از جغرافياي تاريخي و سرگذشت قبايل و اقوام مقيم آنجا نيز سخن گفته مي شد. همين عامل، به اضافه توجه به قصص پيامبران گذشته و پادشاهان و ملل پيشين تاريخ بود، که موجب پيدايش و نگارش کتابهاي «تاريخ عمومي» در ميان مسلمانها گرديد؛ که در آنها علاوه بر بحث از تاريخ ويژه اسلام و مسلمين، از تاريخ ملل پيشين عالم، و سرزمينهاي غير اسلامي نيز بحث مي شد، مانند تاريخ طبري، تاريخ يعقوبي و غيره. به تدريج تاريخ به صورت يک دانش، داراي چارچوب و روش و حتّي فلسفه ويژه در آمد؛ و تعداد نويسندگان تاريخ رو به افزايش گذاشت. در عين حال، اين رشد و افزايش کمّي، بدور از رشد کيفي، و ابتکار و تنوع نبود. استاد شهيد مطهري مي نويسد: مورخين اسلامي خيلي زيادند، شايد در کمتر رشته اي مانند تاريخ تأليف شده باشد، جرجي زيدان مي گويد: مسلمانان بيش از هر ملت ديگر (باستثناي ملل عصر جديد) در تاريخ پيشرفت کرده و کتاب نوشتند، به قسمي که در کشف الظنون نام 1300، کتاب تاريخي ذکر شده است. و اين عدد جز کتابهائي است که در شرح آن تواريخ نوشته شده، و يا کتابهائي که در تلخيص آن تواريخ تأليف شده، و يا کتبي که در تاريخ تدوين شده بود و از دست رفته، که نام هيچيک از آنها در کشف الظنون نيست... مسعودي، در مقدمه کتاب مروج الذهب خود نام ده ها کتب تاريخي را برده که در زمان او موجود بوده ... در تدوين تاريخ اسلامي ملل گوناگون (مسلمان) شرکت کرده اند. به علاوه، انواعي تاريخ نويسي در اسلام وجود داشته است. از سيره و تاريخ شخص معين گرفته (مانند سيره هاي نبوي، و تواريخ مخصوص برخي پادشاهان،) تا تاريخ شهرها (مانند تاريخ قم) و تاريخ کشورها (مانند تاريخ مصر و تاريخ دمشق) و تاريخ علوم، يعني تاريخ اهل يک فن (مانند طبقات الحکماء، و طبقات الاطباء، و طبقات الحفاظ) و تواريخ عمومي (مانند تاريخ طبري و تاريخ يعقوبي).(4) همانطوري که استاد شهيد، خود و به نقل قول از ديگري بيان داشته اند، دانش تاريخ و تأليفات تاريخي بسيار پيشرفته و پرحجم و در عين حال متنوع بود. بگونه اي که فقط در بخش کوچکي از علم تاريخ، يعني فن شرح حال نگار ي، زندگي نامه نويسي و رجال توسّط دانشمندان شيعه تعداد بيش از 966، کتاب و رساله مستقل تأليف يافته است(5). با يک نگاه گذرا در کتابهائي مانند «ألذّريعه الي تصانيف الشيعه»، بويژه ذيل واژه هاي تاريخ، رجال، و اجازات،(6) تاريخ الادب العربي، بخش مربوط به تاريخ، از کارل بروکلمان، الفهرست ابن نديم، و اعيان الشيعه و غيره؛ از کثرت و تنوّع تأليفات تاريخي مسلمين در گذشته بخوبي مي توان آگاه گرديد؛ بگونه اي که انسان با مقايسه آن گستردگي شگفت انگيز با عقب افتادگي، بي تفاوتي و رکود دردانگيز تاريخنگاري اسلامي در عصر کنوني، دچار سرسام و شگفتي مي شود! در درک ميزانِ تلاش و تحرّک و نوآوري مسلمين در رشته تاريخنگاري و بهاء دادن بآن، کافي است که بدانيم بيش از 17 رشته و فن مستقل از شعوب تاريخنگاري را ابداع و ابتکار نمودند، که هر کدام از آنها تقريباً تخصّص ويژه خود را مي طلبيد و مي طلبد؛ و گاهي هر يک از رشته هايِ فرعي تاريخي، خود نيز شاخه هائي دارد، مانند: رشته شرح حال نگاري و تراجم احوال و طبقات، که در آن از بالغ ترين نوع شرح حال نگاري يعني علم رجال حديث، گرفته تا «طبقات نويسي»، «فهرست نويسي»، «شرح حال نگاري خاندانها»، «شرح حال نگاري رجال سياسي» و بالأخره تراجم احوال عمومي، وجود دارد. در مجموع شاخه ها و شعبه هاي تاريخنگاري اسلامي را مي توان بدينگونه تنظيم نمود:1- مسائل نظري تاريخ
در اين رشته، فيلسوفانِ مورخي همچون ابن مسکويه در کتاب «تجارب الأمم»، ابن خلدون در «مقدمه» تاريخ خود، کافيجي در کتاب «المختصر في علم التاريخ»، سخاوي در «أَلأعِلانُ بالتّوبيخ لِمَن ذَمَّ اَهلَ التّاريخ»، و «الجواهر الدّرر»، تاش کبري زاده در «مفتاح السعادة و مصباح السيادة» و ديگران بحث و بررسي و تأليف کرده اند(7).2- تاريخ عمومي
مانند تاريخ طبري، يعقوبي ألعِبَر ابن خلدون و غيره.3- تاريخ و قصص انبياء
در اينمورد نمونه ها زياد است مانند قصص انبياء شبّر، سيد نعمت الله جزائري، ابواسحاق نيشابوري، محمد جويري، علامه مجلسي (جلد پنجم بحار، و حيات القلوب)، راوندي و ... (ر.ك: الذريعه، ج 17/102).4- کتابهاي مربوط به گاه شماري
اين کتابها برخي جنبه «فلکي - تاريخي» دارند، و بعضي نيز صرفاً جنبه گاه شماري دارند، و مشکل گاه شماريِ تاريخ، توسط اين قبيل کتابها حلّ مي شده است. و تقسيم بندي مربوط به زمان، مانند: ايام هفته و فصول و تحويل سال و ...، که در تاريخ بسيار ضروري است، در اين قبيل کتب مندرج مي شده است. مانند کتاب: «المنتحل من اقاويل المنجمين في الأخبار و المسائل و المواليد و غيرها» از فضل بن نوبخت و کتاب «الأيام و الليالي و الشهور» از ابوزکريا يحيي بن زياد فرّاء، و «الشماريخ في علم التاريخ» از سيوطي.(8)5- تبارنامه ها= کتب انساب
در شرح حال نگاري خاندانها و تعيين تبار آنها. مانند «الأنساب» سمعاني، «مجمع الأنساب» شبانکاره اي، «فصول الفخريّه» ابن عنبه، و «سبائک الذهب» بغدادي و ...6- زيستنامه ها= کتب سيره
مانند سيره ابن هشام ، سيره حلبي.7- رزمنامه ها= کتب مغازي
مانند مغازي واقدي.8- زندگينامه ها= تراجم و طبقات
مانند محمد بن سعد زهري، و کتب تراجم که بسيار مشهورند.9- رجال حديث
که دانش ويژه و بسيار ممتازي از انواع زندگينامه نويسي است مانند رجال برقي، رجال و فهرست شيخ طوسي، رجال نجاشي، تنقيح المقال في علم الرجال مامقاني، رجال بحرالعلوم، کتاب مشيخه حسن ابن محبوب و ...10- خاطرات و سفرنامه ها
مانند سفرنامه ابن بطوطه، سفرنامه ابن جبير، «سيره فلسفيّ » رازي که زندگينام دفاعي خود نوشت، است، کتاب «الأعتبار» اسامة ابن منقذ (خاطرات) و غير اينها.11- مقاتل
زندگي نامه نويسي ويژه شهدا. مانند مقتل ابي مخنف.12- تاريخ مذاهب و فرق
مانند الملل و النحل شهرستاني، توضيح الملل، الفرق بين الفرق، مقالات اسلاميين اشعري، و فرق الشيعه نوبختي و غيره.13- تاريخ فتوحات
مانند فتوحات بلاذري.14- کتب خطط
در تاريخ ابنيه و آثار شهرها و احوال اجتماعي مردمان آنها، مانند خطط مقريزي.15- تاريخ علوم
مانند فهرست شيخ طوسي، ابن نديم و غيره.16- تاريخ اقتصادي
مانند خراج نامه ها که در آنها ضمن بحث فقهي خراج،از تاريخ مسائل اقتصادي مانند تاريخ پيدايش ديوان و دفاتر حسابداري و غيره نيز بحث شده است. در اين مورد بويژه مي توان از کتابهائي مانند: «خراج» قدامة ابن جعفر، و«فقه الملوک و مفتاح الرتاج المرصد علي خزينة کتاب الخراج» تأليف عبدالعزيز رجبي بغدادي نام برد.17- تاريخ سياسي
منظور از اين نوع تاريخ چيزي است علاوه به آنچه که در کتب سيره و مغازي و تواريخ عمومي راجع به حوادث سياسي ثبت شده. يعني منظور کتابهائي است که صرفاً در تشريح مسائل سياسي و بيان تاريخ آنها، و شيوه زيست حاکمان و سلاطين نوشته شده اند.(9) البتّه آنچه که گفته شد، همه از باب نمونه و نسبت به موجودي بسيار اندک مي باشد. با اين حال چنانکه خوانندگان عزيز ملاحظه مي کنند، رشته تاريخنگاري و تاريخ در اسلام از تنوع بسيار پيشرفته اي برخوردار بوده، و در هر يک از اين فنون صدها کتاب نوشته شده است، و نشاط علمي و فرهنگي ويژه اي بر تاريخنگاري مسلمين حاکم بوده، که متأسفانه اکنون از آن همه نشاط و تحرک و تلاش در اين زمينه هيچ خبري نيست. از اين جهت است که تاريخ انقلابهاي جديد اسلامي و اصولاً تاريخ بشر، در معرض خطر بوده و مورد تهديد تحريفات زير بنائي و خطرناک جهانخواران مي باشد. آنان از خواب و غفلت ماسوء استفاده کرده، و به بهانه تاريخ نويسي نه تنها تاريخ اسلام، بلکه تاريخ تمام بشريّت را مي خواهند تحريف کنند، و بگونه اي بنويسند که زمينه سلطه و نفوذ آنان را فراهم آورد. در اين مورد دو نظام الحادي و مشرک شرق و غرب برقابت برخاسته، و سخت در تلاشند، در روسيّه شوروي آکادمي علوم تاريخي، يکي از بخشهائي است که بيشترين بودجه فرهنگي آن کشور را بخود اختصاص داده است، تا از آن طريق بهتر بتوانند کتب تاريخي با خط مشي ماترياليسم تاريخي و ماترياليسم دياليکتيک از نوع «اسلام در ايران»، «تاريخ ايران»، «سربداران»، «تاريخ عرب در قرون جديد»، «مناسبات ارضي... »و امثال آنها در مورد تاريخ هر قوم و ملّتي بنويسند. و از اين طريق به صدور ايدئولوژي الحادي و کافران خود پرداخته، جوانان کشورها را در منجلاب بت پرستي مدرنِ قرن يعني «ماده پرستي» غرق سازند، و البته در اين مورد، تنها شيوه ها و شعارهاي دو بلوک متفاوت مي باشد، هدف آنها يکي است: «ترويج ماده گرائي و ماده پرستي»؛ و حاکميت هر يک از نظام ها؛ منتهي يکي با پرچم دروغين «علم و کارگر» و ديگري نيز بنام «علم و دموکراسي»! اينجاست که هر مسلمان دردمندي بخود اجازه مي دهد که ارزش دادن به تاريخ را از اهمّ مسائل فرهنگي اسلام و انقلاب بداند، و به همکيشان غافل خود در اينباره هشدار باش بدهد. البته اين رکود و يا باصطلاح « فروکش مقطعي»، خود علل و عواملي دارد، که ما بطور جداگانه، در طي اين مقاله به بررسي آنها خواهيم پرداخت. لکن پيش از پرداختن به بررسي علل روگرداني مسلمين و به ويژه شيعه از تاريخ و تاريخنگاري و حوزه هاي علميه؛ مي پردازيم به بررسي انگيزه گرايش اوليه مسلمين به علم تاريخ؛ آنگاه کاستي هاي موجود در آئين تاريخنگاري اسلامي را مورد بحث قرار مي دهيم؛ تا بطور طبيعي زمينه کلي بحث از عوامل رکود در تاريخنگاري اسلامي فراهم شده باشد.2. انگيزه هاي گرايش مسلمين به علم تاريخ
علاوه بر اينکه مطلق «دانش» در اسلام از نوعي قداست و ارزش والا برخوردار است، «دانش تاريخ» در اين ميان ويژگي خاصي دارد. در قرآن مجيد از «تاريخ» به عنوان« روزهاي خدا» [= أيًّامِ اللهِ] ياد شده، و خداوند بيکي از پيغمبران بزرگ خود دستور داده که در هدايت و جلب مردم براه راست از يادآوري تاريخ و سرگذشت پيشينيان به عنوان «روزهاي خدا» بهره گيري نمايد: «موسي را با آيات خود فرستاديم و باو فرمان داديم، که قوم خود را از تاريکي ها بيرون بيار و به نور و روشنائي هدايت کن، و روزهاي خدا [ايام الله] را بيادشان بياور. که در اين کار براي هر شکيباي سپاسگزاري نشانههاست.»(10) راز اين تقديس نسبت به تاريخ، اينست که، از ديدگاه جهان بيني توحيدي اسلام، حرکت تاريخ، روندي رشدآميز و تکاملي دارد؛ و ماهيّت آن الهي است، زيرا در نهايت حرکت خود، حصول تکامل نفساني و اجتماعي انسانها را موجب شده، و به تحقق آرمانها و ارزشهاي والايِ الهي خواهد انجاميد، و مسأله «انتظار فرج» و «ظهور قائم منتظر و موعود» در عقايد اسلامي که با قيام جهاني خود «زمين را پس از آنکه با جور و ستم و فساد پرشده با عدل و داد پر خواهد ساخت.(11)»؛ جلوه عيني اين بينش و فلسفه تاريخي است. عامل ارزشگذاري قرآن نسبت به« تاريخ » و تلقّي خوش بينانه آينده زمين و بشريّت ساکنِ در آن، موجب شده که مسلمانان درباره آن جدي تر بيانديشند، و در اوج شکوفائي تمدن اسلامي؛ در تدوين و ضبط وقايع تاريخي و کشف و نگارش قوانين آن سرآمد روزگار خود باشند؛ هزاران کتاب پر ارج را در تاريخ عمومي، تواريخ محلّي، تراجم احوال و غيره پديد آورند، که فرهنگ و تمدّن کنوني بشر نسبت بآنها همچون گنجي قيمت ناپذير نظر داشته باشد. حجم انبوه و کيفيت مطلوب بخشي از اين آثار، که به زبانهاي عربي، فارسي، و ترکي نوشته شده و بررسي هاي نسبي درباره آنها صورت گرفته، براي همگان اعجاب انگيز است، اما بخش مهم ديگري از کتب تاريخي اسلام که در بلادي همچون هندوستان، مالزي، اندونزي و غيره بزبانهاي محلي (مانند اردو، مالي و ...) نوشته شده اند هنوز براي دنيا، ناشناخته است. همه اين تلاشهايِ صادقانه مسلمين در راه احياء و ضبط تاريخ، ناشي از عامل تقديس تاريخ در بينش اسلامي و علاقه مندي مسلمانان نسبت به حفظ و انتقال ميراث فرهنگي خود بآيندگان مي باشد؛ البته عوامل مؤثّر ديگري نيز در اين گرايش نقش داشته، که اينک فهرست وار به مهمترين آنها اشاره مي شود:2-1 موضع تصديقي قرآن نسبت به انبياء پيشين
قرآن مجيد نسبت به پيامبران پيشين و آموزشهاي آسماني آنان، موضعي تصديقي و هماهنگ دارد، و با روشني کامل اعلام داشته، که ميان هيچکدام از انبياء سابق فرق نمي گذارد، و تصديقگر اصول فکري و مباني تعليمات تمام پيامبران مي باشد(12). و از اسلام بعنوان دين بحق و ثابت و جاودانه تاريخ بشر در گذشته و آينده ياد ميکند(13). طبيعي است که در چنين صورت، يک مسلمان، در رابطه با ضبط و بررسي و تحقيق تاريخ ملل پيشين که امتهاي پيغمبران سابق بوده و حاملان اسلام در آن برهه از زمان محسوب مي شوند، چه ميزان احساس مسئوليًّت مي کند. به عنوان مثال، تاريخ نهضت و انقلاب توحيدي موسي بدون درک تاريخ مصر باستان، و تاريخ قيام پيامبرانِ بزرگي همچون ابراهيم، اسماعيل، لوط، اسحاق و غيره، بدون درک دقيق نظام و فرهنگ حاکم بر بابل، آشور، سومر و... (بين النهرين) قابل درک همه جانبه نبوده، و زواياي ناشناخت اصولي خواهد داشت.2-2 .داستان هاي مربوط به ملل پيشين تاريخ در قرآن
در بستر زمان و پويشگاه پر توفان تاريخ، اقوام گوناگون با تمدنها و فرهنگهاي متفاوت، از ژرفاي امواج پر تلاطم سربرآورده، و پس از مدتي با برخورد به صخره هاي فرسايش ناپذير ساحلِ درياي اندازه گيري شده و چارچوب دار تاريخ، فروخفته و از بين رفته اند. و اثري جز «نام» و يا چند گِل نوشته و سنگ نبشته از خود باقي نگذارده اند. پيدايش، فرسايش، و سقوط و زوال هر يک از اين تمدّنها، فلسفه و رازي داشته، که شناسائي و کشف هر يک از آنها مي تواند مايه «عبرت» آيندگان گشته، و از تکرار سرگذشت آنان درباره سرنوشت اينان جلوگيري نمايد. تمدّنهاي شکوهمندِ واقع در کناره رود نيل، بين النهرين، فلسطين، سَبَأ، ثمود و غيره، از اين قبيل اند؛ خداوند در قرآن مجيد انسانها را ترغيب مي کند، تا با سير و مطالعه در زمين، فلسفه تاريخ را کشف کرده و از سرگذشت «مُکَذّبِين» عبرت بگيرند.(14) و اين مطلبي است که مي تواند نيرومند ترين انگيزه مطالعات و بررسي هاي تاريخي براي قومي باشد که به اسلام به نام يک آئين الهي و ايدئولوژيِ آسماني، ايمان دارند. روي اين اصل کتابهاي «قِصَصِ انبياء» ضمناً «قِصَصِ ملتها و اقوام» نيز محسوب مي شود. لذا مي بينيم که در نوشته هاي فيلسوفان بزرگ تاريخ، استناد به آيات و روايات به فراواني به چشم مي خورد؛ مانند کتب ابن خلدون، ابن مسکويه، ابن الازرق، مسعودي، يعقوبي و غيره.2- 3 . خوش بيني تاريخي اسلام
چنانکه قبلاً باشاره گفته شد، جهان بيني اسلامي، تاريخ را بصورت يک پديده قانونمند با جوهري پويا، برداشت مي کند، در بينش قرآني، «تاريخ همچون رودخانه پر از سيلاب توفنده اي مي باشد، که ظاهري آرام دارد، اما در نهايت خروشِ پر تلاطم امواج، خاشاک و کفهاي آلوده و محکوم به زوال رويه آن را بديار نيستي خواهد فرستاد»، و يا. «همچون ديگ پر از مواد معدني در حال جوشي که در اثر غليان مايه هاي ناب و سودمند آن جدا گشته، و مواد ناسودمندش (غير مَايَنفَعُ النَّاسِ) بزباله دان ريخته خواهد شد».(15) در تاريخ نيز تنازع حق و باطل چنين صحنه اي را مي آفرينند، و سرانجام با پيروزي حق بر باطل، و عدالت بر ستم و فساد، قافله خسته و پيروزمند تاريخ در سر منزل مقصود به ثمر مي نشيند. در بينش اسلامي، تمام انديشه هايِ شيطاني تلقين گر «يأس و نوميدي از آينده» که اصطلاحاً «يأس تاريخي» ناميده مي شود؛ محکوم شده و با خوش بيني پر پشتوانه و مسرّت بخشي نسبت بآينده بشريّت، «فلسفه اميدواري تاريخي» تثبيت گرديده، و از جانب خداي يکتا به بشريّت سرگردان و منتظر وعده داده شده که در نهايت زمين را صالحين، متقين و مستضعفينِ مُؤمن بارث خواهند برد، و تمام دستگاههاي جبروتي جبّاران درهم شکسته خواهد شد.(16) و اين واقعيّت است که تاريخ را در بينش اسلامي با هاله اي از قداست و اميد پوشانده است علاوه بر عوامل فوق در گرايش مسلمانان به علم تاريخ، چنانکه «احمد امين» مي گويد: انگيزه هاي جنبي ديگري نيز اثربخش بوده اند که اينک ذکر مي شود:2-4 .ورود ملّتهاي گوناگون جهان بکيش اسلام
اين ملتها هر کدام شان داراي تاريخ مهم بودند، و بطور طبيعي تاريخ شان در ميان مسلمين انتشار يافت، موجب گسترش و ژرفنائي علم تاريخ اسلامي گرديد. چنانکه روشنفکران اسلام پذيرفته نيز عامل گسترش علم تاريخ به شمار مي آمدند.2-5 .نيازمندي پاره اي از خلفاء و سلاطين
حاکمان اسلامي براي شناختن اوضاع و احوال، نظام اجتماعي، سياست و مديريت و قوانين ملل نو اسلام پذيرفته، نيازمند به تاريخ بودند که اين نيز عامل ديگر رشد و گسترش تاريخ در اسلام بوده است. چونکه آگاهي در اين مسائل فقط از طريق علم تاريخ ميسر مي گرديده است.2-6 .حديث نويسي
مسلمانان از همان صدر اسلام، آغاز به تدوين احاديث نمودند، که داراي انشعابات و شاخه ها و صورتهاي گوناگوني مي باشد، بعضي از اين احاديث (مانند احاديث مربوط به زندگي و شرايع پيامبران گذشته، احاديث مربوط به سيره رسول اکرم و جنگها و معاهداتِ آن حضرت و غيره)، در صدد تشريح تاريخ اند، روي اين اصل، اين نوع احاديث، مايه نگارش کتابهاي تاريخي در اسلام گرديد.(17) در اثر اين انگيزه هاي ياد شده، و انگيزه هاي فرعي شناخته و ناشناخته ديگر؛ مسلمين از همان آغاز شروع به تدوين و نگارش تاريخ نموده، و کتابهايي درباره تاريخ حوادث جنگي و سياسي اسلام «سيره و مغازي» و زندگي شهدا و مقتولين «مقاتل» و شرح حال بزرگان اصحاب پيامبر و حافظان قرآن و راويان حديث و ... «طبقات» نوشتند. علم تاريخ با تمام انشعابات خود، در اندک زماني، در ميان مسلمين شکوفائي و رشد ويژه اي يافت، و فنون مختلف و شاخه هاي گوناگون علم تاريخ پديد آمد، که عناوين مهمترين آنها را در فراز نخست اين مقاله ملاحظه فرموديد.3- کاستي هاي تاريخ نگاري اسلامي
تاريخ نگاري اسلامي، علي رغم شکوفائي و گستردگي قابلِ تحسين، و دقت نظر و انتقاد گيري مورخين نسبت به شيوه هاي کاربردي در نگارش تاريخ، و علاقه فراوان آنان نسبت به ضبط و نگارش حوادث و اتفاقات و تعليل و تحليل نسبي آنها، داراي نقاط ضعف و کاستي هاي غيرقابل چشم پوشي چندي نيز مي باشد؛ شايد بتوان برجسته ترين کاستي هاي تاريخ نگاري اسلامي را بصورت زير دسته بندي نمود:3-1.فروکش مقطعي
برخلاف اينکه دانش تاريخ به صورت يک علم متکامل، گسترده ، پرشاخه و توانگر درآمده بود؛ در حدّي که مي توان عنوان «نهضت تاريخ نگاري اسلامي» را بر آن صادق دانست؛ و علي رغم آفرينش آثار و کتابهاي تاريخيِ ارزشمند فزون از حدّ معمول، که اسامي و آمار شگفت انگيز بسياري از آنها را در منابعي مانند الفهرست ابن نديم، الفهرست شيخ طوسي، کتاب المختصر في علم التاريخ کافيجي، اَلاِعلَانِ بِالتَّوبِيخ لِمَن ذَمَّ أهلَ التّاريخ، سخاوي. مفتاح السعادة تاش کبري زاده(18)، الذريعة الي تصانيف الشيعه، آغابزرگ، تاريخ الأدب العربي، کارل بروکلمان، کشف الظنون حاجي خليفه و غيره، بآساني مي توان ملاحظه نموده، و اصل آنها را در کتابخانه هاي بزرگ جهان مشاهده عيني کرد؛ بناگاه با آغاز حرکت شيطاني فرقه گرائي و تجزيه طلبي در عالم اسلامي، در برهه اي از زمان و مقطعي از تاريخ اين نهضت علمي فروخفت! آغاز عصر استعمار و سلطه گري خارجي و گير گرفتن چنگالهاي خونين و خائن دست نشانده هاي بومي آنان در سرزمينهاي اسلامي، و تحقير و نفي هويت فرهنگي و اصالت تاريخي مستعمره نشينان؛ نور اين شمع، هرچه بيشتر به خاموشي و افول گرائيد. اين فروکشِ مقطعي تاريخ گرائي و تاريخ نگاري در عالم اسلام، که ويژه تاريخ تنها نيز نبود؛ بلکه شامل همه علوم مي گرديد؛ موجب گسيختگي روند تاريخ نگاري اسلامي و خسارات فراوان گرديد؛ و يکي از کاستي هاي تاريخ نگاري اسلامي بشمار مي آيد. البته با آغاز جنبش «بازگشت به خويش» در ميان مسلمين و زنده شدن تفکر اسلامي، به ويژه پيروزي سياسي- نظامي و فرهنگي انقلاب اسلامي در ايران، اين حرکت علمي يک بار ديگر در شرف زنده شدن مي باشد.3-2. عدم ثبت و نگارش کلاسيک اخبار مربوط به نهضتهاي اسلامي
حاکميّت همه جانبه شاهان جور و ستم، وجود تقيه همراه با عدم رشد ابزار طبع و تکثير و نشر، و همگاني نبودن آن، موجب گرديده که اخبار و گزارشهاي مربوط به نهضتهاي آرمان خواهي و ضد استبداد اسلامي در کتب تاريخ بازتاب پيدا نکند؛ و يا اينکه مورخين درباري ضمن آلوده جلوه دادن حرکت آنان، آنها را مشتي ياغي و يا راه زن غير قابل ذکر معرّفي نمايند. اين کاستي و کمبود برجسته اي است که تاريخ نگاري اسلامي، بويژه درباره نگارش «سيره سياسي ائمه (ع)» دچار آن مي باشد، و هر گونه تلاش در راه جبران چنين خلأ بزرگي، نيروي فکري عظيمي را بخود اختصاص خواهد داد.3-3. سهل انگاري در ثبت ارقام و آمار تاريخي
يکي ديگر از کاستي هاي تاريخ نگاري اسلامي، بي دقتي و اشتباه و مبالغه اي است که درباره ارقام و آمار تاريخي صورت گرفته است، مورخين با عدم دقّت در مفاهيم ارقام و مصاديق خارجي آن، گاهي ارقام غير معقول و دروغي را بصورت مبالغه صددرصد گزارش کرده اند. که کار تحقيق را بر مورخين اعصار پسين دشوار مي سازد؛ به ويژه در ارقام مربوط به شمار لشکريان يک سلطان، و يا کشته ها و مجروحين و ... اين عمل صورت گرفته و شايد تعمّدي در کار بوده است. مثلاً صاحب تاريخ گيتي گشا گزارش کرده که به هنگام محاصره شهر بصره توسط «صادق خان زند» - از فرماندهان نظامي کريم خان زند وکيل الرعايا- رئيس قبيله بني خالد از اعراب باديه نشين، چهار هزار شتر و با هر شتري دو جوال اشرفي (!!؟) بعنوان پيشکش براي صادق خان فرستاده تا در مقابل اين هديه، اجازه غارت و چپاول خرماي نخلستانهايِ اطراف شهر بصره را بدهد!(19) امثال اين ارقامِ خيالي در کتب تاريخي فراوان است؛ افزون بر اين، مورخين ما در مورد ثبت تاريخ دقيق اتفاقات و حوادث مانند، تاريخ زاد روز، درگذشت و شهادت، و محل وقوع آنها، بي دقتي و تناقض گوئي زياد دارند، (مانند تاريخ زاد روز پيامبر اسلام «ص» شهادت حضرت فاطمه زهرا، و بازگشت اسراي کربلا از شام در اربعين امام حسين(ع) و ...)؛ و اين نقص بزرگي براي تاريخ نگاري اسلامي محسوب مي شود، و بررسي و پيراستاري آن، با استفاده از قرائن، نيازمند صرف وقت زيادي است. (البتّه اين نقص ويژه تاريخنگاري اسلامي نمي باشد بلکه تواريخِ کهنِ مللِ ديگر نيز چنين است).3-4. حديث زدگي
گرايش بيش از معمول جمع زيادي از مورخينِ اسلامي به حديث و اخبار، و اتخاذ روش «گزارشگري زنجيره اي» و متکي به «سلسله اسناد»، باعث شده که اخبار و گزارشهاي متناقض و متعارض، و حتي جعلي و دروغ (مانند اخبار موسوم به اسرائيليات و گزارشهاي مورّخ دروغگويِ شهره يعني سيف بن عمرو تميمي در تاريخ طبري)، در متون تاريخي اسلام راه يابد. پيروان سبک تاريخ نگاري زنجيره اي و متکي به سلسله اسناد که آن را از راويان حديث و اصول حديثي به عاريت گرفته بودند، باين واقعيت توجه نداشتند که کارآئي اين سبک در صورتي است که در کنار آن قواعد مدّوني هم براي جرح و تعديل ناقلان اخبار که در زنجيره سند واقع شده اند وجود داشته باشد، مانند «علم رجال حديث»، و گرنه اتخاذ اين سبک به شکل کنوني نه تنها مزيّتي نخواهد داشت، بلکه موجب آشفتگي نيز خواهد شد. از اينرو بدون آنکه افراد و رجال واقع در زنجيره سند اخبار تاريخي «جرح و تعديل» بشوند، گزارشاتشان به متون تاريخي راه يافته، و آنرا مشحون به تناقض نمود. البته حسن اين سبک تاريخ نگاري، که افرادي مانند طبري آن را بکار گرفته اند، در اينست که، هم اينک نيز نقد و بررسي و تهذيب و تنقيح اين اسناد و اخبار متکي بآن را- امکان پذير مي سازد؛ و يکي از فضلاء متتبّع در تحقيقات «رجالي- تاريخي» ارزشمند خود با استفاده از وجود اين زنجيره سندها، جاعل و دروغپرداز بودن سيف بن عمرو تميمي، و بزرگترين جعل او «افسانه عبدالله بن سبأ» را باثبات رسانده است(20) .3-5 عدم تفکيک مسائل اعتقادي و سياسي ائمّه (ع) در کتب تاريخي
اين مسأله، بطور اجتناب ناپذيري موجب برخورد پذيرشگرانه افراطي مورخين با اخبار مربوط به فضائل و مناقب امامان معصوم «ع» و تضعيف بعد واقع بيني و سبب و مسبّب در حوادث تاريخي گشته، و در نتيجه، تاريخ زندگي رهبران اسلام را آکنده از کاستي و گزارشات تنش دار ساخته است.3-6 عدم رعايت ساده نويسي
گروهي از تاريخنگاران، علاوه بر هدف تاريخنگاري، ابراز توان ادبي خود در زمينه هاي غرايب لغت، بديع و بيان و غيره را نيز به عنوان يک «هدف» در نظر داشته اند، لذا کتابهاي شان داراي نثر مصنوع، تکلّف آور و دشوار است. مانند کتاب «تاريخ معجم» ميرزا فضل الله يزدي و غيره.3-7.سياست گريزي نسبي
تاريخنگاران اسلامي به دليل جوّ ويژه اجتماعي- سياسيِ حاکم بر کشورهاي اسلامي، دچار نوعي سياست گريزي پنهاني بوده اند، و از پرداختن به تشريحِ مسائل سياسي و بررسي و شکافتن ابعاد آن بطور ناخودآگاه گريز داشته اند؛ دليل برجسته اين گريز اين بوده که مورخين استخدام شده و صد در صد رسمي مانند اسکندر بيک منشي در دوران صفويه، ميرزا مهدي استرآبادي در دورانِ افشاريه و زنديه و غير اينها، آلت دست بي ا راده اي بيشتر نبودند، که از شاهان و حاکمان وقت فرمان مي بردند، و در مدح و ستايش آنان سطوري را به نام «تاريخ» سياه مي کردند اين قبيل افراد، بطور طبيعي نمي توانستند با «مسائل سياسي» به معناي درست واژه برخورد نمايند. مورخين ناوابسته نيز، با قلمي شکسته در دست، در فضاي خفقان خاني و شاهي يک نوع تنفّس مصنوعي داشتند. نوع برخورد سپهر و نويسنده «صدر التواريخ» با شخصيّت و مرگ اميرکبير مؤيد اين حقيقت است. بنابراين نه تنها در کتب تاريخي مسلمين با مسائل سياسي روز برخوردي جدّي و تحليل گرانه صورت نگرفته، بلکه از رجال وابسته بدربارها نيز افراد بسيار مشخص و سطح بالا، مانند صدر اعظم ها و وزرا و سلاطين، و احياناً حرمسرانشينانِ سلاطين (نمونه تاريخ عضدي)(21) به لابلاي اوراق و نوشته هاي تاريخي راه يافته اند؛ و از بدنه هرم تشکيلات ادارايِ و سياسي کشور و اعضاء تشکيل دهنده و گرداننده آن ذکري به ميان نيامده است. البته آنجا که يکي از اين قشر، اثري ادبي و يا مذهبي پرداخته و از خود بيادگار گذاشته باشد، نام و هويّت او در بخش شرح حال نويسي (= تراجم، طبقات، و رجال) تاريخ اسلامي به ثبت رسيده است. ناگفته پيداست، که « سياست نامه » خواجه نظام الملک (تأليف 485 هجري)(22) با تمام کاستي ها و انحرافاتش، در اين زمينه يک استثنا محسوب مي شود، که تاريخ را با سياست در آميخته، و در جهت اجرايِ اهداف خود و نظامي که بآن وابستگي داشت ( رژيم سلطان غياث الدين محمد بن ملکشاه سلجوقي) دستورالعمل هاي سياسي، اداري و اجتماعي استخراج نموده است، و از موضع جهان بيني و زاويه ديد خودِ تاريخ و يا به قول خود «سير ملوک» را مايه «عبرت» و تجربه اندوزي قرار داده است. و موفقيت نسبي او در نام آوري ، اداره کشور و غلبه بر رقيبان نيز مرهون همين بينش اوست.3-8. کم توجهي به ثبت گزارشهاي تجاري و اقتصادي
به دلايل پنهاني، که براي نگارنده ناشناخته است، اکثر تاريخنگاران اسلامي، نسبت به ثبت و نگارش گزارشهاي اقتصادي مانند مالياتها، تجارت، کشاورزي، اوقاف، صنايع و حرفه ها و غيره، کم علاقه و کم توجّه بوده اند. و در کتب تواريخ ، آمارها گزارشهاي مالي و اقتصادي درصد کمتري نسبت به بقيّه موضوعات تاريخي دارد. جز کتابهاي موسوم به «خراج» و «اموال»، که جنبه فقهي و حقوق آنها نيز قوي تر از جنبه تاريخي شان ميباشد؛ هيچگونه کتاب مستقلي در زمينه تاريخ اقتصادي جوامع اسلامي تأليف و تدوين نشده است. لکن مطالب بريده و گزارشهاي جسته و گريخته اي در زمينه هاي مالي و اقتصادي در کتب تواريخ وجود دارد. مظانّ پيدايش اين قبيل گزارشها، معمولاً کتابهاي تاريخيِ محلي مخصوص شهرستانها و نواحي معين است؛ که ضمن شرح تاريخچه آن شهر، صورت خراج و ماليات آن را نيز نوشته اند: مانند «تاريخ قم»(23) از آثار قرن چهارم هجري، و نيز بعضي از کتب خراجي، در اين زمينه مطالب قابل توجهي دارند. مانند خراج قدامة بن جعفر و غيره.(24) مؤلفين کتب تواريخ عمومي نيز، گاهي بمناسبتي گزارشهاي اقتصادي داده اند. مانند گزارشهاي ابن خلدون در مقدمه خود، درباره ميزان دارائي برخي از بزرگان و حکام در دوران عثمان بن عفّان، و نيز در مورد وضعيّت سکّه، خراج، مصادره اموال و غيره.(25) در تواريخ محلي ويژه اي که «خطط» ناميده مي شوند و درباره تاريخ ابنيه و آثار شهرها و اوضاع اجتماعي آنها نوشته شده اند، مطالب فراواني در اين زمينه مي توان به دست آورد، مانند کتاب «خطط مقريزي» در مورد مصر.(26) و همچنين در برخي از کتابهايِ جغرافيائي به مناسبتِ تشريح وضعيّت طبيعي و تاريخي شهرها، به اوضاع مالي و اقتصادي آن نيز اشاره شده است، مانند معجم البلدان و غيره.(27)3-9.عدم تدوين ضابطه هاي رجالي در زمينه تاريخي و سياسي
همانگونه که زير عنوان «حديث زدگي» اشاره کرديم. سبک تاريخ نگاري زنجيره اي در بسياري موارد بکار گرفته شده، اما نبودن ضوابط جرح و تعديل و شخصيّت سنجي درباره آنان، اخبار تاريخي را از لحاظ ميزان وثاقت و صحت مورد ترديد و دچار آشفتگي ساخته است. چنانکه وجود اين خلأ درباره خود مورخين و صاحبان تأليفات تاريخي نيز کاملاً صادق است. جهت پرکردن اين خلأ و از بين بردن اين کاستيِ پايه اي، لازم است ضابطه ها و قاعده هاي ثابت و مشخصي، براي جرح و تعديل افراد ناقل خبر تاريخي و يا نويسندگان کتب تاريخي، بهمانگونه که در رجال حديث تدوين گرديده، ساخته پرداخته شود؛ اين کار بسيار اساسي بوده و به مثابه «آسيب شناسي تاريخي» محسوب مي شود. همين کاستي در زمينه نگارش شرح حال رجال سياسي نيز وجود دارد. نابختياري در اينجاست که رجال سياسي تاريخ اسلام، از جمله تاريخ معاصر ايران اسلامي، نه تنها داراي اصول مدوّن و سبک نگارش پيشرفته و علمي نيست، بلکه اساساً شرح حال نويسي رجال سياسي، در حدّ فهرست نويسي نيز وجود پيدا نکرده، بجز چند مورد بسيار ناقص. که از باب مثل معروف «ألنَّادِرُ کَالمَعدُومِ»، در خور اطلاق نام «رجال نويسي سياسي» نمي باشد. با تعمّق در تاريخنگاري اسلامي، کاملاً محسوس مي باشد، به همان ميزان که شرح حال نگاري رجال حديث، در يک مسير رشد يا بنده قرار گرفته و به بلوغ نسبي خود رسيده؛ ديگر شاخه هاي شرح حال نگاري تاريخ اسلام، در قالبي غير علمي و مسيري نظم نيافته، جاي گرفته؛ و از اين ميان مي توان گفت که شرح حال نگاري رجال سياسي و رجال تاريخ در حدّ بسيار پائين تر و ابتدائي باقيمانده است. لذا جاي شکيبائي نيست که اين رشته اساسي از تاريخ اسلام مسکوت بماند؛ در حاليکه «رجال سياسي»- اعم از چهره هاي مثبت يا منفي - ، يکي از ارکان تاريخ هر ملّتي بشمار مي آيد، و گاهي سرنوشت يک ملّت به دستهاي پاک يا پليد آنان بدرياي نور يا منجلاب اسارت و بدبختي پيوند مي خورد. بنابراين، ضروري است که اين کاستي با تدوين و کشف دانش(28) «شخصيّت شناسي»؛ شبيه آنچه که در رجال حديث هست؛ جبران شود.4- عوامل رويگرداني مسلمين از علم تاريخ
چنانکه همه مي دانيم، در تاريخ معاصر، حرکت و تأليفات تاريخي مهمّ که درباره گزارش و تحليل حوادث و جريانات سياسي، اجتماعي و فرهنگي گذشته و يا حال توسط دانشمندان مسلمان نوشته شده، و در نوع خود بي نظير و ابتکاري و جديد باشد، وجود ندارد. جز سه مورد که به سادگي نمي توان از کنار آنها گذشت. زيرا داراي ارزشي بس زياد و فوق العاده بوده و کاري نو بشمار مي آيند. لکن دو مورد از سه مورد ياد شده نيز به شاخه هاي فرعي تاريخ يعني شرح حال نگاري و فهرست نويسي (تاريخ علوم) مربوط مي شود، و تنها يک مورد آن به متن تاريخ اسلام، آنهم تاريخ صدر اسلام و نه تاريخ معاصر، تعلق دارد. اين سه مورد عبارتند از کتابهاي ارزشمند «الغدير» علامه اميني، «اعيان الشيعه» علامه سيد محسن امين، «الذريعة الي تصانيف الشيعة» حاج آقا بزرگ تهراني. البته در اين رابطه، کتابهاي کم حجم و پر کيفيّتي مانند «تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام» از علامه سيد حسن صدر و مشابه آن نيز قابل يادآوري مي باشند؛ لکن بايد اذعان کرد که جريان نيرومند تاريخنگاري در سطح عموم وجود نداشته و ندارد؛ و موارد ياد شده نيز از نوادر محسوب مي شوند، مثلاً تاکنون هيچ مورخي از مسلمانان، نهضتهاي اسلاميِ قرونِ اخير را بطور جدّي و با استخدام اصول و مبانِي تاريخنگاري نقد و تحليل نکرده، و تأليفي در اينباره بوجود نياورده است. چنانکه زمينه هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي ديگر نيز داراي همين وضعيّت مي باشد. آيا علّت اين همه بي تفاوتي و رکود در اين زمينه چه مي تواند باشد؟ چرا مسلمانان، ديگر مانند قرون پيشين در زمينه مسائل نظري تاريخ و نقل و گزارش و تحليل حوادث تاريخي همّت بخرج نمي دهند؟ بنظر مي رسد که رويگردان شدن مسلمين از علم تاريخ و ابزار کم توجهي بآن ، عوامل گوناگون اجتماعي، فرهنگي، سياسي، عقيدتي، و تاريخي داشته باشد، که بررسي همه جانبه آن فرصت و موقعيّت ديگري مي طلبد. لکن ما نيز در اينجا و در حدّ توان خود، اين پرسش را بي پاسخ نمي گذاريم، و به سه عامل از مجموعه عوامل و انگيزه هائي که ممکن است در بي علاقگي و بي توجهي مسلمانان اين عصر به علم تاريخ به ويژه تاريخ سرزمينهاي خودشان مؤثّر بوده باشند، اشاره مي کنيم، تا شايد بدينوسيله بتوانيم در ايجاد يک نهضت فرهنگي نوين و اصيل تاريخنگاري در کشورمان، از نوع نقش يک قطره در يک درياي بزرگ مؤثّر باشيم:4-1.اختناق و تقيّه
بدليل حاکميّت جباران و نظامهاي حکومتي نامشروع، مسلمانانِ دردمند و آگاه، در بيشترين فرازهاي تاريخِ خونبار اسلامِ عزيز، مجبور بوده اند خود را زير پوشش سپر مقدس «تقيّه» قرار داده و از روش مبارزه مخفي استفاده کنند؛ وجود جوّ اختناق و سرکوب، و تحميل شدن زندگي مخفي و تقيّه اي، بر مسلمانان دردمند و پيروان عترت پيامبر خدا، در طول تاريخ موجب آن گرديد، که افکار و انديشه هاي آنان امکان انتشار و پخش پيدا نکند؛ آثار اين بزرگان يا مخفيانه دست بدست مي گشت، و يا اينکه در بيشتر مواقع حتّي امکان دست به دست گشتن را نيز نداشت بلکه مؤلفين و نويسندگان مجبور بودند، براي مدتي طولاني آثار خود را زير خاکها و در گوشه خرابه هاي متروکه پنهان نمايند؛ و گاهي اتفاق مي افتاد که با مرگ ناگهاني، شهادت و قتل، و يا دستگيري آنان، کتابها و آثارشان نيز براي هميشه زير خاکها مدفون بماند، و در اثر حوادث و عوامل طبيعي بپوسد و از بين برود، چنانکه آثار شخصيّت بزرگي چون «ابن ابي عمير» از اصحاب اجماع دچار چنين آفت بزرگي گشت.(29) روي اين اصل، دانشمندان مسلمان، به ويژه پيروان اهل بيت از همان آغاز در تاريخ نيز مانند ديگر رشته هاي علمي تأليف و تصنيف مي کردند؛ ولي بيشتر آنها بدست ما نرسيده است. تأمل و دقت کوتاهي در «کتب فهرست» و گزارشهاي بزرگاني همچون شيخ طوسي، مؤيّد اين حقيقت است(30) . جوّ تقيّه همچنان ادامه داشت، و هنوز هم در جهان اسلام ادامه دارد؛ و معلول و اثر آن در زمينه تاريخنگاري بطور طبيعي دو جهت عمده مي باشد: اول: اينکه، بدليل، عدم امکان نشر و پخش کتابهاي تاريخي اصيل، بدليل ممنوعيّت و سانسور آن از طرف حکومتهاي مزدور خارجي؛ کسي به انجام کار گسترده تاريخي از خود علاقه نشان نمي داد. و در نتيجه چيز مهمي در اين مورد نوشته نشد. دوم: اينکه، در صورت نوشته شدن، نيز توسط عوامل حکومتي کشف و معدوم مي گرديد. و يا بواسطه اسارت و زنداني شدن و يا شهادت مؤلّفش دچار پوسيدگي و طمع موريانه ها مي شد. مانند آثار و تأليفات قهرمان سترگ «محمد بن ابي عمير» از اصحاب امام موسي، امام رضا و امام جواد «ع»، که رژيم سفّاک هارون الرشيد، و پس از آنکه او را در برابر چشمان هارون مأمور او «سندي بن شاهک» يکصد و بيست ضربه چوب و شلّاق زده، بمدت هفده سال (و بنا به روايت ديگر چهار سال) زنداني کرده و شکنجه نمودند، و در اين مدّت، کتابهاي او که توسط دخترش در زير خاک پنهان و جاسازي شده بود، پوسيده و از بين رفت که مجموع مؤلفات او 74 عنوان بوده و اکثراً در حديث و برخي از آنها در علم کلام و مناظره مذاهب، امامت و تاريخ امامت بوده است(31). نمونه ديگر آن در عصر ما کتاب تاريخي ارزشمندي مي باشد که فقيه برجسته و مجاهد و جامع آية الله العظمي منتظري درباره «تاريخ سياسي بيست ساله» حاکميّت جور رضاخاني نوشته بوده، و مأمورين ساواک پس از ضبط، آن را در برابر ديدگان بيدار نويسنده قهرمان و زنداني و اسيرش پاره پاره کرده و در بخاري ريخته و سوزانده است!(32) اين قبيل آثار ارزشمند در صورتي هم که دچار افناء و آتش نمي گرديده به عنوان يک شييء «عتيقه»، دست بدست افراد ترسو و يا «لئيم» ردّ و بدل مي شده، و کسي به آن امکان دسترسي پيدا نمي کرده است، چنانکه «کتاب تاريخ زرد» مرحوم مجاهد و فقيه بزرگ شهيد سيد حسن مدرّس دچار چنين سرنوشتي گشته است.(33)4-2.جهل و بي سوادي
يکي ديگر از عوامل عمده گسترش نيافتن آثار اصيل تاريخي در عصر حاضر در جهان اسلام ، جهل و بي سوادي توده هاي مردم بوده است. معمولاً کسانيکه داراي سطح معلومات و سواد بالا بودند، يا در حوزه هاي علميّه محصور و از جانب جبّاران روزگار دست بسته بودند، يا در خدمت سلاطين و حکام مطيع و گوش بفرمان و جيره خوار، تنها معدودي از افراد آزاده روحاني از ايندو حصار رهيده بودند. بقيّه مردم نيز عموماً بي سواد مطلق بودند، و برخي از آنها که از طريق مکتب خانه و يا مدارس جديد سوادآموزي سطحي ياد گرفته و داراي تعهد و تديّن نيز بودند، بدليل سطحي بودن معلوماتشان، نه قادر بنوشتن کتب تاريخي اصيل بوده اند و نه قادر بخواندن آن؛ در نتيجه ميدان براي «مورخ السلطنه» ها خالي مي ماند، که اوراقي در ستايش و مدّاحي سلاطين و حکام به نام تاريخ سياه کنند، و بخورد خلقُ الله بدهند.4-3.تاريخ ستيزي استعمار در جهان اسلام
استعمارگران براي گسترش تسلط نامشروع خود بر جهان اسلام، علاوه بر بکار گرفتن شگردهاي نظامي، اقتصادي و سياسي؛ شگردهاي فرهنگي سلطه گري را نيز در خدمت خود گرفتند؛ تا قبل از فتح قلعه ها، اگر مي توانند، قلبها را تسخير نمايند؛ و در اين مسير شوم و ضد بشري اولاً دست به تحريف تاريخ اسلام زدند، و واقعيتّهاي آن را دگرگون جلوه دادند؛ و در اين راه به ويژه از پوشش «جهانگردي و سفرنامه نويسي» و عنوان «خاور شناسي» بسيار بهره بردند. ديگر اينکه کوشش کردند مسلمانان را نسبت به گذشته هاي افتخار آميز و تاريخ پر غناي خودشان بيگانه نمايند، و «حافظه تاريخي» آنان را دچار فلج نمايند، تا مسلمان از خود بيگانه شده و همچون يک موجود بي بته و بي ريشه آماده اطاعت و تسليم در برابر سلطه خارجي آنان شوند. استعمارگران در مجموع شگردهاي سلطه طلبي خود به اصل و شيوه «فلج سازي حافظه تاريخي» بيش از عوامل فرهنگي ديگر اهميّت مي داده اند، و مي دهند، به ويژه در جهان اسلام با شيوه هاي مختلف کوشش در فلج ساختن حافظه تاريخي مسلمين نموده و مي نمايند. والسلام1. ... ليستخلفنّهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم. سوره نور/55، قال عسي رَبکم أن يهلک عدوکم و يستخلفکم في الارض. اعراف/129، وعد الله الذين امنوا و عملوا الصالحات ليستخلفهم في الارض. نور /55. 2. سورهاي فتح /26، احزاب/33/ مائده/50. 3. سخاوي مورخ بزرگ در مورد مبنا قرار گرفتن تاريخ هجري در گاه شماري اسلامي، روايات گوناگوني را نقل مي کند، که طبق يکي از آن روايات اين امر به دستور شخص رسول خدا صورت گرفته است: «در مورد نخستين کسي که گاه شماري هجري را پايه گذاري کرد اختلاف نظر هست. ابن عساکر، در تاريخ دمشق روايت کرده از أنس که تاريخ از لحظه ورود پيامبر به شهر مدينه مبنا قرار گرفته است. اصمعي، گفته: از ماه ربيع الاول تاريخ هجري را پايه گذاشتند». حاکم، در کتاب «أَلأَکليل» از طريق ابن جريح از ابوسلمه از ابن شهاب زهري نقل کرده که: «پيامبر خدا «ص» وقتي وارد شهر مدينه شد، دستور فرمودند که تاريخ گذاري و گاه شماري هجري معمول شود. و اين دستور در ربيع الاول تحقق يافت» اين امر پيچيده اي است، اما قول درست همان است که شخص رسولخدا تاريخ هجري را تأسيس و تصويب کرده است. نويسنده متتبع کتاب «بحوث و دراسات في التاريخ الاسلامي» نيز اين مطلب را با شيوه اي کاملاً مطمئن و علمي ثابت کرده است. ر.ک: دراسات و بحوث ج 1/105. و متن «الاعلان بالتوبيخ لمن ذم اهل التاريخ /506 ضميمه «علم التاريخ المسلمين». 4. خدمات متقابل ايران و اسلام /514، انتشارات صدرا- 1359 ، شمسي. 5. اين آمار از فيش برداري کامل کتاب ارزشمند «مصفّي المقال في مصنفي علم الرجال» حاج آغا بزرگ تهراني، و ترتيب و تنظيم مجدد الفبائي آن بر اساس نام کتابها به دست آمده است. لازم بيادآوري است که اين آمار فقط نمايانگر و نشان دهنده کتابهائي است که تا تاريخ تهي کتاب فوق الذکر منتشر يا شناخته شده بوده اند. (1337 ه.ش) 6. الذريعه ج 3/298- 211 (درباره تاريخ)، ج 10/161-80 (درباره رجال و زندگينامه ها)، ج 11/29-13. (درباره اجازات حديثي رجال). و نيز در اينباره، به کتابهائي مانند: «زندگينامه ها» تأليف محمد عبدالغني حسن، ترجمه اميره ضميري - انتشارات اميرکبير، «علم تاريخ در اسلام» صادق آئينه وند، «کتابشناسي موضوعي تاريخ ايران» مريم ميراحمدي- غلامرضا ورهرام، انتشارات مهرداد، «تاريخنگاري در اسلام» ترجمه و تدوين يعقوب آژند، نشر گستره، «علم التاريخ عندالمسلمين» فرانس روزنتال، تعريب دکتر صالح احمد العلي، چاپ بيروت، مراجعه فرمائيد. 7. عين کتابهاي «کافيجي»، «سخاوي» و فصل مربوطه از کتاب «کبري زاده» مجموعاً در کتاب «علم التاريخ عند المسلمين» از صفحه 317 تا 774، آورده شده است. 8 . ر.ک: علم تاريخ در اسلام /29-26، علم التاريخ عند المسلمين /308. 9. ر.ک: علم التاريخ عند المسلمين /293. 10. سوره ابراهيم/5. 11. کتاب الغيبة /283، شيخ طوسي، چاپ تهران. «عقد الدّرر في اخبار المنتظر /27، يوسف بن يحيي مقدسي شافعي، چاپ قاهره 1399 هـ ق. 12. سوره آل عمران/285: ... لانفرّق بين احد من رسله. 13. آل عمران/19: إن الدين عند الله الاسلام. 14. سوره روم/9: أوَلَم يسروا في الأرض فينظروا کيف کان عاقبة الذين من قبلهم کانوا أشدّ منهم قوّة و أثاروا الأرض و عمروها، أکثر مما عمروها. و جائتهم رسلهم بالبيّنات فما کان الله ليظلمهم ولکن کانوا أنفسهم يظلمون. ثمّ کان عاقبة الذين أساؤا السواي أن کذّبوا بايات الله و کانوا بها يستهزءون. 15. سوره رعد/17: أنزل من السماء ماءً فسالت اودية بقدرها فاحتمل السيل زبداً رابيا و مما يوقدون عليه في النار ابتغاء حلية او متاع زَبدُ مثله کذلک يضرب الله الحق و الباطل و امّا الزبد فيذهب جفاء و امّا ماينفع الناس فيمکث في الأرض، کذلک يضرب الله الأمثال. در اين رابطه آيه 55 سوره نور نيز ديده شود. 16. سوره انبياء /105، سوره قصص/5. 17. فجر الاسلام/ 156 ببعد از احمد امين مراجعه شود. 18. بحثهاي ويژه «تاريخ» اين کتابها را با متن کامل کتاب «الأعلان بالتوبيخ لمن ذمّ اهل التاريخ»، در کتاب «علم التاريخ عندالمسلمين» /273 ببعد ملاحظه فرمائيد. 19. کتاب «کريم خان زند»/141، دکتر نوائي. شرکت سهامي کتابهاي جيبي، 1356. 20. ر.ک: «کتاب افسانه عبدالله بن سبأ»، نگارش عسکري، ترجمه محمد صادق نجمي. 21. «تاريخ عضدي»، احمد ميرزا عضدالدوله قاجار (1328 ه ق)، در شرح حال زنان، حرمسرانشينان و فرزندان فتحعلي شاه قاجار و عيّاشي ها و خوشگذرانيهاي او نوشته شد. چاپ انتشاراتي سرو، تهران، 1362. 22. انتشارات زوّار، تهران، 19/2/1357. 23. « تاريخ قم» تأليف حسن بن محمد حسن قميّ ترجمه عبدالملک قميّ چاپ انتشارات نوين تهران 1361. 24. «کتاب الخراج و صنعة الکتابة» ابوالفرج قدامه بن جعفر، بنياد فرهنگ ايران، با مقدمه و تعليق خديو جم. 25. به مقدمه ابن خلدون بويژه صفحات 341، 465، 499، 540، 545، ج 1 ترجمه محمد پروين گنابادي مراجعه شود. 26. کتاب المواعظ و الأعتبار بذکر الخطط و الاثار مشهور به «خطط مقريزي» تأليف تقي الدين مقريزي متوفي 545 ه.ق، چاپ بيروت دار صادر. 27. «معجم البلدان» تأليف ياقوت حموي، چاپ بيروت دار صادر به عنوان مثال ذيل عناوين «سمرقند»،«سيراف»، «سيرجان»، «صنعاء» و غيره راجع به برخي مسائل مالي و جغرافياي اقتصادي نيز اشاراتي دارد. 28. با خوشوقتي بايد گفت که «بنياد تاريخ انقلاب اسلامي» به فکر جبران اين نقص و تدوين دانش شخصيت شناسي و سبک شناسي شرح حال نگاري افتاده است، تا توفيقشان چه ميزان و امکانات و تسهيلات شان چه اندازه باشد، که بتواند اداي مسئوليّت بکنند. 29. ر.ک: «تنقيح المقال في علم الرجال» ج 2/61 از باب ميم، چاپ سنگي، افست از روي چاپ نجف 1350 ه ق. 30. ر.ک: «علم التاريخ عند المسلمين» صفحات 310 به بعد ونيز 373 به بعد. 31. به کتابهاي الفهرست شيخ طوسي /142، پژوهش بحرالعلوم، «المحنة» شهيد صدر/ ، تنقيح المقال ج/ رجوع شود. 32. به کتاب «فقيه عاليقدر» آيةالله العظمي منتظري /69 رجوع شود. ضمناً مسأله در بخاري انداختن را شخص معتبري از معظم له منتقل مي کرد. 33. شهيد مظلوم و قهرمان آيةالله العظمي سيد حسن مدرس. از ديدگاه شخصيت علمي و فقاهتي اش بسيار ناشناخته است، او داراي قوي ترين درجه و توان اجتهاد و استنباط احکام بوده و بر کفايه آخوند خراساني تعليقه نوشته، فرائد الاصول شيخ انصاري را بگونه مبسوط و محققانه شرح کرده است، و به سبک مکاسب شيخ انصاري، رسائل فقهيّه نوشته، و به بعضي از کتب فقهي نيز حاشيه زده است؛ لکن متأسفانه تاکنون چهره فقاهتي و علمي او باندازه چهره سياسي اش شناخته نشده است. يکي از آثار و تأليفات ايشان (که نگارنده از فرزندانش شنيده و شخصاً نديده است) کتاب ارزشمند ي بوده درباره تاريخ سياسي معاصر ايران که علي الظاهر ابتداءً بدست مأمورين شهرباني رضاخان پهلوي مي افتد، آنگاه به واسطه اي نامعلوم بدست آقاي «ملک» صاحب کتابخانه ملک تهران مي افتد، و اکنون ظاهراً در تصرّف برخي از بازماندگان اوست، که متأسفانه تاکنون بخانواده اش پس نداده و خود نيز اقدام بانتشار آن ننموده اند! اين نمونهاي از سرنوشت تأليفات علماء مجاهد اسلام مي باشد که مجبور بودند، در جوّ اختناق نفس بکشند.