مرگ آگاهي و مرگ باوري در نهج‌البلاغه - مرگ آگاهی و مرگ باوری در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مرگ آگاهی و مرگ باوری در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمدجواد رودگر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مرگ آگاهي و مرگ باوري در نهج‌البلاغه

دانشگاه انقلاب ـ ش 13، بهار 1380

حجة الاسلام دكتر محمدجواد رودگر

عضوهئيت علمي دانشگاه آزاد اسلامي

ماهيت و حقيقت مرگ

«مرگ» از پديده‌هاي الهي ومخلوقات خداوندي است كه در بطن ومتن «حيات» تقديرشد وهندسه «حيات» به معناي جامع كلمه‌اش را شكل وماهيتي شگرف و شگفت بخشيد«مرگي» كه قانون فراگير و قاعده شامل براي همه موجودات ماسوي الهي وجميع آدميان است و ««مرگ پذيري» در جنبه‌هاي ايجابي سير تكاملي موجودات وحركت استكمالي وخروج از قوه به فعل آنهاست. مرگ«قوه»و«حيات فعل» واين جريان در حيات سه‌گانه انساني قبل از دنيا، در دنيا وبعد از دنيا با همه پيچيدگيهايش عينيت دارد و به هستي يك صبغه و سياق ديگري بخشيده است وآنگاه كه در افق انديشه علي عليه‌السلام از زاويه نهج‌البلاغه بدان نگريسته مي‌شود يك جهان معنا و معرفت به سوي انسان مي‌گشايد و موضوع علمي و عملي آدمي را نسبت به هستي وحيات عمق وتكامل مي‌بخشد. آري از چشم علي عليه‌السلام نگاه كردن به سيماي مرگ‌، مرگ را زيبا و دوست داشتني مي‌سازد و مرگ را سير صعودي و حركت تكاملي وضرورت حيات اين جهاني مي‌نمايد و عرفان و عشق به عالم وآدم را بيشتر و شديدتر مي‌كند. چه زيباست كه نگرشها و بينشهاي علي عليه‌السلام در تفسير ماهيت و حقيقت ««مرگ» از لايه‌هاي مختلف نهج‌البلاغه استخراج شود و ارباب معرفت در آن تأمل و تأني بپردازند آنگاه طرز تلقّي انسان و تفسير آدمي از «حيات» تغيير خواهد كرد. حيات شناسي در مرگ شناسي و مرگ آگاهي در حيات آگاهي تاثير متقابل و معنا بخش خواهد گذاشت و بستر اصلاح نسبت بين ما ومرگ وحيات را فراهم آورده ونوعي انگيزه دوباره‌نگري به اين مقوله مي‌بخشد و بازسازي انديشه و نوسازي عقلي وقلبي را بدنبال خود خواهد داشت واينك به گوشه‌هايي از افق فكري علي عليه‌السلام در تحليل ماهيت مرگ اشاراتي خواهيم داشت كه چگونه علي عليه‌السلام جهل وغفلت به حقيقت مرگ وعدم استعداد و ظرفيت مرگ پذيري را عامل معرفتي و رفتاري براي «مرگ گريزي» بشر قلمداد مي‌كند، آنجا كه مي‌فرمايد: «و بالعلم يرهب الموت و بالموت تُختَم‌الدنيا و بالدنيا تُحْرز الاخرة».

چند نكته لطيف در اين جملات عرشي نهفته است:

الف) معرفت به ذات وجوهره مرگ يا مرگ‌شناسي عُمقي، عامل عشق و اشتياق به مرگ و علت خوف عقلي و هراس تحرك‌زا و تعهد آفرين و تذكر دهنده و بصيرت‌بخش خواهد شد.

ب) «مرگ» پايان زندگي محدود دنيائي وآغاز حيات گسترده اخروي است؛ يعني دو حيات:

1. حيات فناپذير و زوال بردار دنيايي كه «نسبي» است؛

2. حيات بقامند و ماندني وابدي اُخروي كه مطلق است خواهيم داشت كه حيات قبل ازمرگش در دو نوع حيات نسبي و متغير قبل از دنيا و در دنيا قابل تفسير است وليكن حيات مطلق و جاودانه‌اش تنها باحيات پس ازمرگش توجيه‌پذير و تحقق يافتني خواهدبود.

ج) دنيا وزندگي دنيايي بستر تكامل انسان و مزرعه حصول اخرت و حيات آن جهاني است كه اتصال شديد و همبستگي و وابستگي عميق بين دنيا و اخرت برقرار مي‌باشد به گونه‌اي كه نوع و ماهيت حيات اخروي ما در حيات دنيائي ساخته و پرداخته مي‌شود و فراز «بالدنيا تحرز الاخرة» بيانگر آن خواهد بود. از طرف ديگر مرگ در آئينه انديشه و تفكر علي عليه‌السلام تنها به معناي جدائي جان از جسم نيست بلكه به معناي سير از عالم كثرت بسوي عالم وحدت وعبور از جهان مادي به جهان مجرد و «وصال » و «لقاء رب» است. و واژه‌هاي آكنده از معارف و با بارهاي شناختي ژرف مثل: «رحلت»، «رجعت»، «صيرورت»: و ... شاهد شيرين در اين باره خواهند بود كه به نمونه‌هايي از آنها اشاره خواهيم كرد «الرَّحيلُ وَ شيكَ»؛ «تَجَهَّزوا رَحِمُكم الله فقد نودي فيكم بالرحيل»؛«يحمل لك زاد الي يوم القيامه فَيوافيكِ به غدا» والبته در قرآن كريم در 14 مورد «توفي» به كار رفته كه به معناي «دريافت كامل» روح وتحويل گرفتن جان آدمي است يا رجعت و صيرورت در مواضع مختلف كاربرد دار دكه به معناي عام وجودي و خاص انساني آمده است. مثلاً در آياتي چون «اَلا الي اللهِ تصير الامور»؛ «و الي اللهِ المصير»؛«و اليه يرجع الامر كله»؛ «و الي الله ترجع الامور»؛ « ثم الي ربكم ترجعون»؛ «ا نالي ربك الرجعي»؛ «الي الله مرجعكم»؛ «ثم الي ربكم مرجعكم»؛ «انالله و اناليه راجعون».

پس مرگ در قاموس قرآن نوعي«حيات» و «بقا» و مرحله‌اي از مراحل تكاملي انسان است تا انسان به محدوديت ، نسبيت، تغيير و زوال‌پذيري زندگي اين جهاني واقف شده و عشق به حيات پايدار و جاودانه اخروي پيدا نمايد. چه اينكه انسان بالفطره طالب جاودانگي است ومرحوم علامه طباطبائي (ره) در ذيل آيه «نحن قدرنا بينكم الموت و مانحن بمسبوقين» اشاره‌اي عميق وانيق به آن دارند كه بخشهايي از آن را مي‌آوريم: «از اين بيان روشن شد كه منظور از جمله«نحن قدرنا بينكم الموت » اين است كه بفهماند اولاً مرگ حق است و درثاني مقّدر از ناحيه اوست، نه اينكه مقتضاي نحوه وجود يك موجود زنده است، بلكه خداي تعالي آن را براي اين موجود مقّدر كرده ، يعني او را آفريده تا فلان مدت زنده باشد و در رأس آن مدت بميرد. و نيز روشن گرديد كه مراد به جمله «و مانحن بمسبوقين» با در نظر گرفتن اين كه كلمه «سبق» به معناي غلبه و مسبوق به معناي مغلوب است، اين است كه ما در عروض مرگ بر يك مخلوق زنده از عوامل ويرانگر شكست نمي‌خوريم، وچنان نيست كه حياتي دايمي به شما افاضه كنيم ولي آن اسباب بر اراده ما غلبه كنند و حياتي را كه ما خواسته‌ايم هميشه باشد باطل سازند.

پس مرگ عبارت از انتقال از خانه‌اي به خانه‌اي ديگر، و ازخلقتي به خلقتي بهتر بنابراين وقتي قرآن كريم مي‌فرمايد«الذي خلق الموت و الحياة» معلوم مي‌شود كه

اولاً: موت آفريده خداست و مقدم برحيات نيز شده است

و ثانياً موت فنا ومرگ نسبي است يعني نسبت به زندگي دنيائي فنا وعدم است وليكن نسبت به آخرت و جهان ديگر عين وجود و بقاء وهستي است

وثالثاً حيات دنيائي هم نسبت به حيات نسبي است و با عروض موت نابود مي‌شود حيات جاودانه اُخروي حادث مي‌گردد و يا اينكه خداوند فرمودند: «كل نفس ذائقة الموت» نيز چند مطلب مهم را گوشزد نموده‌اند.

مطلب اول، اينكه موت ضابطه فراگير و عام ا ست كه همه انسانها را شامل مي‌گردد «كل نفس» كه به صورت موجبه كليه آمده است.

مطلب دوم، آنكه واژه ذائقه به اسم فاعل آمده نه «تذوق» به مضارع كه مي‌رساند همواره وهميشه مرگ را مي‌چشند.

مطلب سوم، اينكه ذائقه يعني چشيدن كامل«مرگ»؛ زيرا يك وقت غذا را انسان مي‌بيند، يك وقت با دست مي‌گيرد كه احساس ناقص است اما زماني كه آن را مي‌چشد احساس كامل است و در اينجا احساس كامل مرگ شده است و گو اينكه مرگ را غذاي سازمان خلقت آدمي دانسته است.

اينك بجا خواهد بود اگر حديثي در تعليل و بيان ريشه‌هاي ناراحتي و ترس ازمرگ در مسلمانان بياوريم كه مفسر و شاهد مطالب گذشته باشد. مرحوم صدوق از حضرت امام علي‌النقي عليه‌السلام روايت مي‌كند: «از پدرم حضرت امام محمدبن علي الجواد صلوات‌الله عليهما سئوال شد كه چرا اين مسلمانان از مرگ ناراحتند و آن را ناپسند دارند؟ حضرت فرمود: چون به حقيقت مرگ جاهلند، روي اين زمينه مرگ را مكروه دارند. و اگر آنها مرگ را بشناسند و از اولياي خدا باشند بسيا مرگ را دوست مي‌دارند. چون مي‌دانند كه آخرت براي آنها بهتر از دنياست...»

يا ازامام محمدبن علي عليه‌السلام پرسيده شد مرگ چيست؟ فرمودند: «مرگ همان خوابي است كه هر شب به سراغ شما مي‌آيد جز اينكه موتش طولاني است و انسان از آن بيدار نمي‌شود تا روز قيامت آري مرگ خوابي است سنگين وخواب مرگي است سبك ».

و حديث معروف رسول خدا عليه‌السلام «النوم اخ الموت» نيز گواه روشن برآن معاني خواهد بود.

به هر تقدير، ناگواري مرگ و مرگ گريزي مسلمانان و مؤمنان بنا بر دلالت نهج‌البلاغه و احاديث اشاره شده درمجموع دو چيز خواهد بود:

الف) دليل معرفتي و شناختي كه در واقع جهل به واقعيت و حقيقت و باطن «مرگ» است.

ب) دليل عملي و رفتاري كه به واقع عدم آمادگي كرداري وعملي و استعدادي براي «مرگ» حكمت اينكه حضرت علي عليه‌السلام در مواضع بسيار زيادي از نهج البلاغه فرمودند مرگ آگاهي و مرگ باوري داشته باشيد هم مبادرت و رغبت به مرگ پيدا نمائيد و هم آماده ومهيا و مستعد مرگ شويد. دليل بارز و ظاهر بر آنها خواهد بود چنانكه فرمودند: «و بادروا الموت الذي ان هربتم منه ادرككم و ان اقمتم اخذكم وان نسيتموه ذكركم»«و بادروا الموت و غمراته وامهدوا له قبل حلوله و اعدوا له قبل نزوله .. »؛ «بادروا امر العامه و خاصه احدكم و هوالموت».

مرگ آگاهي و مرگ باوري

گرچه معرفت به مرگ و عوالم و درجاتش به دو صورت كلي يعني معرفت حصولي و علمي و معرفت حضوري وشهودي قابل دست‌يابي است و اگر معرفت به حقيقت مرگ با مرگ‌شناسي حضوري و شهودي باشد كه حضرت امير عليه‌السلام خود صاحب رفيع‌ترين و شديدترين درجه ومرحله مرگ آگاهي حضوري و مرگ باوري شهودي بودند چنانكه فرمودند: «لو كشف الغطاء ما زددت يقينا» كه معاد شناسي شهودي داشتند و امكان حصول و شهود آن را با حفظ مراتب وجودي اولياء الهي در بيان اوصاف پارسايان مطرح فرمودنديا در تفسير آيه كريمه « رجال لاتلهيهم تجاره و لابيع عن ذكر الله» اشاراتي به اين مقامات معنوي و عرفاني نموده‌اند مضافاً به اينكه به اقامه استدلالهاي فراواني در اثبات معاد وحشر و نشر به سياق و روش معرفت برهاني و مفهومي نيز پرداختند در عين حال به دو مقوله يادآوري مرگ و معاد و ايمان و يقين قلبي به مرگ وعوالم پس از آن نيز اشاراتي فرموده‌اند كه بيانگر اين نكته لطيف و ظريف هست كه تنها تصديق عقلي كافي نيست بلكه بايد ايمان وتصديق قلبي وباطني داشت و از دانائي به دارائي و از شناختن به شدن و از فكر به ذكر و از ذهن به ذات رسيد و آنگاه آثار و اثمار «ياد مرگ» را در گفتار و كردار و حال و بال و قال خويش مشاهده نمود كه ما به برخي مواضع ياد مرگ و ايمان به مرگ اشاره‌هايي خواهيم داشت:

الف) ياد مرگ و فوايد آن

- «يا بني اكثر من ذكر الموت و ذكر ما تهجم عليه و تفضي بعدالموت اليه ...»؛

- «و اكثر ذكر الموت و ما بعدالموت و لا تتمن الموت الا بشرط وثيق ...»؛

- «اوصيكم بذكر الموت و اقلال الغفله عنه وكيف غفلتكم عما ليس يغفلكم ... »؛

- «طوبي لمن ذكر المعاد و عمل للحساب وقنع بالكفاف و رضي عن الله»؛

- «عجبت لمن نسي الموت وهويري الموتي»؛

- «من تذكر بعد السفر استعد»؛

- «و من اكثر ذكر الموت رضي من الدنيا باليسير»؛

-«اه من قلّه الزاد و طول الطريق و بُعد السفر و عظيم المورد»

چنان كه براهل فضل و معرفت پيداست، در جملات نوراني ياد شده معارف و حقايق بسيار برين و حكمت‌آموز و بصيرت‌آور و عبرت‌زايي وجود دارد؛ مثل:

1. توجه ايجابي به ياد مرگ و عنايت سلبي به آن در طرح ذكر موت و عدم غفلت و نسيان نسبت به آن؛

2. ياد مرگ و پس از مرگ يعني آغاز سفر اخروي كه با مرگ خواهد بود و منازل و مواقف و مراحلي كه مسافر بايد طي طريق نمايد؛

3. متذكر به مرگ و يا مرگ آگاه همواره در صدد تحصيل ره توشه آخرت در اثر ايمان عمل صالح و كسب تقواي الهي بر مي‌آيد؛

4. كساني كه مرگ‌شناس و مرگ آگاهند از دنيا به قدر كفاف و قليل بهره‌برداري مي‌نمايند و همه هَمّ خويش را مصروف دنياي ديگر يا آخرت مي نمايند و ...

- «الا فاذكر و اهاذم اللّذات و منغض الشهوات وقاطع الامنيات عندالمساورة( مشاورة) للاعمال القبيحه واستعينوالله علي اداء واجب حقه ...»

- «فان الموت هادم لذاتكم و مكدر شهواتكم و مباعد طياتكم زائر غير محبوب و قرن غير مغلوب واتر غير مطلوب ...»

- «اذكروا انقطاع اللذات و بقاء التعبات» كه در كلمات عرشي و ملكوتي گذشته نيز به آثار و فوايد مرگ آگاهي و ياد معاد اشاره شد.

آثار سلبي مثل:

1. از بين بردن لذات زودگذر و از بين رونده حسي و مادي؛

2. فاصله اندازنده بين انسان و اهداف مادي و اين جهاني‌اش؛

3. تاريك كردن شهوات و خواهش‌هاي نفساني وحيواني؛

4. از بين برنده آرزوهائي كه به اعمال زشت منتهي مي‌شود؛

آثار ايجابي مثل:

5. كمك به اداي واجبات وتكاليف شرعي والهي؛

6. نورانيت دل و جلا بخشيدن به آيينه جان آدمي؛

7. سازندگي فردي و اجتماعي؛

8.خاموش سازنده آتش حرص وتحقير كننده دنيا و خرمي و لطافت روح و دل؛

ب) مرگ باوري و تصديق باطني به مرگ ومعاد

- «واسمعوادعوة الموت آذانكم قبل ان يدعي بكم ...» -«رحم الله امرا تفكر فاعبر و اعتبر فابصر( قاقصر) فكانّ ما هو كائن من الدنيا عن قليل لم يكن وكان ما هو كائن من الاخرة عما قليل لم يزل و كل معدود ينقض و كل متوقع آت و كل آت قريب دان»

همانگونه كه معلوم ذهن و ذات شريف اولوالالباب و اولوالعلم است در فرمايشات مطرح شده در اين قسمت نيز چند نكته قابل دقت وتامل وجود دارد كه به برخي اشاره مي‌شود:

الف) اينكه يادآوري مرگ و عوالم پس از مرگ مقدمه‌اش تكرار و ملكه‌شدن در جان آدمي و گوش باطن را شنواكردن و به دل رسوخ و ثبوت دادن است چه اينكه تا ملكوت انسان و درون آماده نگردد و باور ننمايد نمي توان به نتايج تكاملي و رشد و فلاح و فوز و فيض الهي نائل شد بايد نغمه‌هاي وصال‌زا ولقاءآور مرگ را با گوش ملكوتي شنيد كه «ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع و هوشهيد»

ب) تفكرات نسبت به جريان حتمي‌الوقوع وقطعي‌الحدوث مرگ وانديشيدن به سراي پس از مرگ و شناخت عمق منازل الاخرة ابزار بسيار خوبي در ايمان قلبي و باور وجودي به مسئله مهم و سرنوشت ساز «مرگ» خواهد بود يعني معادشناسي تذكري بايد با معادشناسي تفكري يا بالعكس توأم شود وپيام آيات 189 تا 191 سوره آل عمران: «ان في خلق السموات والارض لايات لاولي‌الالباب الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً وعلي جنوبهم و يتفكرون في خلق‌السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك وقنا عذاب النار» .

نيز اين است و سيره عملي مولاعلي عليه‌السلام در سحرخيزيها ونماز شب‌هايش و نگاه عرفاني به آسمانها و تلاوت اين آيات بيانگر اين معاني و حقايق است. پس مرگ‌شناسي عقلي و مرگ‌شناسي قلبي ثمره‌اش «مرگ باوري » است كه تحول مثبت و تكامل الهي و تصعيد روح ريحاني و روحاني انسان را عامل مي‌شود و آدمي بر صراط حقيقت و كمال گام مي‌گذارد و آنگاه اين جان به عاريت سپرده را تحويل دوست مي‌دهد كه:

اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست روزي رخش بينم و تسليم وي كنم

مرگ‌شناسي و تأثيرات آن

نگاهي دوباره به مرگ ومعرفتي نوين به ويژگيها و مختصات مرگ آن هم از رهگذر نهج‌البلاغه وآئينه انديشه تابان و طاهر علوي خود مايه تحول دروني و انقلاب جوهري و ايجاد يك جذبه و كشش دروني نسبت به سفر قطعي الوقوع اخروي خواهد شد كه مرگ دريچه اصلي و دروازه ورودي آن است و حضرت فرمودند: «لكل دار بابٌ و باب دارالاخرة الموت» مرگ انتقال انسان از دارالفناء به دارالبقاء جهت داراللقاء است و آيت كريم «انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه» دلالت بر آن دار دكه خروج از عالم ماده و دخول در جهان مثال است.

آري چون هر چيزي درعالم وجود ملك و ملكوتي وصورت و سيرتي و ظاهر و باطني دارد و آيه كريمه «فسبحان الذي بيده ملكوت كلي شئي و اليه ترجعون» اين اصل اصيل و كلي را عنوان كرد كه هرچيزي «ملكوت» دارد و ملكوتش همان لقاء الله است.

اگر ملك مرگ نيستي وعدم، نسبت به زندگي دنيائي است پس نيستي نسبي وعدم قياسي است. لكن ملكوت موت بقاء و هستي وحيات است و يا اگر مرگ عامل جدائي جان ازجسم و خروج روح از بدن است كه ملك ظاهر و صورتش را تشكيل مي‌دهد ولي سيرت و باطن و ملكوت آن جان گرفتن و آزادي روح وطيران مرغ روح است به عالم قدسي و بارگاه ربوبي و اگر در ظاهر «مرگ» كه انقطاع جان از جسم است و جسم ديگر نمي‌شنود و نمي‌بيند و ... اما در حقيقت ملكوت مرگ شنيدن بهتر شفاف‌تر از ديدن ناب و زلال است «و لقد كشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد» بيانگر اين معنا خواهد بود و جملات قدسي علي عليه‌السلام در نهج‌البلاغه چون: «فالموت في حياتكم مقهورين والحياه في موتكم قاهرين»

«فوالله ما ابالي دخلت الي الموت او حرج الموت اِليّ»

«و امشوالي الموتِ مشياً سجحاً» و ... از يك طرف و عشق حضرت به مرگ كه فرمود ... «و لله لابن ابي طالب آنس بالموتِِِِ من الطفل بثدي امه» «و ان ما احب ما انالاق الي الموت» از طرف ديگر، مبين و مفسَّر ملكوت و حقيقت مرگ كه اتمام دوران فراق وهجران و آغاز مرحله لقا و وصال است خواهد بود و انسان مرگ‌شناس به شناخت شهودي و مرگ‌باور به باورهاي قلبي دائم‌الذكر نسبت به مرگ طالب و عاشق آن است چه اينكه از اولياي الهي است و «ماندن» و «بودن» در دنيا براي او بسيار سختتر از «رفتن» از دنياست وشايد معناي «الدنيا سجن المؤمن» همين باشد. به هر تقدير، حضرت در بخشهايي از نهج‌البلاغه مسئله «مرگ» را با خصوصياتش بسيار عبرت‌آور و تنبه‌آميز مطرح فرمودند كه قابل تامل وتدقيق فراوان است مثل:

1. همه آدميان با مرگ ملاقات خواهند كرد و فرار آنها از مرگ خود عين رفتن بسوي آن است و اجل نيز نفس را بسوي مرگ مي‌كشاند كه دوري جستن از آن عين رسيدن به آن است.

2. هر روز فرشته‌اي در ميان مردم ندا مي‌دهد كه بزائيد براي مرگ؛ يعني بدانيد كه براي ولادت‌ها «مرگ» هست، براي اين آمدنها رفتن‌هايي نيز هست و دنيا«منزلگاه» نيست بلكه «گذرگاه» است.

3. اگر انسانها در دنيا مي‌ديدند آنچه را كه مردگان مي‌بينند هر آينه حال و روز آنها فرق مي‌كرد اهل ناله ولابه و رجوع به درگاه الهي مي‌شدند و حقايق مي‌شنيدند و اطاعت فرمان الهي مي‌بردند، گرچه اكنون محجوب‌اند و بزودي مرگ حجابها را كنار ميزند و مي‌بينند آنچ هرا بايد مي‌ديدند و قبلاً نمي‌ديدند، چه اينكه وسائل بصيرت وهدايت در دنيا نيز بسيارند.

تاثير گذاري مرگ در انجام اعمال صالح

بديهي است كه نوع معرفت ما به ماهيت مرگ و نسبت ما به «موت» در جريان عمل و حركت و فعل ما بسيار اثرگذار خواهد بود و موضع‌شناسي ما با «مرگ» موضع‌گيري ما را نسبت به مرگ ومعاد تعيين مي‌كند؛ چه اينكه اگر «مرگ» را بازگشت به مبدأ و «معاد» را رجوع به مبدأ دانستيم و «قريبٌ ما يُُطرح الحجاب» را با آيه كريمه «كما بدأكم تعودن» گره زديم و معاد را رجعت به سوي خدا و اطلاع از عظمت و قدرت و علم و حيات نامتناهي خدا دانستيم و ملك وملكوت اعمال خود را مراقبت مي‌نمائيم چه اينكه به تعبير يكي از اصحاب حكمت ومعرفت: «معاد يعني عود بسوي خدا، يا زمان عود يا محل عود به سوي خدا چون از ماده عاد يعود به معناي، بازگشتن است بنابراين معناي مطابقي معاد، جزاي اعمال و پاداش نيست. آري لازمه بازگشت و رجعت بسوي خدا وظهور قدرت وعظمت و معرفت توحيد خدا، اطلاع وانكشاف اعمال و آثار مترتبه برآن از بهشت و دوزخ است»؛ در نتيجه طرز تفسير«مرگ» رابطه مستقيم با طرز فكر و عمل گفتار و كردار ما دارد و چه زيبا علي عليه‌السلام فرموده‌اند: «فاتقواالله عبادالله، و بادروا آجالكم باعمالكم و ابتاعوا ما يبقي لكم بما يزولُ عنكم وترحلو فقد جد بكم و استعدوا للموت فقد اظلكم وكونوا قوما صيح بهم فانتبهوا و عملوا ان الدنيا ليست لهم بدار فاستبدلوا. فان الله سبحانه لم يخلقكم عبثاً و لم يترككم سدي ... فتزودوا في الدنيا من الدنيا ما تحرزون به انفسكم غداً فاتّقي عبد ربّه نصح نفسه و قدم توبته و غلب شهوته فان اجله مستور عنه ... و لاتحل به بعدالموت ندامة و لاكابة »

«فان الغاية امامكم و ان وراءكم الساعة تحدوكم تخففوا تلحقوا، فانما يُنْتَظَرُ باولكم اخركم».

اگر تاملي اجمالي در خطبه‌هاي مذكور داشته باشيم چه بسا روحيه ما نسبت به زندگي دنيائي و نسبت ما با آخرت تغيير كرده و دچار بازسازي و اصلاح شود كه چگونه علي عليه‌السلام مرگ را تصوير مي‌نمايد و راه كارهاي عملي و راهبردهاي عيني وتحقق‌پذير را جلوي انسانها براي رسيدن به سعادت و سرور و فوز و فلاح و رشد و رهائي قرار مي‌دهد كه انسان بوسيله اعمال صالح مبادرت به مرگ پيدا نمايد و از عالم فنائي براي جهان بقايي خويش ره توشه گيرد و خود بسوي مرگ برود كه شتابان او را بسوي مرگ مي‌برند چنانكه در مواضع ديگر فرمود: «موتوا قبل ان تموتوا ...» و اينكه استعداد و آمادگي براي مرگ داشته باشد كه بر سر او سايه افكنده و بيدار شود و دنياي مجازي را به آخرت حقيقي تبديل و مبادله نمايد و حيات دنيائي را هدفدار و تقديري بداند كه بسوي جهاني ديگر وحياتي از نوع ديگر در حال حركت است؛ پس خود را مسافري بداند كه به زاد و توشه محتاج است؛ لذا از دنيا در دنيا براي آخرت زادالمعاد و ره توشه برگيرد و اهل تقوي الهي ونصيحت‌پذيري از درون وتوبه و انابه باشد و برشهوات و خواهشهاي نفساني ودنيوي پيروز شود و سبكبار و سبكبال گردد تا طيران بسوي جنت‌اللّقاء، ودارالشهود نمايد وندامت و اندوه و حسرت نداشته باشد. نتيجه آنكه: عرفان به مبدأ و معاد، ايمان به مبدأ و معاد وعمل صالح براي مبدأ ومعاد عامل تكامل وجودي و جوهري و ريشه همه سرور و سعادتها و خلوص و صداقتها و آرامش و آسايشهاست كه قرب الي الله والتذاذ معنوي را فراهم مي‌سازد.

مرگ ومعاد عبرت‌زا وبصيرت‌آور

حقيقت آن است كه وقتي در برخي كلمات طيبه و گفتار نوراني علي عليه‌السلام در نهج‌البلاغه مي‌رسيم و تورقي در اين كتاب معجزه‌آسا مي‌كنيم دچار شگفتي و حيرت مي‌شويم كه چه زيبا و پرجاذبه در عين حال تكان دهنده وانذار آميز و هشدار اندود حضرت از مرگ و معاد پرده برمي‌دارند و روزنه‌هائي در نظاره به حقيقت آن جهاني به روي ديدگان دل ما مي‌گشايند عجيب است كه وقتي از حضرت سؤال مي‌شود كه چگونه‌اي؟ حضرت از مرگ وفناءپذيري دنيا و نعمت‌هاي دنيائي سخن مي‌گويند تا انسان را در همه آنات و لحظات و حالات زندگيش وارد حوزه معاد نمايد تانسيان وغفلت عامل سقوط آدميان نشود آنجا كه آمده است: «وقيل له عليه‌السلام: كيف نجدك يا اميرالمؤمنين» فقال عليه‌السلام: «كيف حال من يفني ببقائه و يسقم بصحته و يؤتي من ما منه» يا اعلام شگفتي مي‌نمايد كه چرا انسانها تحولات گونه‌گون را در جريان زندگي روزمره‌شان مي‌بينند و ليكن عبرت نمي‌گيرند كه ما اكثرالعبر و اقل الاعتبار» آنگاه كه فرمودند: «الم تروا الي الماضين منكم لاترجعون و الي الخلف الباقين لا يبقون! اولستم ترون اهل الدنيا يصبحون ويمسون علي احول شتي: فميت يبكي و اخر يعزي و صريع مبتلي و عاد يعود و اخر بنفسه يجود و طالب‌الدنيا و الموت يطلبه و غافل و ليس بمغفول عنه وعلي اثر الماضي ( الماضين) ما يمضي الباقي.»

آري، اين جملات جميل و سخنان متين ما را به « مقام يقين به مرگ» رهنمون مي‌گردد تا آيه «ان الساعة لاريب فيها» كه در آيات مختلف نسبت به قطعي‌الوقوع بودن قيامت آمده است را باور كنيم و مؤمن به غيب و «يوم الدين» شويم و از سر بينش الهي و شهودي و يقين وايمان قطعي به حيات نوراني و معقول دست يابيم و درپرتو ايمان و عمل صالح «حيات طيبه» را تحصيل نماييم «و العاقبة للمتقين» كه: ما در پياله عكس رخ يار ديده‌ايم

اي بي‌خبر زلذت شرب مدام ما والحمدلله رب‌العالمين.

. نهج‌البلاغه، كلام 256-155.

. نهج‌البلاغه، حكم 742.

. معادشناسي، ج1، ص197.

. نهج‌البلاغه، درخطبه‌هايي چون 112-3-17-76.

. تفسيرنمونه، ج2، ص 261.

. سوره شوري، آيه 53.

. سوره نور، آيه 42.

. سوره هود، آيه123.

. سوره فاطر، آيه 4 و سوره حديد، آيه 5.

. سوره جاثيه، آيه 15 وسوره سجده، آيه 11.

. سوره علق، آيه 8.

. سوره هود، آيه 4 و سوره مائده، آيه‌هاي 48و 105.

. سوره انعام، آيه 176 وسوره زمر، آيه 7.

. سوره بقره، آيه 156.

. سوره واقعه، آيه 60.

. سوره ملك، آيه 2.

. سوره آل عمران، آيه 185.

. غرويان، محسن، در محضر استاد حسن زاده آملي، ص9.

. تفسير نمونه، ج 3، ص 200، ج 4، ص18 و ج 24، ص 118.

. معاني الاخبار، ص 290 به نقل از معادشناسي، ج 1، ص 164-163.

. تفسير نمونه، ج2، ص 261.

. معادشناسي، ج1، ص 165.

. نهج‌البلاغه حكمت 763.

. همان، خطبه 190-232.

. همان، خطبه 167-166

. همان، خطبه 184.

. همان، خطبه 313.

. همان، حكمت، 126.

. همان، نامه31.

. همان، نامه 69.

. همان، خطبه‌هاي 188 و 230.

. همان، حكمت 44.

. همان، حكمت126.

. همان، خطبه 230.

. همان، حكمت، 433

. قال الصادق عليه‌السلام: «ذكر الموت يميت الشهوات في النفس و تطيع منابت الغفلة و يقوي القلب بمواعدالله و يرق الطبع و يكسراعلام الهوي و يطفئي نار الحرص و يحقر الدنيا و هو معنا ما قال النبي صلي الله عليه و آله فكر ساعة خير من عبادة سنه»؛ تفسير نمونه، ج25، ص 313؛ قال رسول الله صلي الله عليه وآله: «اكثروا ذكر هادم اللذات قيل: و ما هو يا رسول الله صلي الله عليه و آله فقال الموت»؛مصباح الشريعه، ص 457.

قال رسول الله صلي الله عليه وآله: «اكيس الناس من كان اشد ذكراً للموت»؛ معاد شناسي، ج 1، ص 89.

. نهج‌البلاغه، خطبه 113.

. همان، خطبه 103.

. سوره ق، آيه 37.

. سوره انشقاق، آيه 6.

. سوره يس-82

. نهج‌البلاغه، خطبه 51.

. نهج‌البلاغه، خطبه 51.

. همان، كلام 66-65.

. همان، خطبه 5.

. همان.

. همان، خطبه 147.

. همان، خطبه 132.

. نهج‌البلاغه، خطبه 21، خوب است به معادشناسي ج 1، ص 196-194 مراجعه شود.

. نهج‌البلاغه خطبه 201.

. همان، خطبه 20.

. همان، خطبه 20.

. سوره اعراف، آيه 29.

. معادشناسي، ج5، ص99 و 166و 139.

. نهج‌البلاغه، خطبه 64، شرح و ترجمه آيه الله مكارم شيرازي، ج اول، ص 9-168.

. نهج‌البلاغه، حكمت 115.

. همان، حكمت115.

. همان، حكمت 99.

. سوره حج، آيه 7.

. سوره بقره، آيه 3 و سوره حمد، آيه3.

. سوره قصص، آيه 83.

/ 1