بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اى مـردم ! خـدايـتـان را بـپـرسـتـيـد كـه شـمـا و پـيـشينيانتان را آفريده است . باشد كه به راه تقوادرآييد؛ هم او كه زمين را زير پايتان گسترده و آسمان را بر فرازتان ساخته و از آسمان ، آب فـرسـتـاده و بـه وسـيـله آن مـيـوه هـايى بيرون آورده تا روزى شما باشد، ديگر براى خدا همطرازانى قرار ندهيد در حالى كه آگاهيد.پرستش و نيايش اگر به قصد برآوردن نياز باشد، مخصوص خداست ؛ چون تنها اوست كه مى تواند نيازها را برآورده كند:(قُلْ اَنَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا...)( 28)بگو: آيا به جاى خدا چيزى را نيايش كنيم كه براى ما نه سودى دارد و نه زيانى ؟!اگـر پـرسـتـش ، عـبـارت از شـيـفـتـگـى و شـيـدايـى مـوجـودى نـاقـص در بـرابـر جـلال و كـمـال وجـمـال وجودى كامل باشد، باز هم مخصوص خداست ؛ چون تنها اوست كه شايسته چنين شيفتگى و شيدايى است .(وَ مـِنَ النـّاسِ مـَنْ يـَتَّخـِذُ مـِنْ دُونِ اللّهِ اَنـْدادًا يـُحـِبُّونـَهـُمْ كـَحـُبِّ اللّهِ وَالَّذيـنَ آمـَنـُوا اَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ...)( 29)گـروهـى از مـردم ، مـوجـوداتـى ديـگـر را همطراز خدا مى شمرند و به آنها چون خدا،دوستى مى ورزند، ولى مردم با ايمان خدا را بسى بيشتر دوست مى دارند... .بنابراين ، ستايش و پرستش و نيايش ، تنها از آن خداست :(اَلْحـَمـْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعـالَمـيـنََ اَلرَّحـْمـنِ الرَّحـيـمَِ مـالِكِ يـَوْمِ الدّيـنَِ اِيـّاكَ نـَعـْبـُدُ وَ اِيـّاكـَ نَسْتَعينُ)( 30)سـتـايـش مـخـصـوص خـداونـدى اسـت كـه پـروردگـار جـهـانـيـان اسـت ؛ خـداونـدى كـه بخشنده و بـخشايشگراست ؛ [و] مالك روز جزاست . [پروردگارا!] تنها تو را مى پرستيم ؛ و تنها از تو يارى مى جوييم .
آثار ايمان به خدا
انـسـان در سـايـه دانـش گـسـترده خود بر بسيارى از مشكلات زندگى پيروز شده است . براى نـمـونـه ، بـا شـنـاخـتـن دشـمن نامرئى اش ، ميكرب ، و راه هاى مبارزه با آن ، خود را از بسيارى بـيـمـارى هـا رهـانـيـده اسـت و بـا اسـتـخـراج مـنـابـع زيـرزمـيـنـى و اسـتـفاده از نيروهاى طبيعت ، وسـايـل رفـاه خـويـش را فـراهـم آورده اسـت ، ولى در كـنار اين پيروزى هاى چشمگير علمى ، به سـكـون خـاطـر و آرامش روان ، كه زيربناى زندگى سعادتمندانه است ، نه تنها دست نيافته ، بـلكـه بـا پـيـشـرفـت هـاى مـادى و افـزايـش وسايل رفاه جسمانى ، مشكلات روانى اش افزون گـرديـده اسـت . گواه آن ، آمارهايى است كه مطبوعات صنعتى ترين كشورهاى جهان در اين باره منتشر ساخته اند.در بررسى اين مشكل بغرنج ، به علّت هاى زير برمى خوريم :الف ـ مـادّه گـرايـى بـى حـد و حـساب : كسانى كه معنويات را به دست فراموشى سپرده و جز مـادّيـات ، هـدفـى ديـگـر نـدارنـد، پـيـوسـتـه بـراى ارضـاى غـرايـز و اشـبـاع امـيـال نـفـسـانـى خود تلاش مى كنند، ولى به يك دهم آنچه مى خواهند نمى رسند و نتيجه اى جز تشويش ، اضطراب و ناآرامى فكرى نصيبشان نمى شود.ب ـ انـديـشه فنا و مرگ : هر انسانى به يقين مى داند كه پس از مدتى خواهد مُرد و از آنچه به بـهـاى عمر خود گرد آورده است ، دست خواهد شست . مرگ براى كسانى كه آن را پايان زندگى مـى دانـنـد و بـه جـهان ديگرى براى ادامه حيات اعتقاد ندارند، چنان جانكاه و داراى فشار روانى است كه مجبورند عمر خويش را با تلخى سپرى سازند.امـّا آنـچـه مـى تواند به انسان آرامش بخشد و اضطراب را از ميان بَرَد، ايمان حقيقى به خداوند است .آثار سازنده ايمان ، بسياراست كه در اين جا مهم ترين آن هارابرمى شماريم :
كاهش بحران هاى روحى
ايـمـان بـه خـداونـد مـتـعـال ، اثـر عـوامـل اضطراب آفرين را از ميان مى برد؛ زيرا اوّلاً، دين با دسـتـورهـاى اخـلاقى و تعاليم حياتبخش خود، آتش حرص و آز و جاه طلبى و ثروت اندوزى را، كه از عوامل اضطراب روحى انسانند، به گونه اى درست فرو مى نشاند و او را به عزّت نفس ، مناعت طبع و پرهيزكارى