عوامل اعتقاد به جبر - مبدا و معاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبدا و معاد - نسخه متنی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(اِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً)( 53)

ما راه را بدو نمايانديم ، خواه شاكر باشد و [پذيرا گردد] يا ناسپاس .

(وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ)( 54)

بگو: اين حق است از سوى پروردگارتان ؛ هر كس مى خواهد ايمان آورد و هر كس مى خواهد كافر گردد!

3 ـ آياتى كه ايمان اجبارى را خواست خدا نمى دانند و آن را نكوهش مى كنند:

(لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ اَلاّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ اِنْ نَشَاءْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ اَعْناقُهُمْ لَها خاضِعينَ)( 55)

گـويـى مـى خـواهـى جـان خـود را از شدت اندوه از دست دهى از آن رو كه آنان ايمان نمى آورند! اگـر مـا اراده كـنـيـم ، از آسـمـان بـر آنان آيه اى نازل مى كنيم كه گردن هايشان در برابرش فرود آيد.

(وَ لَوْ شاءَ اللّهُ ما اَشْرَكُوا)( 56)

و اگر خدا مى خواست [همه به اجبار ايمان مى آوردند، و] هيچ يك مشرك نمى شدند.

4 ـ آياتى كه پيامبران را تنها دعوت كننده ، راهنما و ترساننده مى شمرند:

(فَاِنْ اَعْرَضُوا فَما اَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً اِنْ عَلَيْكَ اِلا الْبَلاغُ)( 57)

و اگـر روى گـردانـند [غمگين مباش ]، ما تو را حافظ آنان [و ماءمور اجبارشان ] قرارنداده ايم ؛ وظيفه تو تنها ابلاغ است .

(فَذَكِّرْ اِنَّما اَنْتَ مُذَكِّرٌَ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ)( 58)

پس ، تذكر بده كه تو تنها تذكر دهنده اى ! (و) بر آنان سلطه ندارى .

5 ـ آياتى كه انسان را همواره در معرض ابتلا و آزمايش مى دانند: روشن است كه آزمايش ‍ و ابتلا آن گاه خردمندانه است كه انسان ، مختار و صاحب اراده و آزاد باشد.

در كـنـار ايـن دلايـل وجـدانـى و عـقـلى و نـقلى به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه اصولاً رمز بـرتـرى انـسـان بـر آفـريدگان ديگر در داشتن همين توان انتخاب است و ملاك ارزشمند بودن افعال آدمى در همين جاست ، و گرنه موجودى كه تنها يك راه در پيش دارد و آن را بدون اختيار مى پـيـمـايـد، شـايـسـتـه پـاداش و كـيـفـر نـيـسـت .امـا انـسـان بـه دليـل ايـن كـه آگـاهانه مى تواند راه هاى نادرست را برگزيند، ولى برنمى گزيند و در راه راست گام مى نهد، شايسته پاداش و بزرگداشت است .

عوامل اعتقاد به جبر

آشـكـار شـد كـه انـسـان ، مـخـتار و آزاد است و جبرى بر زندگى اش حاكم نيست و اين كه برخى گـمـان مـى كـنـنـد انـسـان مـقـهـور عاملى به نام (سرنوشت ) است كه راه گريزى از آن نيست ، گـمـانـى نـادرسـت است . اينك بايد پى جست كه چرا با اين همه ، برخى از انسان ها، به ويژه گروه هايى از مسلمانان ، نظريه مجبور بودن انسان را مطرح كرده اند.

در ايـن جـا تـوجـه بـه عـوامـلى كـه سـبـب پـديـد آمـدن ايـن نـظريه شده اند، ضرورى است و دو عامل سياسى و روانى در اين زمينه از اهميتى اساسى برخوردارند.

عـامـل سـيـاسـى : از ديـربـاز بـسـيارى از سياستمداران خودكامه براى خاموش كردن خشم مردم ، جلوگيرى از شورش و انقلاب آنان و تداوم حكومت جابرانه خويش ، به اين فكر دامن زده اند كه انـسـان از خـود اخـتـيارى ندارد و دست تقدير، سرنوشت او را رقم مى زند و اگر گروهى امير و گـروهـى اسيرند، به قضا و قدر الهى است . اين گونه ديدگاه در تخدير مردم نقش به سزا داشته و به سلطه جويان و استعمارگران بسيار كمك كرده است .

استاد مرتضى مطهرى (ره ) درباره بهره جويى سياسى از اعتقاد به جبر چنين مى نويسد:

تاريخ نشان مى دهد كه مساءله قضا و قدر در زمان بنى اميه مستمسك قرص و محكمى بوده براى سـيـاستمداران اموى ، آنها جداً از مسلك جبر طرفدارى مى كردند و طرفداران اختيار و آزادى بشر را بـه عـنـوان مـخالف با يك عقيده دينى مى كشتند يا به زندان مى انداختند تا آنجا كه اين جمله مـعـروف شـد: (اَلْجـَبْرُ وَ التَّشْبيهُ اُمَويّانِ وَ الْعَدْلُ وَ التَّوْحيدُ عَلَوِيّانِ) جبر و تشبيه (مقصود جسم دانستن خداست ) اموى و عدل و توحيد علوى هستند... .( 59)

/ 51