بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
عـامـل روانـى : افـراد تـن پـرور و سـسـت عـنـصـر كـه ، در زندگى ، گرفتار شكست مى شوند وحـاضـر نيستند به اين حقيقت اعتراف كنند كه تن پرورى و اشتباه هاى آنان باعث شكستشان شده است ، براى تبرئه خويش ، گناه را به گردن سرنوشت جبرى خود مى افكنند تا از اين راه به آرامشى كاذب دست يابند.البـتـه ، هـمـان گـونـه كـه گـذشـت ، جـبـرى بـر زنـدگـى انـسـان حـاكـم نـيـسـت و حـتـى عـوامـل اجـتـمـاعـى نـيـز جـبـرآور نـيـسـتـنـد؛ زيـرا هـر چـنـد تـاءثـيـر مـحـيـط، فـرهـنـگ و عوامل اجتماعى و اقتصادى در انديشه و افعال انسان انكارناپذيرند، اما تصميم نهايى با انسان اسـت افـراد بـسـيـارى بـوده انـد كـه در بـرابـر ايـن گـونـه عـوامـل ، مـقـاومـت كـرده انـد و تـاريـخ نـيـز جـوامع متعددى را به خود ديده است كه در برابر اين عوامل واكنش نشان داده استوار مانده و شرايط را تغيير داده اند. كسانى كه برخلاف عواملى چون تـربيت ، محيط اجتماعى و وراثت ، شكل يافته و راه خويش را پيموده اند، فراوانند. وجود موسى (ع ) در كـاخ فـرعـون و تـغيير عقيده همسر فرعون ، ساحران دستگاه او و يكى از نديمانش ، كه بـه (مـؤ مـن آل فرعون ) معروف شد و همچنين انحراف و جدايى فرزند نوح از پدر، بازگشت وزراى دقـيـانـوس از اعتقاد به خداوندى وى ، كه به (اصحاب كهف ) شهرت يافتند، و نمونه هـاى فـراوان ديـگـر كـه در تـاريـخ و حتى در طول عمر خويش ديده ايم ، گواهى روشن بر اين حـقـيقتند كه انسان ، مجبور به پيروى از شرايط اجتماعى ، محيط زندگى و وراثت نيست ، بلكه مى تواند در برابر آن ها بايستد و برخلاف آن ها حركت كند.قـيـام هـا، شـورش هـا و انـقـلاب هـاى اجـتـمـاعـى ـ سـيـاسـى و مـذهـبـى در طول تاريخ در بسيارى از جوامع بشرى ، دليل بر اين است كه شرايط اجتماعى همواره انسان ها را مجبور نساخته ، بلكه انسان مى تواند در برابر همه آن ها مقاومت كند و بر آن ها چيره شود و وضعيت حاكم بر جامعه خود را دگرگون سازد.انقلاب اسلامى در ايران ، شاهدى زنده بر اين حقيقت است ؛ زيرانه تنها شرايط و محيط اجتماعى ، مـردم را مـجـبـور نـسـاخـت ، بـلكـه آنـان تـوانـستند اين شرايط را زير و رو كنند و تغيير دهند.بـنـابـرايـن ، عـوامـل بالا تنها زمينه سازند و سرنوشت اصلى را تصميم و اراده انسان رقم مى زند.
خدا و هدايت انسان
لزوم بعثت پيامبران
انـسـان در زنـدگـى شـخصى خويش ، به خوراك ، پوشاك ، مسكن ، بهداشت ، آموزش و استراحت نيازمند است .او براى برآوردن اين نيازها از انديشه خود و ديگران بهره مى گيرد. اما آيا او از همه مصالح و مفاسد نيازمندى هاى جسم و جان خود آگاه است تا مبادا از چيزى بهره برد كه براى بدن يا روحش زيانبار است ؟!همچنين ، انسان در زندگى اجتماعى نياز به همسر، دوست ، همكار و رابـطـه بـا ديـگـران دارد و در ايـن مـوارد نـيـز از راهـنـمـايـى عـقـل بـهـره مـى گـيرد. اما آيا انسان ها همه مصالح و مفاسد امور اجتماعى خويش را مى شناسند و انگيزه لازم براى پى جويى مصالح و دورى از مفاسد اجتماعى در آنان وجود دارد؟!
نارسايى عقل و دانش بشرى
با توجه به ابعاد مختلف زندگى انسان و مسائل پيچيده اى كه در زمينه هاى گوناگون براى او پـيـش مـى آيـد، مـى تـوان دريـافـت كـه عـقـل ، تـوانـايى پرداختن به تمامى آن ها را ندارد و ضـرورت وجـود وسـيـله اى كـارسـازتـر و قـوانـيـنـى كـامـل كـه انـسان بدين وسيله راه درست را بازشناسد، ضرورى است . انسان نمى تواند چنين قوانينى را پى ريزد؛ زيرا ميزان كارايى و مـشكل گشايى عقل و دانش بشرى در برابر انبوه مسائلى كه در زندگانى مادّى و معنوى اش خود مـى نـمـايـند، بسيار ناچيز است . علم و دانش انسان ، محدود و نسبى است و در برابر مجهولاتش ، اندك :(وَ ما اُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاّ قَليلاً)( 60)و جز اندكى از دانش به شما داده نشده است .