بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
با پيشرفت زمان عرصهي ديالوگها نيز فراختر ميشود؛ به گونهايكه پيروان اديان كه تا چندي پيش مسلك انحصار انگارانه داشتند ويكديگر را به كفر و ضلالت متهم ميكردند، اينك به تعديل روي آوردهحقانيت نسبي همهي اديان را ميپذيرند. اما تلقي برتري و كمال از دينخود، درميان پيروان هريك از اديان باقياست. رابرت الف. هيوم،بسياري ازمسيحيان متفكر، فعال ومترقي ومتكلمانكاتوليك مذهب را، برچنينباوريميداند. هانسكونگ (Hans kung) متكلمسويسي (متولد1928 م) هانيتزرابرت (Heinz Ro e t) و كارلرينر (ka l Rahne ) از اينگروهند. يكي ديگر از خاستگاههاي ديالوگ و در پي آن پلوراليزم در عصرحاضر، روبه افول نهادن معنويت، به ويژه در جهان مسيحيت است. دركنار اين، بايد به خدشهدار كردن اصل دين و ماوراءالطبيعه از سويفلاسفهي مُلحد اشاره كرد. همين حملات بود كه انديشوران دين باور رابرانگيخته تا در مقابل جبهه كفر و الحاد، كنار يكديگر بايستند. در اكثرديالوگهايي كه در روزگار ما ميان مسيحيت و اسلام صورت ميگيرد، براين نكته تأكيد ميشود. يكي ديگر از خاستگاههاي پلوراليزم كه عالمان و متفكران واقع بينمسيحي را به پذيرش حقانيت اديان مختلف ميخواند، علم و اعترافآنان به اصالت دين مبين اسلام است. دانشمندان منصف مسيحي بامقايسه اسلام و مسيحيت، و با توجه به جامعيت اسلام و سلامت آن ازتحريف و شرك، و تصريح به ظهور پيامبر اسلام در كتاب مقدس،حقانيت اسلام را نميتوانند انكار كنند، و بسا به تفوِ و برتري آن گردننهند. اما چون نميتوانند از دين نياكان خود روي گردانند و به نسخ دينخود زبان گشايند، به تعدد اديان تن داده؛ از اين رهگذر ناسازگاريها وتقابل اديان را توجيه ميكنند. پلوراليزم، خاستگاه و مبادي اجتماعي و سياسي و فلسفي (ادله وعلل) ديگري نيز دارد كه تبيين آنها خارج از حوصله اين نوشتار است.البته به برخي از آنها ضمن تحليل ديدگاههاي مختلف، مانند فرق نومن بافنومنكه از سويكانت درفلسفهي غرب ترويج شد، اشارت خواهد رفت.
* 2. پيشينهي پلوراليزم* پلوراليزم در مسيحيت، بيش از ديگر اديان، ريشه دواندهاست. بنابهگفتهي اسقف اعظم ارتدكس جهان، يانيس مسكينوس، از نخستين كسانيبود كهايدهي ديالوگ را بر سر زبانها انداخت. يوحناي دمشقي، درسده هفتم و هشتم هجري، رسالهاي در اين رابطه تأليف كرد. نقطهيمشترك مباحث پلوراليزم، پيش از قرن حاضر، اتكا بر گفت و گو وهمزيستي بود كه با كُندي پيش رفت. حداكثر جهشي كه در اين مقولهانجام گرفت ـ بعد از توصيف مسيحيت به يگانه دين حقيقي ـ عقيده بهمعذوريت و عدم گناهكاري پيروان ساير اديان بود. مثلاً پاپ در سال1854 ميلادي اظهار كرد: «هرچند كليساي كاتوليك يگانه سفينهينجاتاست، با اين حال كساني كه دين حقيقي را نشناسند، نزد خداوندگناهكار نيستند.» نكتهاي كه تذكار آن خالي از فايده نيست اشاره به نزديكي نگرشمسيحيان كاتوليك در هم سخني و تفاهم با اسلام، نسبت بهارتدكسهاست، و از اين رو تا كنون ما شاهد صدور بيانهي رسمي ازسويكليساهايارتدكس مبني بر پذيرشاسلام ـ نظيراعلاميهي واتيكان ـنبوديم. شايد به خاطر همين است كه ارتدكسها نام گردهمايي را«سمپوزيوم» به معناي