ديدگاه هاى انديشمندان مغرب زمين - قلمرو دین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قلمرو دین - نسخه متنی

عبدالحسین خسروپناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صرفاً بيان يا انگيزش يا احساسات تلقى كرده اند[13] و يا ديدگاه مرحوم علامه طباطبايى(ره) را كه به نظريه ى اعتباريات، گرايش داشته است[14] و يا ديدگاه اصول گرايان در اصول فقه را، كه به نظريه ى انشاگرايى و گفتارهاى غير قابل صدق و كذب اعتقاد داشته اند،[15] بپذيريم در آن موارد نيز به نظريه هاى غير توصيفى و غير شناختارى رو آورده ايم.

نگارنده در مباحث معرفت شناسى بر اين باور است كه زبان اخلاق، هم محتوا و مفاد معرفتى و توصيفى دارد و از واقعيت هاى نفس الامرى حكايت مى كند و هم مفاد زبان عامل و جنبه ى تعهد داشتن در نوعى عمل را مى رساند; بنابراين، گزاره هاى اخلاقى از «بايد عدالت ورزيد» بر هر دو مضمون معرفتى و كاربردى دلالت دارند; البته مفاد ناظر و عامل در يك مرتبه، مدلول جملات اخلاقى نيستند; زيرا يك جمله، در مرتبه ى واحد، نمى تواند هم قابليت صدق يا كذب را داشته باشد و هم قابليتى نداشته باشد; بلكه اين دو مضمون در طول هم از جملات اخلاقى به دست مى آيد. مدلولِ مطابقىِ گزاره هاى اخلاقى، زبان عامل و كاركردگرايانه است و مدلولِ التزامىِ آنها مفاد معرفتى مى باشد و از ذاتياتِ افعالِ اخلاقى گزارش مى دهد.

بنابراين، اگر گزاره هاى دينى انشايى يا اخبارى باشند، استنتاج گفتارهاى اخلاقى از آنها هيچ اشكالى را به همراه ندارد، و اگر گزاره هاى اخلاقى عين گزاره هاى دينى باشند، در آن صورت هيچ اشكالى مترقب مباحث ما نخواهد شد.

ديدگاه هاى انديشمندان مغرب زمين

مفاهيم و گزاره هاى اخلاقى، قبل از رنسانس در مغرب زمين، از دين استخراج مى شد و دستاوردهاى اخلاقى انديشمندان غربى ـ گرچه از مفاهيم و گزاره هاى دينى برداشت مى شد ـ بيش تر رنگ ارسطويى و افلاطونى داشت; زيرا از فلسفه ى اسكولاستيك كه سيراب شده ى فلسفه ى ارسطو و افلاطون است، شكل مى يافت; غربيان، در قرن هجدهم و عصر روشنگرى، با مرجعيت دادن به عقل، عرصه هاى دين را در حوزه هاى اجتماعى و اخلاقى تنگ كردند و به استقلاليت اخلاق از دين حكم راندند و برخى اخلاق سكولار را توصيه نمودند; ولى با اين وجود، برخى از انديشمندان مغرب زمين به ارتباط وثيق ميان دين و اخلاق، چه در زمينه ى محتوا و چه در بعد ضمانت اجرايى فتوا دادند. اينك به مهم ترين ديدگاه هاى متفكران غربى مى پردازيم.

1 . سقراط و نظريه ى استنتاج دين از اخلاق

سقراط در گفتوگوى خود با اوثوفرون، از رابطه ى دين و عدالت سخن به ميان مى آورد و در اين گفتوگو نظريه ى استنتاج دين از اخلاق را مى پذيرد و دين را جزء اخلاق مى شمارد. وى از او مى پرسد: آيا هر كار عادلانه نيز موافق دين است؟ يا بايد گفت هر عمل موافق دين، مطابق عدالت است ولى هر عمل عادلانه موافق دين نيست، بلكه گاه چنان است و گاه نه؟ آن گاه براى توضيح بيش تر، به مثال مقايسه ى مفهوم ترس و شرم و كليت شرم نسبت به ترس تمسك مى كند و مى گويد: نسبت دين دارى به عدالت از اين سنخ است; عدالت، محيطى بزرگ تر از دين دارى دارد و دين دارى، جزئى از عدالت است; پس اوثوفرون را وادار مى كند تا عام بودن عدالت نسبت به دين را بپذيرد، به همين دليل اوثوفرون به صراحت مى گويد: به عقيده ى من دين دارى، آن جزء عدالت است كه طرز رفتار ما را با خدايان معين مى كند، در حالى كه جزء ديگر آن به رفتار ما با آدميان مربوط است.[16]

از اين مكالمه ـ كه البته تفصيل بيش ترى دارد ـ آشكار است كه معيارهاى اخلاقى منطقاً از خواسته هاى دينى و غير آن مستقل اند; و دين، جزئى از اخلاق به شمار مى رود. بر اساس اين تفكر، عقل و وجدان انسانى بايد حاكم نهايى در باب درست و نادرست اخلاقى باشد; حتى معيارهاى دينى و احكام الهى بايد به محك مستقل وجدان فرد، سنجيده شوند.

البته بعدها اين ادعاى عقل گرايان اوليه، كه «هر خواسته يا فرمان دينى اى، براى اين كه قابل قبول باشد، بايد با اعتقادات اخلاقى موجود منطبق باشد.» با اين رأى تعويض شد كه «تعليمات دينى در ديالوگى با اخلاق عقلانى، مى تواند وجدان انسانى را آگاه سازد و آن را تحت تعليم خويش گيرد».

با وجود اين، نكته اى را كه افلاطون قرن ها قبل بيان كرده بود و در مكتوبات كانت به اوج خود رسيد، مبنى بر اين كه «عقل انسانى دادگاه نهايى قضاوت هاست.» هنوز به طور وسيعى مورد پذيرش است.[17]

/ 148