بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
براى دفع هرگونه ناراحتى ها و زيان ها است و اختصاص به يك حسّ ندارد بلكه هر ناراحتى در هر حسّى پيدا شد غضب در مقام دفاع از آن بر مى آيد.اين دو قوّه در جانوران تابع غريزه است از اين رو كم تر از حدّ تجاوز مى كند ولى در انسان تابع اراده است و در بسيارى از اوقات از حدّ تجاوز مى كند و به كار بردن قوه شهوت زيان بخش مى شود و قوه غضب به جاى دفع زيان زيان آور مى گردد.
نفس ناطقه يا روانِ گويا
نفس ناطقه و روان گويا در مرتبه اعلا و بالاتر از جان و نفس حيوانى قرار دارد; زيرا تمام كمالات نفس حيوانى را دارا است به علاوه كمال بيش ترى.براى اثبات وجود نفس ناطقه يا روان گويا ادلّه زير كفايت مى كند:فرنوديكم: نطق و سخن گفتن گواه بر وجود روان گويا است كه بقيّه سلسله جانداران از آن عاجز هستند.فرنود دوم: پذيرا بودن علم و دانش كه جانداران ديگر از آن ناتوانند.فرنود سوم: پذيرا بودن نوشتن و كتابت.فرنود چهارم: ياد گرفتن هنر و صنعت.فرنود پنجم: قدرت برتعليم و آموزاندن كه هيچ جاندارى بر آن قادر نيست.از اين پنج فرنود تعريف روان گويا نيز روشن مى شود كه: جوهرى است سخنگو پذيراى دانش و كتابت و صنعت و تعليم.روان گويـا داراى صفاتـى است كه بـودن آنها در جـان و نفـس حيوانـى روشن نيست:1. درك معانى كلى: انسان هنگامى كه حقيقتى را شناخت در هر جا كه با فردى از آن حقيقت روبرو مى شود نيازى به آموختن مجدد ندارد بلكه مى داند كه اين فرد آن كلى است; با آتش كه روبرو مى شود مى داند كه گرم است با هر نورى كه روبرو مى شود مى داند كه روشن است.2. خزانه معانى كلّى: جايى است كه معانى كلى در آن بايگانى مى شود و اين مانند خيال براى صورجزئيه و حافظه براى معانى جزئيه است.3. قوه فصل و وصل: و آن عبارت است از آن كه انسان با صورى كه در خيال دارد بازى مى كند; مثلاً سگ بى سر و شير بى يال و دم و اشكم تصور مى كند گاه سر گربه را وصل مى كند و گاه بر مى دارد و به روى تنه شير مى