«مرگانديشي» يكي از دغدغههاي پايا و ديرپا در زندگي آدمي بودهو هست. نگاهي به تاريخ زندگي انسان و جستجو در اذهان ـ از گذشتهتاكنونـ گواه صادقي است بر اين مدعا.چگونگي برخورد با امواتحكايتگر اين حقيقت است كه انسانها همواره، اين پديده را مهم تلقيكرده و از آن غافل نبودهاند، هر چند نوع برداشت و فهمشان از آنمتفاوت بوده است.يكي از دلايل عمده تفسيرهاي گوناگون از مرگ، نوع نگرش انسان بهعالم هستي، نفس خويش و نحوه ارتباط روح با جهان هستي و جايگاهآدمي در آن است. اين دليل مهم نيز ريشه در اين واقعيت دارد كهخوب و بدپنداشتن، خوشآيند و بدآيند بودن موضوعات و مسائلپيرامون ما، ناشي از نوع آگاهي از حقيقت خود و در نهايت نحوهنگرش ما به رخدادهايي است كه در زندگي با آن روبرو ميشويم. ازاين رو، اگر مبتني بر شناخت و درك صحيح از خود، عينك نيكبينيو نوربيني بر چشم داشته باشيم، همه چيز را آنچنان كه هست ميبينيم نهآن چنان كه ما با پندار غلط براي خود ساختهايم و اگر مبتني بر عدمآگاهي درست از حقيقت خود، عينك بدبيني و شر بيني بر چشم داشتهباشيم، همه چيز را آن چنان كه خود ميپنداريم خواهيم ديد، نهآنچنان كه هست.تلقي متفاوت انسان از مرگ ـ كه فرصت طرح تفصيلي آن نيست ـ نيزبه همين دليل مهم است كه متأسفانه از آن غافليم. از خداوند متعال ـ كهآفريننده مرگ است ـ بخواهيم تا پردهها را از جلوي چشم و ذهنحقيقت جوي ما كنار بزند كه اين پردهها مانع